نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان، مرحوم بهار در حاشیۀ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: ’راشد یا راشاک جایی است در کویر بین کرمان و سیستان که یک چاه آب دارد واز آنجا تا زرنج 23 فرسنگ است’، (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 245)، و رجوع به راشد نام سرزمینی است ... شود
نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان، مرحوم بهار در حاشیۀ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: ’راشد یا راشاک جایی است در کویر بین کرمان و سیستان که یک چاه آب دارد واز آنجا تا زرنج 23 فرسنگ است’، (تاریخ سیستان حاشیۀ ص 245)، و رجوع به راشد نام سرزمینی است ... شود
ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 75هزارگزی خاوری اردکان و هزارگزی راه فرعی بیضا به زرقان که جمعیت آن 14 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 75هزارگزی خاوری اردکان و هزارگزی راه فرعی بیضا به زرقان که جمعیت آن 14 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دور باد از تو: پس بگویند بنده را حاشاک مردکی ریش گاو و کون خر است، انوری، مهر از تو توان برید هیهات کس بر تو توان گزید حاشاک، سعدی، تو بحری و هر دو کون خاشاک خاشاک درون بحر، حاشاک، سلمان ساوجی، رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک، حافظ، ، چوبی بزرگ
دور باد از تو: پس بگویند بنده را حاشاک مردکی ریش گاو و کون خر است، انوری، مهر از تو توان برید هیهات کس بر تو توان گزید حاشاک، سعدی، تو بحری و هر دو کون خاشاک خاشاک درون بحر، حاشاک، سلمان ساوجی، رود بخواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک، حافظ، ، چوبی بزرگ
خاشه، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته، (برهان قاطع)، ریزۀ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369)، قذاه، عذب، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، عقاقیر، (السامی فی الاسامی)، آشغال: گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت از او بیرون فکن، رودکی، ز خاشاک ناچیز تا عرش راست سراسر به هستی یزدان گواست، فردوسی، ولیکن بفرمان یزدان دلیر نباشد ز خاشاک تا پیل و شیر، فردوسی، برآن توده خاشاکها بر زدند بفرمود تا آتش اندر زدند، فردوسی، تا روی بجستن ننهد برق شغبناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک، منوچهری، گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست، ناصرخسرو، که دریا در نهد درقعر و خاشاک آورد برسر، مختاری غزنوی، تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک تو با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده، خاقانی، خاشاک دورنگ روز و شب را آتش زن و در زمان برافروز، خاقانی، چو شد پژمرده خاشاکی بود خشک، دهلوی، دگر آهو که خاشاک است خوردش بجای مشک خاشاک است گردش، نظامی، سهی سروش فتاده بر سر خاک شده لرزان چنان کزباد خاشاک، نظامی، در اندیشید از آن که یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش، نظامی، - امثال: خاشاک به گاله ارزانی و شنبه بجهود، نظیر: سرخر و دندان سگ، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)، خاشاک نیز بر در دریا گذر کند، نظیر: سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)، - خاشاک مسجد، ظاهراً نوعی گستردنی نظیر بوریا و حصیر باید باشد: بمسجد رفتم بوریانبود بخانه رفتم و خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او به کنار آب حرام کام رفتم و یک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم، (تاریخ بخارا نرشخی ازانیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 144)، در منزل ایشان در زمستان خاشاک مسجد می بود و در تابستان بوریای کهنه، (تاریخ بخارا نرشخی از انیس الطالبین ایضاً)
خاشه، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته، (برهان قاطع)، ریزۀ کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه، (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369)، قذاه، عَذَب، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، عقاقیر، (السامی فی الاسامی)، آشغال: گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت از او بیرون فکن، رودکی، ز خاشاک ناچیز تا عرش راست سراسر به هستی یزدان گواست، فردوسی، ولیکن بفرمان یزدان دلیر نباشد ز خاشاک تا پیل و شیر، فردوسی، برآن توده خاشاکها بر زدند بفرمود تا آتش اندر زدند، فردوسی، تا روی بجستن ننهد برق شغبناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک، منوچهری، گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست، ناصرخسرو، که دریا در نهد درقعر و خاشاک آورد برسر، مختاری غزنوی، تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک تو با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده، خاقانی، خاشاک دورنگ روز و شب را آتش زن و در زمان برافروز، خاقانی، چو شد پژمرده خاشاکی بود خشک، دهلوی، دگر آهو که خاشاک است خوردش بجای مشک خاشاک است گردش، نظامی، سهی سروش فتاده بر سر خاک شده لرزان چنان کزباد خاشاک، نظامی، در اندیشید از آن که یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش، نظامی، - امثال: خاشاک به گاله ارزانی و شنبه بجهود، نظیر: سرخر و دندان سگ، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)، خاشاک نیز بر در دریا گذر کند، نظیر: سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش، (امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2)، - خاشاک مسجد، ظاهراً نوعی گستردنی نظیر بوریا و حصیر باید باشد: بمسجد رفتم بوریانبود بخانه رفتم و خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او به کنار آب حرام کام رفتم و یک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم، (تاریخ بخارا نرشخی ازانیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 144)، در منزل ایشان در زمستان خاشاک مسجد می بود و در تابستان بوریای کهنه، (تاریخ بخارا نرشخی از انیس الطالبین ایضاً)
ارشک. اشک. و آن نام مؤسس سلسلۀ اشکانی است که به اشک اول مشهور است. وی یکی از بزرگان پارت بود در 256 قبل از میلاد بر آنتیوکوس دوم یا سیم، سلطان سلوکی طغیان کرد و پس از دو سال جنگ، پارت را آزاد کرد و در 253 قبل از میلاد درگذشت. پس از او هر یک از پادشاهان اشکانی را بنام او اشک (ارشک - ارشاک) خواندند. رجوع به اشک و رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشید یاسمی ص 107 و یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 31 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 282 شود.
ارشک. اشک. و آن نام مؤسس سلسلۀ اشکانی است که به اشک اول مشهور است. وی یکی از بزرگان پارت بود در 256 قبل از میلاد بر آنتیوکوس دوم یا سیم، سلطان سلوکی طغیان کرد و پس از دو سال جنگ، پارت را آزاد کرد و در 253 قبل از میلاد درگذشت. پس از او هر یک از پادشاهان اشکانی را بنام او اشک (ارشک - ارشاک) خواندند. رجوع به اشک و رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشید یاسمی ص 107 و یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 31 و فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 282 شود.
خاشاک درخواب مال و نعمت است مردم عامه را. اگر بیند در خانه وی خاشاک بسیار است یا او در میان خاشاک مقیم گردید، دلیل که بر قدر آن وی را مال و نعمت رسد. اگر بیند خاشاک را باد ببرد یا آتش بسوخت، دلیل که پادشاه مال او بستاند. اگر بیند که خاشاک در تنور یا در زیر دیگ می سوخت، دلیل که مال خویش را هزینه کند. محمد بن سیرین اگر بیند از صحرا خاشاک می آورد و به خانه می برد، دلیل است به قدر آن او را از سفر مال حاصل گردد. اگر بیند در شهری یا کوچه ای باد خاشاک می آورد، دلیل که آن موضع را به قدر آن از پادشاه خیر و منفعت رسد.
خاشاک درخواب مال و نعمت است مردم عامه را. اگر بیند در خانه وی خاشاک بسیار است یا او در میان خاشاک مقیم گردید، دلیل که بر قدر آن وی را مال و نعمت رسد. اگر بیند خاشاک را باد ببرد یا آتش بسوخت، دلیل که پادشاه مال او بستاند. اگر بیند که خاشاک در تنور یا در زیر دیگ می سوخت، دلیل که مال خویش را هزینه کند. محمد بن سیرین اگر بیند از صحرا خاشاک می آورد و به خانه می برد، دلیل است به قدر آن او را از سفر مال حاصل گردد. اگر بیند در شهری یا کوچه ای باد خاشاک می آورد، دلیل که آن موضع را به قدر آن از پادشاه خیر و منفعت رسد.