نوعی از مهر که بدان سر خمها و مانند آن را مهر کنند، (ناظم الاطباء)، بمعنی روسم که مهر باشد، (منتهی الارب) (آنندراج)، روسم، روشم، (المعرب جوالیقی ص 160)، راشوم، (حاشیۀ همان صفحه)
نوعی از مهر که بدان سر خمها و مانند آن را مهر کنند، (ناظم الاطباء)، بمعنی روسم که مهر باشد، (منتهی الارب) (آنندراج)، روسم، روشم، (المعرب جوالیقی ص 160)، راشوم، (حاشیۀ همان صفحه)
محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هجری قمری در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) احمد راسم افندی فدوله چی زاده، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هجری قمری درگذشته است. دیوان شعر مختصری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هجری قمری متولد شده و بسال 1267 درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هجری قمری در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) احمد راسم افندی فدوله چی زاده، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هجری قمری درگذشته است. دیوان شعر مختصری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هجری قمری متولد شده و بسال 1267 درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
مهر چوبین که بدان بر انبار و جز آن مهر کنند، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تمغا، (ناظم الاطباء)، دج، (در تداول مردم قزوین و نواحی آن)، الروسم فارسی معرب و گفته شده است: روشم و آن رسمی است که چیزی را بدان مهر کنند، (جوالیقی ص 160)، راسوم، (حاشیۀ جوالیقی ص 160)، رجوع به راسوم و روسم و روشم شود
مهر چوبین که بدان بر انبار و جز آن مهر کنند، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تمغا، (ناظم الاطباء)، دَج، (در تداول مردم قزوین و نواحی آن)، الرَوسَم فارسی معرب و گفته شده است: روشم و آن رسمی است که چیزی را بدان مهر کنند، (جوالیقی ص 160)، راسوم، (حاشیۀ جوالیقی ص 160)، رجوع به راسوم و روسم و روشم شود
جانوری است که آن را موش خرما گویند، (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (از جهانگیری)، موش خرما که بتازی ابن عرس گویند، (ناظم الاطباء)، ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد، (منتهی الارب)، جانور معروف، در عربی ابن عرس، (شعوری ج 2 ورق 13)، ابن عرس، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، (جوهری) (تاج العروس) (برهان)، جانور مشهور دشمن مار به هندش نیئول خوانند، (از شرفنامۀ منیری)، ابوالحمارس، (یادداشت مؤلف)، پرسق، (برهان)، شنعبه، (آنندراج)، نمس (برهان)، ابن عرس، نوعی راسوست که گوش خرد دارد گوئی که گوش آن بریده اند و برگشته پلک است، (یادداشت مؤلف)، دئل، جانوری چون راسو، (منتهی الارب)، به عربی آن را ابن عرس خوانند اگر درون وی را پر از گشنیز کنند و خشک سازند خوردن قدری از آن گزندگی جانوران زهردار را نافع باشد گویند اگر کعب آن را بوقتی که زنده باشد بیرون آورند و بر پای راست زن بندند و به او جماع کنند آبستن گردد و گویند طعامی که زهر داشته باشد همینکه ببیند موهای خود را راست کند و بفریاد آید، اگر خون او را بر مفاصل و خنازیر طلا کنند نافع باشد، (از آنندراج) (برهان) (لغات محلی شوشتر) : و از سنتهای عبدالرحمان بود که فرمود که راسو و جژ را نباید کشت تا مار همیگیرند و میخورند که بسیستان مار بسیار است تا شر ایشان دفع باشد، (تاریخ سیستان ص 85)، عمر مرا بخورد شب و روز و ماه و سال پنهان و نرم نرم چو موشان و راسوان، ناصرخسرو، و مثانۀ راسو که او را ابن عرس خوانند ... (ذخیرۀخوارزمشاهی)، طعمه شیر کی شود راسو مستۀ چرغ کی شود عصفور، مسعودسعد، گرضعیفی همچو راسو دزد همچون عله ای ور حذوری همچو گربه، همچوموش پرزیان، سنائی، راسو را عادت بازخواست، (کلیله و دمنه)، فلان جای یکی راسو است، (کلیله و دمنه)، بحکم مار دمان را برآری از سوراخ ز بهر طعمه راسو و لقمۀ لقلق، انوری، بقال را در دکان راسویی بود دست آموز و بازیگر، (سندبادنامه ص 202)، به ار بر عذرآن زاهد کنی پشت که راسوی امین را بیگنه کشت، نظامی
جانوری است که آن را موش خرما گویند، (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (از جهانگیری)، موش خرما که بتازی ابن عرس گویند، (ناظم الاطباء)، ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد، (منتهی الارب)، جانور معروف، در عربی ابن عرس، (شعوری ج 2 ورق 13)، ابن عرس، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، (جوهری) (تاج العروس) (برهان)، جانور مشهور دشمن مار به هندش نیئول خوانند، (از شرفنامۀ منیری)، ابوالحمارس، (یادداشت مؤلف)، پرسق، (برهان)، شنعبه، (آنندراج)، نِمس (برهان)، ابن عرس، نوعی راسوست که گوش خرد دارد گوئی که گوش آن بریده اند و برگشته پلک است، (یادداشت مؤلف)، دئل، جانوری چون راسو، (منتهی الارب)، به عربی آن را ابن عرس خوانند اگر درون وی را پر از گشنیز کنند و خشک سازند خوردن قدری از آن گزندگی جانوران زهردار را نافع باشد گویند اگر کعب آن را بوقتی که زنده باشد بیرون آورند و بر پای راست زن بندند و به او جماع کنند آبستن گردد و گویند طعامی که زهر داشته باشد همینکه ببیند موهای خود را راست کند و بفریاد آید، اگر خون او را بر مفاصل و خنازیر طلا کنند نافع باشد، (از آنندراج) (برهان) (لغات محلی شوشتر) : و از سنتهای عبدالرحمان بود که فرمود که راسو و جژ را نباید کشت تا مار همیگیرند و میخورند که بسیستان مار بسیار است تا شر ایشان دفع باشد، (تاریخ سیستان ص 85)، عمر مرا بخورد شب و روز و ماه و سال پنهان و نرم نرم چو موشان و راسوان، ناصرخسرو، و مثانۀ راسو که او را ابن عرس خوانند ... (ذخیرۀخوارزمشاهی)، طعمه شیر کی شود راسو مستۀ چرغ کی شود عصفور، مسعودسعد، گرضعیفی همچو راسو دزد همچون عله ای ور حذوری همچو گربه، همچوموش پرزیان، سنائی، راسو را عادت بازخواست، (کلیله و دمنه)، فلان جای یکی راسو است، (کلیله و دمنه)، بحکم مار دمان را برآری از سوراخ ز بهر طعمه راسو و لقمۀ لقلق، انوری، بقال را در دکان راسویی بود دست آموز و بازیگر، (سندبادنامه ص 202)، به ار بر عذرآن زاهد کنی پشت که راسوی امین را بیگنه کشت، نظامی
آیین ها. قواعد. قوانین. (فرهنگ فارسی معین). آیین. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). قانون ها. (از شعوری ج 2 ورق 24) : حدیث او معانی در معانی رسوم او فضایل در فضایل. منوچهری. هرگز پادشاه چون امیر عادل سبکتکین ندیدم در سیاست و بخشش و کدخدایی و دانش و همه رسوم ملک. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). آن رسوم و آثار ستوده... هیچ جای نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). چنین مردی به زعامت پیلبانان دریغ باشد با کفایت و مناصحت و سخن نیکو که داند گفت و رسوم تمام که دریافته است خدمت پادشاهان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286) .رسوم خدمت پادشاهان باشد که بر رای وی پوشیده مانده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). نندیشم از ملوک و سلاطینش دیگر کنم رسوم و قوانینش. ناصرخسرو. رسوم ستودۀ او را زنده گردانید. (کلیله و دمنه). وگر قیصر سگالد رای زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی. چو سال آمد به شش چون سرو می رست رسوم شش جهت را بازمی جست. نظامی. ز آیین مسلمانی بتان را عار می آید رسوم عشقبازی را بطور برهمن می کن. علی خراسانی (از آنندراج). - رسوم عرفیه، عادات. (ناظم الاطباء). - ، خراجی که ملاک می دهد. (از ناظم الاطباء). - رسوم و آداب، آیین ها و رسم ها. آنچه انجام دادن آن در میان افراد جامعه ای جایز شناخته شده و معمول گردیده است. (یادداشت مؤلف)، عادت ها. (غیاث اللغات). عادات. (از فرهنگ فارسی معین) (از شعوری ج 2 ورق 24). عادت. (ناظم الاطباء). ، دستورها. ترتیبات. (فرهنگ فارسی معین) : اگر رسولی آید رسوم بازمی نماید (بونصر) . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286). او را و دیگران را مقرر است که بر معاملات و رسوم دواوین و اعمال به از اویم و بهتر از او راه برم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142). کلیله گفت چگونه قربت... جویی بنزدیک شیر که تو خدمت ملوک نکرده ای و رسوم آن ندانی. (کلیله و دمنه) .... رسوم لشکرکشی و آداب سپاهداری از نوعی تقدیم فرمود که روزنامۀسعادت به اسم وصیت او مورخ گشت. (کلیله و دمنه)، حصه ها و بهره ها. (فرهنگ فارسی معین). حصه و بهره. (ناظم الاطباء)، عوارض. باج و خراج. (فرهنگ فارسی معین). باج و خراج. (ناظم الاطباء). - رسوم سزاولی، وجهی که برای مخارج سزاول داده می شود. (ناظم الاطباء). وجوهی که از طرف مستوفیان دیوانی از عارضان و ارباب حقوق گرفته می شد. ج، رسومات. (فرهنگ فارسی معین). پول ناروا و غیرمعینی که ارباب قلم و مستوفیان دیوانی بطور رشوه از عارضین و ارباب حقوق می گیرند. (ناظم الاطباء). - رسوم مستوفیان، مالیات گونه ای که ارباب حاجات به مستوفیان پردازند. (یادداشت مؤلف). ، مقرری و پاداش و وظیفه ای که شاعران و دیوانیان را می دادند. (یادداشت مؤلف). وظیفه و مشاهره. (ناظم الاطباء) : آزادگی آموخته زو طریق راوی گرفته زو رسوم و سنن. فرخی. در اواخراین ضابطه مضبوط نبوده بلکه رسوم خود را از قرار تصدیق دفتری بازیافت می نمودند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 25). و چنانچه صاحبان مناصب رقم منصب خود را به جهت مدافعۀ رسوم مقرره بمهر مهرداران نمی داده اند تصدیق رسوم مقررۀ خود از سررشتۀ دفاتر توجیه دیوان مشخص و معین و... رسوم مستمری خود را اخذ می نموده اند و رسوم ’مهر شرف نفاذ’ بدین موجب است... (تذکرهالملوک ص 26). در ذکر مبلغ و مقدار مواجب و رسوم ارباب مناصب... و آن مشتمل است بر سه مقاله: مقالۀ اول درباب تفصیل مواجب و رسوم هر یک از امراء عظام... مقرر گشته. (از تذکرهالملوک ص 51 و 52). ایشیک آقاسی باشیان دیوان که حکومت ری با ایشان بوده و قشون مقرری نیز داشته اند و رسوم نیز بر این موجب دارند. (تذکرهالملوک ص 54)، حق الجعاله، حق نگارش و کتابت، کتابت و نگارش. (ناظم الاطباء)، نقوش. (غیاث اللغات). - رسوم العلوم و رقوم العلوم، این عبارت در اصطلاح صوفیان بدین معنی آمده است که چون مشاعر انسان رسوم اسماء الهی اند مانند علیم و سمیع و بصیر که ظاهر گردیده اند در مظاهری که انسان باشد و کسی که صفات و نفس خود را بشناسد و بداند که همه آنها آثار حق و صفات او و رسوم اسماء اویند حق را شناخته باشد و بالجمله رسوم علوم و رقوم علوم عبارت از مشاعر انسان است. (فرهنگ مصطلحات عرفانی تألیف سجادی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 590 و اصطلاحات صوفیه (خطی) ص 854 شود جمع واژۀ رسم. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 24) (از اقرب الموارد). رجوع به رسم در همه معانی اسمی شود
آیین ها. قواعد. قوانین. (فرهنگ فارسی معین). آیین. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). قانون ها. (از شعوری ج 2 ورق 24) : حدیث او معانی در معانی رسوم او فضایل در فضایل. منوچهری. هرگز پادشاه چون امیر عادل سبکتکین ندیدم در سیاست و بخشش و کدخدایی و دانش و همه رسوم ملک. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). آن رسوم و آثار ستوده... هیچ جای نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). چنین مردی به زعامت پیلبانان دریغ باشد با کفایت و مناصحت و سخن نیکو که داند گفت و رسوم تمام که دریافته است خدمت پادشاهان را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286) .رسوم خدمت پادشاهان باشد که بر رای وی پوشیده مانده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). نندیشم از ملوک و سلاطینش دیگر کنم رسوم و قوانینش. ناصرخسرو. رسوم ستودۀ او را زنده گردانید. (کلیله و دمنه). وگر قیصر سگالد رای زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی. چو سال آمد به شش چون سرو می رست رسوم شش جهت را بازمی جست. نظامی. ز آیین مسلمانی بتان را عار می آید رسوم عشقبازی را بطور برهمن می کن. علی خراسانی (از آنندراج). - رسوم عرفیه، عادات. (ناظم الاطباء). - ، خراجی که ملاک می دهد. (از ناظم الاطباء). - رسوم و آداب، آیین ها و رسم ها. آنچه انجام دادن آن در میان افراد جامعه ای جایز شناخته شده و معمول گردیده است. (یادداشت مؤلف)، عادت ها. (غیاث اللغات). عادات. (از فرهنگ فارسی معین) (از شعوری ج 2 ورق 24). عادت. (ناظم الاطباء). ، دستورها. ترتیبات. (فرهنگ فارسی معین) : اگر رسولی آید رسوم بازمی نماید (بونصر) . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286). او را و دیگران را مقرر است که بر معاملات و رسوم دواوین و اعمال به از اویم و بهتر از او راه برم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 142). کلیله گفت چگونه قربت... جویی بنزدیک شیر که تو خدمت ملوک نکرده ای و رسوم آن ندانی. (کلیله و دمنه) .... رسوم لشکرکشی و آداب سپاهداری از نوعی تقدیم فرمود که روزنامۀسعادت به اسم وصیت او مورخ گشت. (کلیله و دمنه)، حصه ها و بهره ها. (فرهنگ فارسی معین). حصه و بهره. (ناظم الاطباء)، عوارض. باج و خراج. (فرهنگ فارسی معین). باج و خراج. (ناظم الاطباء). - رسوم سزاولی، وجهی که برای مخارج سزاول داده می شود. (ناظم الاطباء). وجوهی که از طرف مستوفیان دیوانی از عارضان و ارباب حقوق گرفته می شد. ج، رسومات. (فرهنگ فارسی معین). پول ناروا و غیرمعینی که ارباب قلم و مستوفیان دیوانی بطور رشوه از عارضین و ارباب حقوق می گیرند. (ناظم الاطباء). - رسوم مستوفیان، مالیات گونه ای که ارباب حاجات به مستوفیان پردازند. (یادداشت مؤلف). ، مقرری و پاداش و وظیفه ای که شاعران و دیوانیان را می دادند. (یادداشت مؤلف). وظیفه و مشاهره. (ناظم الاطباء) : آزادگی آموخته زو طریق راوی گرفته زو رسوم و سنن. فرخی. در اواخراین ضابطه مضبوط نبوده بلکه رسوم خود را از قرار تصدیق دفتری بازیافت می نمودند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 25). و چنانچه صاحبان مناصب رقم منصب خود را به جهت مدافعۀ رسوم مقرره بمهر مهرداران نمی داده اند تصدیق رسوم مقررۀ خود از سررشتۀ دفاتر توجیه دیوان مشخص و معین و... رسوم مستمری خود را اخذ می نموده اند و رسوم ’مهر شرف نفاذ’ بدین موجب است... (تذکرهالملوک ص 26). در ذکر مبلغ و مقدار مواجب و رسوم ارباب مناصب... و آن مشتمل است بر سه مقاله: مقالۀ اول درباب تفصیل مواجب و رسوم هر یک از امراء عظام... مقرر گشته. (از تذکرهالملوک ص 51 و 52). ایشیک آقاسی باشیان دیوان که حکومت ری با ایشان بوده و قشون مقرری نیز داشته اند و رسوم نیز بر این موجب دارند. (تذکرهالملوک ص 54)، حق الجعاله، حق نگارش و کتابت، کتابت و نگارش. (ناظم الاطباء)، نقوش. (غیاث اللغات). - رسوم العلوم و رقوم العلوم، این عبارت در اصطلاح صوفیان بدین معنی آمده است که چون مشاعر انسان رسوم اسماء الهی اند مانند علیم و سمیع و بصیر که ظاهر گردیده اند در مظاهری که انسان باشد و کسی که صفات و نفس خود را بشناسد و بداند که همه آنها آثار حق و صفات او و رسوم اسماء اویند حق را شناخته باشد و بالجمله رسوم علوم و رقوم علوم عبارت از مشاعر انسان است. (فرهنگ مصطلحات عرفانی تألیف سجادی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 590 و اصطلاحات صوفیه (خطی) ص 854 شود جَمعِ واژۀ رسم. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 24) (از اقرب الموارد). رجوع به رسم در همه معانی اسمی شود
شتری که باقی ماند بر سیر یک شباروز. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). آنکه یک شبانه روز بر سیر باقی نماند (؟). (از اقرب الموارد) ، ناقۀ رسوم، ماده شتری که نشان سپل او بر زمین ماند از سختی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). ناقه ای که نشان سم او از شدت راه رفتن بر زمین ماند. (از اقرب الموارد)
شتری که باقی ماند بر سیر یک شباروز. (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (منتهی الارب). آنکه یک شبانه روز بر سیر باقی نماند (؟). (از اقرب الموارد) ، ناقۀ رسوم، ماده شتری که نشان سپل او بر زمین ماند از سختی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از منتهی الارب). ناقه ای که نشان سم او از شدت راه رفتن بر زمین ماند. (از اقرب الموارد)
دیدن راسو به خواب دزد است. اگر بیند راسو در خانه یا در دکان رفت، دلیل کند که دزد در آنجا شود و چیزی بدزدد. اگر بیند که راسو را بکشت، دلیل که دزدی را بگیرد و بر او ظفر یابد. اگر بیند گوشت راسو میخورد یا چیزی از اندامهای او در دست داشت، دلیل است که مالی از دزد بستاند. محمد بن سیرین دیدن راسو به خواب، بر سه وجه است. اول: غم و اندوه. دوم: درد. سوم: بیماری. اگر بیند راسو وی را بگزید، دلیل که بیمار و سرانجام شفا یابد. اگر بیند که با راسو جنگ و نبرد می کرد و بر او غالب آمد، دلیل که بر دزد چیره شود او را قهر کند.
دیدن راسو به خواب دزد است. اگر بیند راسو در خانه یا در دکان رفت، دلیل کند که دزد در آنجا شود و چیزی بدزدد. اگر بیند که راسو را بکشت، دلیل که دزدی را بگیرد و بر او ظفر یابد. اگر بیند گوشت راسو میخورد یا چیزی از اندامهای او در دست داشت، دلیل است که مالی از دزد بستاند. محمد بن سیرین دیدن راسو به خواب، بر سه وجه است. اول: غم و اندوه. دوم: درد. سوم: بیماری. اگر بیند راسو وی را بگزید، دلیل که بیمار و سرانجام شفا یابد. اگر بیند که با راسو جنگ و نبرد می کرد و بر او غالب آمد، دلیل که بر دزد چیره شود او را قهر کند.