جدول جو
جدول جو

معنی راسه - جستجوی لغت در جدول جو

راسه
(سَ)
قطعه ای است از جزایر ماجلان در اقیانوس کبیر، که در عرض شمالی 2724 و طول شرقی 36 41 128 واقع شده است. مساحت آن یک کیلومترمربع میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
شهری است از شهرهای یمن. (معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
راسه
مزاحم، چوب لرگ، مترسک، امتداد، در طول مسیر، خیابان، مسیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راسب
تصویر راسب
ته نشین، رسوب، ته نشین شونده
فرهنگ فارسی عمید
مدفن ابوحنیفه نعمان بن ثابت، چنانکه مستوفی در تاریخ گزیده ص 756 آورده است. رجوع به ابوحنیفه نعمان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ غَذْ ذُ)
دراست. سبق گفتن، درس کتاب کردن. (از منتهی الارب). خواندن کتاب را و به حفظ آن مبادرت کردن. (از اقرب الموارد) ، علم خواندن. (المصادر زوزنی). علم آموختن. (دهار). خواندن علم. (ترجمان القرآن جرجانی) : أن تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا وان کنا عن دراستهم لغافلین. (قرآن 156/6) ، تا نگویید که کتاب فقط بر دو طایفه پیش از ما فرستاده شد و هرچند از خواندن و مطالعۀ آنان غافل بودیم، کهنه و مندرس کردن جامه را. (از اقرب الموارد). درس. و رجوع به درس شود، آرمیدن با جاریه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ سَ)
سپرسازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حراسه
تصویر حراسه
نگاهبانی پاسبانی نگهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامه
تصویر رامه
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسه
تصویر تاسه
اندوه و ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
سترسا سهش، دریابنده یا حاسه بصر. حس بیننده قوه باسره. یا حاسه ذوق. حس چشنده قوه ذایقه. یا حاسه سمع. حس شنونده قوه سامعه. یا حاسه شم. حس بوینده قوه شامه. یا حاسه لمس. حس بساونده قوه لامسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئاسه
تصویر رئاسه
سالاری چیرگی سرداری فرنشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسته
تصویر راسته
راه راست، کسیکه همه کارها بدست راست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسخ
تصویر راسخ
برقرار، استوار، پای برجا، ثابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسم
تصویر راسم
آب روان، رویه ساز (رویه سطح)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته راسن سوسن کوهی سوسن کوهی، زنجبیل شامی قسط شاهی غرسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسو
تصویر راسو
جانوری که آنرا موش خرما گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسی
تصویر راسی
ثابت، راسخ، استوار، محکم، بیخ آور، سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسیه
تصویر راسیه
استوار ایستا، کوه استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافه
تصویر رافه
تن آسان مرد، آسان و فراخ زندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایه
تصویر رایه
درفش نشان سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابه
تصویر رابه
مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراسه
تصویر دراسه
آموزش دادن آموزاندن، گاییدن، دانایی، پژوهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجه
تصویر راجه
حاکم هند پادشاه هندوستان. رای سنسکریت فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحه
تصویر راحه
پنجه هبک، شادمانی آسایش، آساینده، رستی (تعطیل)، دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازه
تصویر رازه
مطلب پوشیده امر پنهان سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسا
تصویر راسا
مستقیما، مستقلاً، جدا، شخصاً، علیحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسب
تصویر راسب
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسبه
تصویر راسبه
مونث راسب استوار، ته مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست
تصویر راست
مستقیم، بی انحراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراسه
تصویر اراسه
جمع اریس، کشاورزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راده
تصویر راده
فایده، نفع، سود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسخ
تصویر راسخ
استوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راست
تصویر راست
حق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راسته
تصویر راسته
ضلع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رانه
تصویر رانه
محرک
فرهنگ واژه فارسی سره