جدول جو
جدول جو

معنی راسفیجان - جستجوی لغت در جدول جو

راسفیجان
رحیم، نه نفر به این اسم بودند: اول مردی معروف از بنیامینیان (اول تواریخ ایام 8:23)، دوم مردی از اولاد شاؤل (اول تواریخ ایام 8:38 و 9:44)، سوم مردی از شجاعان داود (اول تواریخ ایام 11:43)، چهارم یکی از اجداد نثینیم که به ازر و بابل مراجعت کردند (عزرا 2:46 و نحمیا 7:49)، پنجم یکی از لاویان که عهدنامه را مهر کرد (نحمیا 8:7) حنان خوانده شده است، وی عزرا را در تفسیر شریعت معاونت همی کرد (عزرا 8:7)، ششم رئیسی که عهدنامه را مهر کرد (نحمیا 10:22)، هفتم مردی دیگر که عهدنامه را مهر کرد (نحمیا 10:26)، هشتم جمعکننده عشرها، که نحمیا وی را بجای عوام نائب قرار داد (نحمیا 13:13) و خزانه دارانی که نحمیا انتخاب نمود از کهنه و کتبه و لاویان و عوام بودند، نهم مردی که اولاد او را در هیکل حجره بود، (ارامیا 35:43) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ)
ناحیه ای بجبال از زمین ماه. بدانجا زیاد بن خراش العجلی الخارجی با اتباع وی کشته شدند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
صحرا و ناحیه ای است ظاهراً در حدود ساوه: چون پادشاه گیتی فروز... بار دیگر هوای اشتغال بصید و شکار در خاطر دریا آثار پیدا شده متوجه ولایت ساوه گردید و عساکر گردون مآثر کران تا کران دشت و بیابان را فرو گرفته جرگه انداختند... و قمور قادر صحرای راستفنجان بهم رسیده بدستور استمرار پادشاه شیر شکار بلوازم آن کار قیام نمود. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 4 ص 567)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسفیذان. شهرکی کوچک است و حصاری دارد و قهستان دیهی بزرگ است و هر دوسردسیرند و در کوه آنجا غاری عظیم و محکم است که ایشانرا در ایّام مخوف پناه باشد. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج چ بریل مقالۀ 3 ص 122). اسفیدان و قهستان هم مانند کوردست سردسیر است سخت و آنجا شگفتی است محکم در کوه. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 1230). شهر کوچکی است در فارس و حصاری دارد. (مرآت البلدان ج 1 ص 40)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
اسپیجاب. (جهانگیری). نام شهری است در ماورأالنهر که آنرا بترکی شبران گویند. (برهان). نام شهر عظیم از اعمال ماوراءالنهر در حدود ترکستان و از اعمربلاداﷲ است، و اسپنجاب نیز گویند. (سروری). شهری در فرغانه باقلیم پنجم. (نخبهالدهر دمشقی). شهری بزرگ از اعیان بلاد ماوراءالنهر در حدود ترکستان، و آنرا ولایتی وسیع و قریه های بسیار است که بشهرها مانند و آن از اقلیم پنجم است. طول وی 98 درجه و سدس و عرض 39 درجه و 50 دقیقه و آبادان تر بلاد خدای و انزه و اوسع آن در فراوانی نعمت و درخت و آب جاری و باغهاست و در خراسان و ماوراءالنهر شهری نیست که از خراج معاف باشد بجز اسفیجاب زیرا آن ثغری عظیم است و بهمین سبب ازخراج بخشوده بود تا سکنۀ آن وجه خراج را در بهای سلاح و معونت بر اقامت در آن سرزمین صرف کنند و مدینه های مجاور آن مانند طراز و صبران و سانیکث و فاراب نیز چنین بودند و حوادث روزگار و تصاریف زمان آنها را دیگرگون ساخت. نخست خوارزم شاه محمد بن تکش بن الب ارسلان بن آق سنقربن محمد بن انوشتکین چون بر ماوراءالنهر مسلط شد و ملوک خانیه را (که جماعتی بودند و هر یک بخشی از آن نواحی را حفظ میکردند) برانداخت و کسی از ایشان باقی نماند و خود نیز از حفظ آن شهرها عاجز ماند و بدست خویش اکثر این ثغور را خراب کرد و عساکر وی آنها را به باد غارت دادند و ساکنین آن نقاط مساکن خود را ترک کردند و بقول یاقوت: فبقیت تلک الجنان خاویه علی عروشها تبکی العیون و تشجی القلوب منهدمهالقصور متعطله المنازل و الدّور و ضل ّ هادی تلک الانهار و جرت متحیره فی کل أوب علی غیر اختیار. سپس بسال 616 ه.ق. حوادثی اتفاق افتاد که روزگار نظیر آنها را ندیده و آن ورود تتر - خذلهم اﷲ - از سرزمین چین است و آنان بقایای سکنۀ این نواحی را هلاک کردند و اثری از آبادی بجا نگذاشتند و اهل این بلاد مردم دیندار و متین و صاحب صلاح و نسک و عبادت بودند و ایشان بحقیقت مسلمان بودند و حدودآنرا حفظ میکردند و شروط آنرا ملتزم بودند و بدعتی در آنان آشکار نشد که مستحق عذاب و جلاء وطن گردند و لکن یفعل اﷲ بعباده مایشاء و یحکم مایرید. (معجم البلدان). و رجوع بتاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 125 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 100 تن سکنه در تابستان و 50 سکنه در زمستان. شیعی مذهب و فارسی و مازندرانی زبان. آب آن از وازرود. محصول برنج و مختصر غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی از دهستان کمهروکاکان بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 42000 گزی شمال اردکان و 16000 گزی شوسۀ اردکان به تل خسروی. کوهستانی. سردسیر و مالاریائی. دارای 464 تن سکنه. فارسی و لری زبان. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوبات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
لغت نامه دهخدا
روستایی از ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی