مقابل کجی و خمیدگی، راست بودن، طرف راست بودن، صحت و درستی، مقابل دروغ، صداقت و حقیقت راستی را: به راستی، برای مثال راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (لغتنامه - راستی) به راستی: راستی را، در حقیقت، در واقع
مقابلِ کجی و خمیدگی، راست بودن، طرف راست بودن، صحت و درستی، مقابلِ دروغ، صداقت و حقیقت راستی را: به راستی، برای مِثال راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (لغتنامه - راستی) به راستی: راستی را، در حقیقت، در واقع
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانند دهانۀ خیک، برای مثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
آستین، آستین جامه، دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته می شود مانندِ دهانۀ خیک، برای مِثال خیز و پیش آر از آن می خوش بوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۸۰)
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)
مقابل کج، مقابل خم، (آنندراج)، مستقیم، راست: ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم من این سیرت راستین محمد، ناصرخسرو، در هر قدم که می نهد آن سرو راستین حیف است اگر بدیده نروبند راه را، سعدی، ، واقعی، حقیقی: ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین، دقیقی، همه مهتران خواندند آفرین برآن نامور مهتر راستین، فردوسی، زود کن ما را خبر ده تا کی آید نزد ما شهریار شهریاران پادشاه راستین، فرخی، ای شه پاکیزه دین ای پادشاه راستین ای مبارک خدمت تو خلق را امیدوار، فرخی، شاهنشه زمانه ملک زاده بوسعید مسعود با سعادت و سلطان راستین، فرخی، حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه اینت بغض آشکارا اینت جهل راستین، منوچهری، در دل اعدای ملک تو زیادت کرد رنج شادی تطهیر این شهزادگان راستین، عبدالواسع جبلی، کو آصف جم گو بیا ببین بر تخت سلیمان راستین، انوری (از آنندراج)، بمهد راستین و حامل بکر بدست و آستین باد مجرا، خاقانی، زین کلک من که سحر طرازی است راستین دست زمانه راست طرازی بر آستین، خاقانی، شهری و دل در آستین بر درش آستان نشین اینت مسیح راستین درد نشان کیست او، خاقانی، من نه خاقانیم که خاقانم تا کله دار راستین باشم، خاقانی، آن بود شاه راستین که و را بر سر تخت خسروی گاه است، سیف اسفرنگ، بنشین کج و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را، مولوی، ، واقع حال و حقیقت احوال، (شعوری ج 2 ص 11)، صادق، صادقه، (یادداشت مؤلف)، کردگار، (یادداشت مؤلف)