جدول جو
جدول جو

معنی راستگوی - جستجوی لغت در جدول جو

راستگوی
(فُ بَ)
راستگو، صادق، راست گفتار، صادق الوعد: برّ، راستگوی، (یادداشت مؤلف)، صادق، راستگوی، (منتهی الارب)، صدیق، راستگوی، (ناظم الاطباء)، صدوق، راستگوی، صدّیق، بسیار راستگوی، (از منتهی الارب) :
سوی کعبۀ آذر آرید روی
بفرمان پیغمبر راستگوی،
دقیقی،
بدو گفت جاماسب کای راستگوی
جهانگیر و شیراوژن و نامجوی،
فردوسی،
بسی آفرین کرد پیران بر اوی
که ای شاه نیک اختر راستگوی،
فردوسی،
نگه کرد خراد برزین بر اوی
چنین گفت کای مهتر راستگوی،
فردوسی،
تهمتن سوی آسمان کرد روی
چنین گفت کای داور راستگوی،
فردوسی،
مردمان راستگویان را دوست دارند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339)، بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راستگوی امین است، (تاریخ بیهقی ادیب ص 313)،
پر نور ایزد است دل راستگوی
ز اسفندیار داد خبر بهمنش،
ناصرخسرو،
چون دو گوا گذشت برین دعوی
آنگاه راستگوی بود گویا،
ناصرخسرو،
مردمانی مردم زاده با دانش و فضل و راستگوی، (فارسنامه ابن البلخی ص 72)،
خاقانی گفت خاک اویم
جان و سر او که راستگویست،
خاقانی،
مفرست پیام دادجویان
الا بزبان راستگویان،
نظامی،
چو شیرین دید کایشان راستگویند
بچاره راست کردن چاره جویند،
نظامی،
چون نیاکان باستانی خویش
راستگوی و درست پیمانیم
همه پاکیم و راستگوی و شریف
بی خبر از دروغ و بهتانیم،
ملک الشعراء بهار،
روشندل و موافق و یکروی و راستگوی
در محضر تو صورت آیینه داشتم،
ملک الشعراء بهار،
- راستگوی دارنده، راستگوی شمرنده، مصدق، (منتهی الارب)، و رجوع به راستگوی و راستگوی داشتن شود،
- راستگوی داشتن کسی را، راستگوی شمردن وی را، تصدیق، (ترجمان القرآن) (منتهی الارب)، تصویب، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منصور بن عبداﷲ فارسی مشهور به راستگو، فقیهی است فاضل امامی و از علمای قرن دهم و در طبقۀ شهید ثانی، متوفی در 966 هجری قمری او با غیاث الدین منصور بن امیر صدرالدین معاصر بوده و در شیراز اقامت داشته و شرح مختصر الاصول سید شریف و کتاب الفصول المنصوریه یا الفوائد المنصوریه از تألیفات اوست که شرح متوسط مزجی تهذیب الاصول علامۀ حّلی است، (از ریحانه الادب)، و رجوع به روضات ص 675 و الذریعه ج 4 ص 514 و ج 6 ص 128 شود
لغت نامه دهخدا
راستگوئی، عمل راستگو، صدیق و راستگو بودن، گفتن حرف راست و درست، مقابل دروغگویی، صداقت، صدق: و همه پیغامبران را به راستگویی داری، (منتخب قابوسنامه ص 15)،
ترا بسیار خصلت جز نکوییست
بگویم راست مردی راستگوییست،
نظامی،
فسونگر در حدیث چاره جویی
فسونی به ندید از راستگویی،
نظامی،
وحشی دیوانه ام در راستگویی ها مثل
خواه ره از من بگردان خواه رو از من بتاب،
وحشی بافقی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست، محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنۀ آن 272 تن میباشند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، حبوبات، و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ فُ)
ناراستگو
لغت نامه دهخدا
رجوع به راستگویی شود
لغت نامه دهخدا
(فُ بُ دَ / دِ)
صادق، مقابل کاذب و دروغگو، (ناظم الاطباء)، راستگوینده، صادق القول، راست گفتار، صادق الوعد: و آن نخستین چون گواه عدل است و راستگو، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95)، و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست کردار، (قصص الانبیاء ص 21)،
هرچند این قصیده گواهی است راستگو
بر دعوی وفاق تو کاندر نهان ماست،
خاقانی،
بصورت دو حرف کژ آمددل امّا
ز دل راستگو تر گوایی نیابی،
خاقانی،
مرد باید که راستگو باشد
ور ببارد بر او بلا چو تگرگ،
جمال الدین اصفهانی،
و نداند که کجاست و در این سوگند راستگو بود، (تاریخ قم ص 24)،
- امثال:
راستگو را همیشه راحت بیش، (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 858)، و رجوع به راستگوی شود،
- راستگو خواندن، راستگو شمردن، راستگو دانستن:
ولیکن تو هم کشته بر دست او
شوی زود و خوانی مرا راستگو،
فردوسی،
- راستگو داشتن، راستگو شمردن، تصدیق، راستگوداشتن کسی را، ضد تکذیب، (منتهی الارب)،
- راستگو شدن، سخن راست گفتن:
ز کژگویی سخن را قدر کم گشت
کسی کو راستگو شد محتشم گشت،
نظامی،
برّ، راستگو شدن درسوگند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آراستگی
تصویر آراستگی
آراسته بودن عمل آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستیگری
تصویر راستیگری
صداقت راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
راست گفتار، صادق، راستکردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
صادق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راستگویی
تصویر راستگویی
صداقت
فرهنگ واژه فارسی سره
صداقت، صدق
متضاد: کذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
صادقةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
Truthful, Veracious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
véridique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
진실된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
سچّا , سچا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
সত্যবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
ซื่อสัตย์ , ซื่อสัตย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
mkweli
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
doğruyu söyleyen, doğru sözlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
כנה , אמתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
正直な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
правдивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
jujur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
सत्यवादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
eerlijk, waarheidsgetrouw
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
veritiero, verace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
verídico, veraz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
真实的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
prawdziwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
правдивий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
wahrhaftig, wahrhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راستگو
تصویر راستگو
veraz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی