جدول جو
جدول جو

معنی رازک - جستجوی لغت در جدول جو

رازک(دخترانه)
گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
تصویری از رازک
تصویر رازک
فرهنگ نامهای ایرانی
رازک
گیاهی تلخ، خودرو و پایا از خانوادۀ شاهدانه که مصرف دارویی داشته و در آبجوسازی نیز به کار می رود
تصویری از رازک
تصویر رازک
فرهنگ فارسی عمید
رازک(زَ)
نام گیاهی دارویی که به فرانسه هوبلون گویند. (ناظم الاطباء). از تیره اورتیکاسه. قسمت قابل مصرف آن: گلهای ماده و مادۀ مؤثر: اولئورزین. (کارآموزی داروسازی ص 196). در گیاه شناسی گل گلاب چنین آمده است: رازک گیاهی است دو پایه دارای ساقۀ پیچیده. گل های نر آن بشکل خوشه و گل ماده بشکل مخروطهای کوچک است. در آن اسانسی بنام لوپولین است که برای معطر ساختن آبجو بکار میرود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 95)
لغت نامه دهخدا
رازک
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها نباتی است دو پایه و بالا رونده و پیچنده که برگهایش متقابل و مرکب از 3 تا 5 قسمت دانه دار میباشد. بوی گلهایش معطر و مطبوع و شبیه سنبل الطیب و طعم تلخ و با احساس سوزش و گرما همراه است حشیشه الدینار جنجل همل
فرهنگ لغت هوشیار
رازک((زَ))
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها، نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده. بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است، حشیشه الدینار، جنجل، همل
تصویری از رازک
تصویر رازک
فرهنگ فارسی معین
رازک
نام گیاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راوک
تصویر راوک
(دخترانه)
راوق صاف، لطیف و پالوده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نازک
تصویر نازک
(دخترانه)
محبوب، معشوق، لطیف، ظریف، نازنین، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سازک
تصویر سازک
(دخترانه)
ساز کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روزک
تصویر روزک
(پسرانه)
روز کوتاه، لقب یکی از پسران شاه عباس پادشاه صفوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
(دخترانه)
رام، اهلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته
دارویی خوش بو مانند مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازی
تصویر رازی
اهل ری، از مردم ری
بنّایی، برای مثال ای ز تو بر عمارت عالم / یافته عدل خلعت رازی (ابوالفرج رونی - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازک
تصویر بازک
قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، باشق، باشه، بازکی، سیچغنه، واشه، قوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازق
تصویر رازق
رزق دهنده، روزی دهنده، روزی رسان، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازک
تصویر نازک
باریک، کنایه از لطیف، ظریف، دارای پهنای کم، کنایه از دقیق، حساس، کنایه از ضعیف، کنایه از زودرنج، حساس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوک
تصویر راوک
زلال، ویژگی آب صاف و گوارا، شیرین و خوشگوار، آب صاف و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازه
تصویر رازه
راز، مطلب پوشیده و پنهان، سر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ زَ دَ / دِ)
کشندۀ راز. بسطدهنده سرّ. منتشرکننده راز، کسی که افشای راز کند. (آنندراج). افشاکننده راز. خائن اسرار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
دهی است از دهستان کاکاوند در بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 24هزارگزی باختر نورآباد و 4هزارگزی باختر راه خرم آباد به کرمانشاه قرار دارد. تپه ماهور و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. ساکنین آن از طایفۀ دلاوند میباشند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(طِ زَ)
شهری وسط است (از بلاد خوزستان). در آنجا نیشکر بهتر و بیشتر از دیگر مواضع خوزستان و عظیم و فراوان باشد. (نزهه القلوب چ لیدن ص 112). و رجوع به تاریخ مغول اقبال آشتیانی ص 449 و تاریخ گزیده ص 549 شود
لغت نامه دهخدا
محبوب، معشوق، دلبر، جانانه، باریک و ظریف هم گویند باریک: در جامه گلگون کمر نازک آن شوخ از لعل بود همچو رگ لعل نمودار. (صائب)، آنچه که ستبری آن بسیارکم است مقابل ستبر ضخیم کلفت: آنچه او با سپر کرگ روزنبرد نتوان کردن با شیشه نازک به تبر. (فرخی)، لطیف ظریف: بس که درآید گل نازک بباغ ماشده چون خاک دژم ای غلام، (عطار)، بناز پرورده نازنین: آن دل را دو تن نازک را رنج و اندیشه چندین منمای. (فرخی)، نغزدلکش: (اگر از دکانداری سخنی نازک یاشعری عالی و مناسب میشنیدنداو را و صاحب دکان را با نعامات و افرغنی میساختند. .)، قابل اهمیت خطیر مشکل: (و هر کجا کار بزرگ و مهم نازک حادث گشت و درآن هلاک نفس و عشیرت و ملک و ولایت دیده شد، . . {-7 شکننده زود شکن، ترد: (گوشت نازک - 9. {نرم، حساس زود رنج: او را گفتند که اگر تو ببدیهه و لطیفه ای سلطان را ازین قبض بیرون آری و این بار از خاطر نازکش برداری ترا صد هزار درم نقد خدمت کنیم. .)، خوش طبع با نزاکت، کم رنگ رقیق مقابل سیر
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی مروارید: و مروارید مدحرج قطری و لازک و وردی و لمانی که هرگز کسی مثل آن ندیده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوک
تصویر راوک
شراب صاف و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازک
تصویر تازک
تازیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامک
تصویر رامک
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازق
تصویر رازق
روزی دهنده، روزی رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازه
تصویر رازه
مطلب پوشیده امر پنهان سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازی
تصویر رازی
منسوب به ری. اهل ری از مردم ری، زبان مردم ری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازی
تصویر رازی
منسوب به ری، اهل ری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازق
تصویر رازق
((زِ))
روزی دهنده، روزی رسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راوک
تصویر راوک
((وَ))
ظرفی که در آن شراب را صاف کنند، صاف، لطیف، شراب صاف و بی درد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک
تصویر نازک
((زُ))
باریک، لطیف، نرم، زیبا، ظریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازک
تصویر نازک
Filmy, Thin, Wispy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نازک
تصویر نازک
fino, leve
دیکشنری فارسی به پرتغالی