مطلب پوشیده و پنهان، سر، برای مثال تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱ - ۱۰۸) شیوۀ رسیدن به چیزی مثلاً راز جوانی، پوشیده، نهان، به طور پوشیده و پنهان کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گل کار، والادگر، برای مثال به یکی تیر همی فاش کند سرّ حصار / ور بر او کرده بود قیر به جای گل، راز (عسجدی - ۳۸) راز پوشیدن: نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن، برای مثال به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ - ۷۸۶) راز کردن: گفتن سرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن، برای مثال بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی - ۲/۱۲۵ حاشیه) راز گشادن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، برای مثال به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای / که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز (سعدی۲ - ۷۰۱) راز گشودن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، راز گشادن راز گفتن: با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن راز و نیاز: گفتن سر و سخن پنهانی و خواستن حاجت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، کنایه از دعا و مناجات به درگاه خدای تعالی، برای مثال زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود / هم مستی شبانه و راز و نیاز من (حافظ - ۸۰۰) راز و نیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به درگاه خدای تعالی
مطلب پوشیده و پنهان، سِر، برای مِثال تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱ - ۱۰۸) شیوۀ رسیدن به چیزی مثلاً راز جوانی، پوشیده، نهان، به طور پوشیده و پنهان کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گِل کار، والادگر، برای مِثال به یکی تیر همی فاش کند سرّ حصار / ور بر او کرده بُوَد قیر به جای گِل، راز (عسجدی - ۳۸) راز پوشیدن: نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن، برای مِثال به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ - ۷۸۶) راز کردن: گفتن سِرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن، برای مِثال بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی - ۲/۱۲۵ حاشیه) راز گشادن: آشکار کردن راز، فاش کردن سِرّ، برای مِثال به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای / که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز (سعدی۲ - ۷۰۱) راز گشودن: آشکار کردن راز، فاش کردن سِرّ، راز گشادن راز گفتن: با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سِر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن راز و نیاز: گفتن سِر و سخن پنهانی و خواستن حاجت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، کنایه از دعا و مناجات به درگاه خدای تعالی، برای مِثال زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود / هم مستی شبانه و راز و نیاز من (حافظ - ۸۰۰) راز و نیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به درگاه خدای تعالی
مهتر بنایان، ج، رازه، و فی الحدیث: کان راز سفینه نوح جبرئیل علیه السلام، ای رأس مدبری السفینه، (منتهی الارب)، رئیس بنایان و اصل آن رائز است چون شاک و شائک، (از اقرب الموارد)، بنا، گلکار، (ناظم الاطباء) : جان ز دانش کن مزین تا شوی زیبا از آنک زیب کی گیرد عمارت بی نظام دست راز، سنائی
مهتر بنایان، ج، رازه، و فی الحدیث: کان راز سفینه نوح جبرئیل علیه السلام، ای رأس مدبری السفینه، (منتهی الارب)، رئیس بنایان و اصل آن رائز است چون شاک و شائک، (از اقرب الموارد)، بنا، گلکار، (ناظم الاطباء) : جان ز دانش کن مزین تا شوی زیبا از آنک زیب کی گیرد عمارت بی نظام دست راز، سنائی
نام پادشاه زاده ای است، گویند او را برادری بود که ری نام داشت هر دو به اتفاق شهری بنا کردند چون به اتمام رسید میان هر دو در تسمیۀ آن مناقشه شد چه هر کدام میخواستند که مسمی بنام خود کنند، بزرگان آن زمان بجهت رفع مناقشه شهر را بنام ری کردندو مردم شهر را بنام راز چنانچه حالا نیز شهر را ری میخوانند و اهل شهر را رازی میگویند، (برهان)، اما این وجه اشتقاق عامیانه است، (حاشیۀ برهان چ معین)
نام پادشاه زاده ای است، گویند او را برادری بود که ری نام داشت هر دو به اتفاق شهری بنا کردند چون به اتمام رسید میان هر دو در تسمیۀ آن مناقشه شد چه هر کدام میخواستند که مسمی بنام خود کنند، بزرگان آن زمان بجهت رفع مناقشه شهر را بنام ری کردندو مردم شهر را بنام راز چنانچه حالا نیز شهر را ری میخوانند و اهل شهر را رازی میگویند، (برهان)، اما این وجه اشتقاق عامیانه است، (حاشیۀ برهان چ معین)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 34 هزارگزی شمال باختری مانه و 8هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به حصارچه، کوهستانی و معتدل و دارای 1394 سکنه است، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آنجا مالرو است، دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 34 هزارگزی شمال باختری مانه و 8هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به حصارچه، کوهستانی و معتدل و دارای 1394 سکنه است، آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آنجا مالرو است، دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند
سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند