- رادی
- کرامت
معنی رادی - جستجوی لغت در جدول جو
- رادی
- افتاده
- رادی
- ساقط، افتاده
- رادی
- جوانمردی، بخشندگی، شجاعت
- رادی
- سخاوت، جوانمردی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواپرا
بمعنی شعاع دادن، شعاع افکندن، پرتو افکندن که بصورت اسمی و صفتی هر دو بکار می رود
دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که به وسیلۀ برق یا باتری کار میکند، مرکز فرستندۀ امواج صوتی، کنایه از سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامه های مختلف می پردازد
منسوب به اراده، اختیاری
از روی میل و قصد، اختیاری، آگاهانه مثلاً رفتار ارادی
تنها، بی همتا
Willful
упрямый
willens
впертий
uparty
obstinado
testardo
voluntarioso
volontaire
koppig
ดื้อรั้น
keras kepala
اهتزازٌ
जिद्दी
mkaidi