جدول جو
جدول جو

معنی رادی - جستجوی لغت در جدول جو

رادی
کرامت
تصویری از رادی
تصویر رادی
فرهنگ واژه فارسی سره
رادی
افتاده
تصویری از رادی
تصویر رادی
فرهنگ لغت هوشیار
رادی
ساقط، افتاده
تصویری از رادی
تصویر رادی
فرهنگ فارسی معین
رادی
جوانمردی، بخشندگی، شجاعت
تصویری از رادی
تصویر رادی
فرهنگ فارسی معین
رادی
سخاوت، جوانمردی
تصویری از رادی
تصویر رادی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادین
تصویر رادین
(پسرانه)
بخشنده، جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادیو
تصویر رادیو
آواپرا
فرهنگ واژه فارسی سره
بمعنی شعاع دادن، شعاع افکندن، پرتو افکندن که بصورت اسمی و صفتی هر دو بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادیو
تصویر رادیو
دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که به وسیلۀ برق یا باتری کار میکند، مرکز فرستندۀ امواج صوتی، کنایه از سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامه های مختلف می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیو
تصویر رادیو
((یُ))
دستگاه گیرنده که صوت را از فواصل دور ضبط و پخش کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارادی
تصویر ارادی
منسوب به اراده، اختیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارادی
تصویر ارادی
از روی میل و قصد، اختیاری، آگاهانه مثلاً رفتار ارادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
تنها، بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
((فُ دا))
جمع فرد، تک، تنها
نماز فرادی: نمازی که تنها خوانده شود، مقابل نماز جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارادی
تصویر ارادی
Willful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ดื้อรั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی