جدول جو
جدول جو

معنی راجکوت - جستجوی لغت در جدول جو

راجکوت
(کُ)
پرنس نشین بومی امپراتوری انگلیس در هندوستان که در میان شبه جزیره کتیور واقع است و سکنۀ آن 61000 تن میباشد. این شهر در خطۀ گجرات و در 93هزارگزی شمال شرقی جوانک است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکوت
تصویر باکوت
(دخترانه)
میوهایی که توسط باد ریخته باشد (نگارش کردی: باکوت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
تصمیم دسته جمعی چند شخص، شرکت یا کشور برای قطع روابط خود با یک شخص، شرکت یا کشور برای ابراز عدم رضایت از عملکرد وی، تحریم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راکت
تصویر راکت
وسیله ای که در بازی تنیس و پینگ پونگ به دست می گیرند و با آن به توپ ضربه می زنند
نوعی موشک
فرهنگ فارسی عمید
یکی از اشخاصی بودکه زنان غریبه را تزویج نمود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
همیشه خاموش، (مهذب الاسماء)، مرد بسیار خاموش، نظیر ساکوته، (منتهی الارب) (آنندراج)، کثیرالسکوت،
اسم للسکوت، (اقرب الموارد)، اسم است بمعنی خاموشی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
والتر. رجوع به اسکات (والتر) شود، کهنه. مندرس:
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
جان. یکی از دانشمندان معروف ایرلاند. وی در قرن 9 میلادی میزیست و سمت راهبی داشت. آثار علمی و فلسفی بزبان لاتین دارد و بواسطۀ تمایل بآزادی افکار و دوری از موهومات منظور نظر پاپ نشده و در زمرۀ گناهکاران درآمده است
جان. یکی از دانشمندان مشهور اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیسته و بفلسفه و علوم عقلی اشتغال داشته است
مایکل. یکی از علمای اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیست و به علوم و فنون عصر خود اشتغال ورزید
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
تلفظ فرانسوی اسکات، نام باستانی مردم اسکاتلند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکوت. تکّوت. تیکوک. بلغت اهل بربر فربیون. (دزی ج 1 ص 139). در مغرب اقصی بلغت بربر فریبون را نامند و همچنین در مغرب میانه این نام را به دانۀ ’اثل’ دهند که فارسیان آن را ’کیزمازک’ (گزمازک) گویند. رجوع به ’اثل’ شود. (از لکلرک ج 1 ص 302). رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 12 و کلمه ’اثل’ و تاکوب شود
لغت نامه دهخدا
از قبایل معروف هند میباشد، این قبایل از نیمۀ دوم قرن هشتم مسیحی در تاریخ هندوستان ظاهر میشوند، آنها بتدریج در هند شمالی و یک قسمت از فلات دکن انتشار یافتند بعضی ایشان را از نژاد هون دانسته اند که اواخر عصر گپتاها به هندوستان تاخته اند، بعضی دیگر آنان را شاخه ای از قبائل بدوی بومی میشمارند که تدریجاً رشد و نمو کرده بالاخره در هند خانواده های سلطنتی بوجود آورده اند و غالباً با یکدیگر بجنگ و نزاع میپرداختند، از قرن هشتم تا آخر قرن دهم تاریخ هند مشحون بذکر سلاطین راجپوت است و شهر قنوج از مراکز تمدن آن زمان است و در این دوره اگرچه غازیان عرب در 712 میلادی سغد و مولتان را تسخیر کردند ولی برقوای راجپوت غلبۀ قطعی نیافتند، هجوم لشکر عرب در همان نواحی متوقف گردید، سردار لشکر عرب محمد بن قاسم ثقفی سند را تسخیر کرد و درآن ناحیه یک سلطنت اسلامی تأسیس شد که چند قرن باقی ماند ولی از ریگزارهای سند تجاوز نکرد و به داخله هندوستان نفوذی نیافت، (از سرزمین هند ص 25)
لغت نامه دهخدا
مکانهای مرتفع، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
راعوث، روت، زنی است از مؤآب که به ابوعز وصلت کرد و از او صاحب فرزندی بنام عوبید شد که جد داود باشد، (از اعلام المنجد)، و رجوع به کتاب مقدس شود،
- سفر راعوت، از اسفار عهد قدیم است، (از المنجد)، و رجوع به روت شود
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر که در 12هزارگزی جنوب سرباز و دوهزارگزی باختر راه مالرو سرباز به فیروزآباد واقع است، محل کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی است، و سکنۀ آن 50 تن که سنی مذهب اند و به لهجه بلوچی سخن می گویند، آب آن از چشمه و محصول آن خرما و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه آن مالرو و ساکنان از طایفۀ سرباز هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
راکبه، (اقرب الموارد)، نهال خرمابن بر مادر رسته، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (از آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء)، شاخ خرمایی بر تنه خرما برآمده، (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در ناحیۀ میرات از ایالت دهره دون، (از قاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در ناحیۀ بنگاله از ایالت کلکته، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است جزء دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت که در36هزارگزی شمال باختری رودبار و 19هزارگزی رستم آبادواقع شده است. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن مرطوب و معتدل و مالاریائی است سکنۀ آن 276 تن میباشد و زبان اهالی گیلکی فارسی است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، برنج و لبنیات میباشد. شغل اهالی زراعت وگله داری و زغال فروشی و مکاری و راه آن مالرو است. اهالی آن در هنگام تابستان جهت تعلیف گله های خود به ییلاق در فک میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای است در هندوستان نزدیک کشمیر. (تحقیق ماللهند ص 100 و 101)
لغت نامه دهخدا
(کِ وِ)
قصبه ای است در ایالت پشته ازمجارستان مرکز قضای ’پشت آلسو’ است در جنوب پشته بفاصله 37 هزارگز قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام ولایتی است در میانۀ هند بنا بروایت سنگهت. (تحقیق ماللهند ص 153)
لغت نامه دهخدا
نام منطقه ای است از گیلان و حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال دریای خزر، از جنوب خطالرأس اصلی سلسلۀ جبال البرز که حد طبیعی گیلان و قزوین است، از خاور شهرستان شهسوار (چابکسر آخرین ده رانکوه ازطرف باختر است)، بنابراین این منطقۀ رانکوه همان بخش های رودسر و لنگرود است که قسمت جنوبی جنگلی و کوهستانی و خوش آب و هوا و سردسیر و قسمت شمالی که در ساحل دریای خزر و در جلگه واقع است مانند گیلان معتدل و مرطوبست ومحصول عمده آن چای، ابریشم، کنف، غلات و فندق است، آب قراء جلگه از رودخانه های پلرود، شلمان رود، خشک رود، سیاهکل رود، سامان رود و لنگرود، و آب قراء کوهستانی از چشمه سار و رودخانه های محلی و استخر تأمین میشود، بخش رودسر خود از یازده دهستان بشرح زیرتشکیل شده است، حومه، املش، پلرودباز، رحیم آباد، سیارستاق قشلاقی، سیاهکل رود، اوشیان، اشکور وسطی، اشکورپائین، سیارستاق ییلاقی و سمام، که جمع دیه های بخش 402 آبادی و کوچک و بزرگ با 87هزار تن نفوس می باشد و بخش لنگرود نیز از 58 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده که جمعیت بخش باضافۀ خود شهر در حدود 40 هزارتن است و دیه های مهم آن عبارتند از: شلمان، دیوشل، نالکیاشر، بجاریس، فتیده، گلسفید، دریاسر، دریاکنار، ملاطه، سیگارود، و کیاکلایه، راه شوسۀ لاهیجان به شهسوار از وسط این بخش عبور میکند و علاوه بر آن راههای فرعی نیزدر داخل بخش وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)، در جعرافیای سیاسی کیهان این منطقه تحت عنوان ’رانکوه و لنگرود’ آمده، مؤلف کتاب گوید: ’شرقی ترین ناحیۀ گیلان و طول آن 44 و عرض آن 43هزار گز و عبارت است از حاشیۀ باریکی از بحر خزر که متدرجاً از طرف جنوب ارتفاعش فزونی می یابد و بکوههای دیلمان متصل میشود، رانکوه بچندین بلوک تقسیم می شود از این قرار: رودسر، لنگرود، رانکوه، گزاف رود، سمام، سیارستاق، اشکور سفلی، اشکور علیا، که لنگرود مرکز رانکوه است’، رجوع به لنگرود و رودسر و هر یک از بخشهای مذکور در همین لغت نامه و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 و جغرافیای سیاسی کیهان و فهرست سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو شود، و نیز در کتاب جغرافیای سیاسی کیهان آمده است: از بلوکهای رانکوه است و در جنوب لنگرود واقعشده و دارای 10000 تن جمعیت است، محصولات آن ابریشم و برنج و مرکبات است و در نقاط مرتفع آن زراعت جو و تربیت جانوران اهلی معمول است و دیه های معتبر آن شلمان و سیاهکل است، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 272)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
شهریست قرب ساحل افریقیه، دارای لنگرگاهی در جزیره و آبهای فراوان دارد و مسکونست و ارجکوک در وادیی مشهور بتافنّا واقع است و بین آن و دریا دو میل مسافت است. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راکت
تصویر راکت
افرازی است که در بازی تنیس بدست میگیرد و توپ را با آن میزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوت
تصویر راوت
بهادر و مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ درخت افربیون که آنرا لبانه مغربیه نیز گویند. توضیح در بعضی کتب تاکوت را بصورت تیکوت هم ذکر کرده اند و در برهان بصورت تاکوب آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکوت
تصویر ساکوت
بسیار خاموش مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکوب
تصویر راکوب
پا جوش کویک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایکوت
تصویر بایکوت
طرد کردن، تحریم
فرهنگ فارسی معین
((کِ))
ابزاری به شکل یک صفحه توری گرد مسطح دارای دسته بلند که در بازی تنیس مورد استفاده قرار می گیرد، موشک
فرهنگ فارسی معین
تحریم، منع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشغال درون بینی
فرهنگ گویش مازندرانی
جاده صاف کن، راه کوب
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی از توابع شهرستان رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
خلط شده ی داخل بینی، پوست روی زخم
فرهنگ گویش مازندرانی