جدول جو
جدول جو

معنی راجعه - جستجوی لغت در جدول جو

راجعه
مؤنث واژۀ راجع، دارای ارتباط، مرتبط
تصویری از راجعه
تصویر راجعه
فرهنگ فارسی عمید
راجعه
(جِ عَ)
تب راجعه، عبارت است از بیماری عفونی که بواسطه یک عده میکرو ارگانیسم اسپیراله که اسپیرکت نامیده میشود عارض میگردد این اسپیرکت بوسیله شپش یا کنه به انسان انتقال می یابد. امروزه سه نوع تب راجعه داریم:اول تب راجعۀ جهانی 2- آسیائی و افریقائی 3- کنه ای. تب راجعۀ جهانی بیماریی است عفونی، واگیر و بومی و خصوصاً همه گیر که بعلت اسپیرکتارکورانتیس ابرمیر پیدا میشود شپش عامل انتقال این بیماری میباشد. (بیماری های واگیر ج 2 ص 105)
لغت نامه دهخدا
راجعه
(جِ عَ)
تأنیث راجع. رجوع به راجع شود، پارگین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ناقۀ دوم که از بهای ناقۀ اول مثل آن خریده باشند. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
راجعه
مونث راجع. یا تبهای راجعه تبهایی هستند که شبیه تبهای متناوبند با این تفاوت که نظم تبهای نوبه یی را ندارد و چند روزی مریض تب میکند و معالجه میشود مجددا پس از چند روز تب عارض میگردد این حمله تب چند مرتبه ادامه دارد. یا تب راجعه اختصاصا نوعی ناخوشی که بوسیله اسپیروکت در بدن انسان ایجاد میشود. عامل انتقال میکروب این بیماری شپش یا کنه است. مونث راجع بازگردنده تپ های بازگردنده پستاتپ، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رابعه
تصویر رابعه
(دخترانه)
نام دختر اسماعیل بصری از زنان عارف و بسطار مشهور در قرن دوم که از او حکایتها و سخنان زیادی نقل شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رافعه
تصویر رافعه
(دخترانه)
مؤنث رافع بالا برنده، اوج دهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایعه
تصویر رایعه
رایع، شگفت آور، زیاد، پربرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
مصیبت بزرگ، سختی و بلا و اندوه، کنایه از امر بسیار ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راضعه
تصویر راضعه
شیر دهنده، دایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
رجوع کردن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(شَم م)
بازگردانیدن کسی را سخن. (از منتهی الارب). اعادۀ کلام. (از متن اللغه). با کسی سخن وا گردانیدن. (فرهنگ خطی) : راجعه الکلام، حاوره ایاه. (اقرب الموارد). و راجع الکلام مراجعه و رجاعاً، اعاده، و راجعه ایاه، عاوده. (متن اللغه) ، بازگردیدن ناقه از یک نوع سیرو رفتار به نوعی دیگر. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با کسی واگردیدن در چیزی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، زن را به خانه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زن مطلقه را بعد از طلاق رجوع کردن و به خود بازگرداندن. رجاع. (از متن اللغه). آوردن زن را به خانه بعد از آنکه طلاق داده شده است. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ عَ / عِ)
بازآمدن. بازگشت. برگشتن، رجوع کردن. دوباره رجوع کردن. بازدید. مطالعه: مراجعه به کتاب.
- مراجعه دادن، رجوع دادن. حواله دادن.
- مراجعه کردن، بازگشتن. بازآمدن.
- ، رجوع کردن به کتاب یا نوشته ای. دوباره دیدن آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رافعه
تصویر رافعه
دیلم، بالابر، شل دهن ول زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاجعه
تصویر ضاجعه
جای ریزش رودبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
سختی و اندوه، بلا و مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجعه
تصویر ناجعه
مونث ناجع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجعه
تصویر ساجعه
کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضعه
تصویر راضعه
دختر شیرخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابعه
تصویر رابعه
مونث رابع چهارمی، از نام های تازی دختر چهارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائعه
تصویر رائعه
مونث رائع شاهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجبه
تصویر راجبه
بند انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجفه
تصویر راجفه
بانگ خیز در رستخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادعه
تصویر رادعه
خوشبوی پیراهن خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
((مُ جَ عَ یا عِ))
رجوع کردن، بازگشتن، رفتن به جایی یا نزد کسی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
((ج عَ یا ع))
بلای سخت، حادثه ناگوار، جمع فواجع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
دشامد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
احاله، بازگشت، رجوع، رجوع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
Calamity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
calamidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
катастрофа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
Katastrophe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
katastrofa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاجعه
تصویر فاجعه
катастрофа
دیکشنری فارسی به اوکراینی