جدول جو
جدول جو

معنی راجاولی - جستجوی لغت در جدول جو

راجاولی
قصبه ای است در هندوستان ولایت کابه از ایالت پاتنه، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یکی از شهرهای شمالی هندوستان، (تحقیق ماللهند ص 102)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
تیره ای از ایل طیبی از شعبه لیراوی ایلات کوه گیلویۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89). رجوع به طیبی و فارسنامۀ ناصری و جغرافیای سیاسی کیهان ص 82 شود
لغت نامه دهخدا
بهادربن تومنه خان از اجداد امیرتیمور است
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
موضعی است نزدیک ودان و در آن باغی است.
لغت نامه دهخدا
(رِ)
منسوب است به رجال، و آن کنیۀ جد ابوعبدالرحمان محمد بن عبدالرحمان بن عبداﷲ بود. (از لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
عبدالرحمان بن حارثه، از بنی حارثه بن نجار بود و مادر وی عمره بنت عبدالرحمان بن سعد بن زراره بود. او از مادرش عمره و ابن مالک روایت کرد و مالک و ثوری و دیگران از وی روایت دارند. (از لباب الانساب)
حسن بن علی بن داود حلی رجالی، معروف به ابن داود، متولد سال 647 هجری قمری رجوع به ابن داود در همین لغت نامه و حسن بن علی بن داود حلی رجالی در روضات الجنات ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
(رُجْ جا لا)
جمع واژۀ رجل، جمع واژۀ رجل، ج رجل. (منتهی الارب). رجوع به کلمه های مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لا)
جمع واژۀ رجیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رجیل شود، جمع واژۀ رجلان. (اقرب الموارد). رجوع به رجلان شود، جمع واژۀ راجل. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به راجل شود، جمع واژۀ رجل. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ رجل، ج رجل. (منتهی الارب). رجوع به کلمه های مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(رَ لا)
جمع واژۀ راجل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجل، جمع واژۀ رجلی ̍. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجلان. (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رجل. (منتهی الارب). رجوع به کلمه های مذکور شود
لغت نامه دهخدا