جدول جو
جدول جو

معنی راتج - جستجوی لغت در جدول جو

راتج
(تِ)
یکی از قلعه های یهود در مدینه است و آن ناحیه بدین اسم نامیده میشود. در احادیث و جنگنامه ها نام آن آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
راتج
(تِ)
عجین رقیق، گل رقیق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راتا
تصویر راتا
(دخترانه)
نام فرشته ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راتق
تصویر راتق
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راتب
تصویر راتب
وظیفه، مستمری، جیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایج
تصویر رایج
روان، روا، پول یا کالایی که طالب و خریدار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تِ)
جمع واژۀ مرتاج. (منتهی الارب). رجوع به مرتاج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راتع
تصویر راتع
چرا کننده، چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتب
تصویر راتب
ثابت و بر جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانج
تصویر رانج
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار
پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابج
تصویر رابج
پر، سیراب
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی شهروا رواگ، درست زر درست رو در روی زر یا پرپره نبهره (قلب) جاری روان متداول: وجه رایج پول رایج
فرهنگ لغت هوشیار
روا، روان و جاری، خریدارگیر، هر چیز که روائی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عموم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بند دروازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختج
تصویر رختج
پارسی تازی گشته رخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتق
تصویر راتق
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتی
تصویر راتی
عالم خدائی، عالم خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتخ
تصویر راتخ
گل شل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایج
تصویر رایج
((یِ))
جاری، روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتع
تصویر راتع
((تِ))
چراکننده، چرنده، کسی که در نعمت و آسایش باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
دایم، برقرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
جیره، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتق
تصویر راتق
((تِ))
کسی که پارگی را درست کند، عالم به انجام کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایج
تصویر رایج
Common, Customary, Prevalent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رایج
تصویر رایج
общий , обычный , распространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رایج
تصویر رایج
gewöhnlich, üblich, verbreitet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رایج
تصویر رایج
загальний , звичний , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رایج
تصویر رایج
powszechny, zwyczajny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رایج
تصویر رایج
普通的 , 常规的 , 普遍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رایج
تصویر رایج
comum, habitual, prevalente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رایج
تصویر رایج
comune, consueto, prevalente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رایج
تصویر رایج
común, habitual, prevalente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی