جدول جو
جدول جو

معنی رائج - جستجوی لغت در جدول جو

رائج
از ریشه پارسی شهروا رواگ، درست زر درست رو در روی زر یا پرپره نبهره (قلب) جاری روان متداول: وجه رایج پول رایج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رانج
تصویر رانج
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار
پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائی
تصویر رائی
بیننده مقابل مرئی دیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائق
تصویر رائق
ناشتا، ناب، پالوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائف
تصویر رائف
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائغ
تصویر رائغ
الطریق الرائغ کژ راهه راه کج
فرهنگ لغت هوشیار
شگفتی زای، رویا، رسا بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائض
تصویر رائض
چابکسوار، رامگر رام کننده رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائش
تصویر رائش
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائس
تصویر رائس
ابر پیش آی، سردار، استاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائز
تصویر رائز
آزمون آزماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائد
تصویر رائد
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابج
تصویر رابج
پر، سیراب
فرهنگ لغت هوشیار
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائب
تصویر رائب
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
فرهنگ لغت هوشیار
روا، روان و جاری، خریدارگیر، هر چیز که روائی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آنرا بردارد و بپذیرد و معمول و متداول عموم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائج
تصویر تائج
تاجدارازتاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائج
تصویر هائج
جنبنده و جوشنده، جوشش و خشم، حیوان نری که برای ماده برانگیخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایج
تصویر رایج
روان، روا، پول یا کالایی که طالب و خریدار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عائج
تصویر عائج
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائج
تصویر هائج
هایج در فارسی جوشنده، خشمنده جوشنده، جوشش خشم وغضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائی
تصویر رائی
بیننده، مقابل مرئی، دیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایج
تصویر رایج
((یِ))
جاری، روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایج
تصویر رایج
Common, Customary, Prevalent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
общий , обычный , распространённый
دیکشنری فارسی به روسی
gewöhnlich, üblich, verbreitet
دیکشنری فارسی به آلمانی
загальний , звичний , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
powszechny, zwyczajny
دیکشنری فارسی به لهستانی
普通的 , 常规的 , 普遍的
دیکشنری فارسی به چینی
comum, habitual, prevalente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
comune, consueto, prevalente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
común, habitual, prevalente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
commun, habituel, prévalent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
algemeen, gebruikelijk
دیکشنری فارسی به هلندی