جدول جو
جدول جو

معنی ذیم - جستجوی لغت در جدول جو

ذیم
(تَ)
عیب کردن. ذام
لغت نامه دهخدا
ذیم
(ذَ / ذی)
عیب. (مهذب الاسماء) آهو. ذان. ذاب. ذین. ذام
لغت نامه دهخدا
ذیم
آک آهوک (عیب)، نکوهش
تصویری از ذیم
تصویر ذیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
گوش بریده، مرد مست. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قوی و توانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(حِذْ یَ)
قاطع. (معجم البلدان). برنده. بران. برا، دانای ماهر در کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِذْ یَ)
موضعی است به نجد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ ذَ)
ابن حارث بن ارقم. یکی از بنی عامر بن عبدمناه است. در سیره نام او آمده است. (الاصابه ج 1 ص 333 و ج 2 ص 59 قسم سوم)
نام مردی متطبب از تیم رباب
لغت نامه دهخدا
(حَ)
برنده. بران: سیف حذیم، شمشیری زود برنده. برا. قاطع. زود برنده
لغت نامه دهخدا
(مَ)
معیب. (آنندراج). معیوب. دارای عیب. (ناظم الاطباء). نکوهیده. مذموم. مذیوم. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیم
تصویر تیم
بنده خود کردن و رام گردانیدن یک دسته ورزشکار در یک رشته از ورزشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیح
تصویر ذیح
گرگ، دلیر، اسپ نژاده، بزرگسالی، خوشه، کفتار نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیب
تصویر ذیب
ذئب، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریم
تصویر ریم
چرک کثافت، چرک بدن یا جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیم
تصویر جیم
دیباج و حرف پنجم عربی
فرهنگ لغت هوشیار
پیسه مار زن بی شوی مرد بی زن دختر مانده ضمیر شخصی متصل فاعلی اول شخص، جمع رفته ایم، فعل هستیم: استیم: زنده ایم. توضیح آنگاه که بکلمه مختوم به (- ه) غیر ملفوظ یا حرف مصوت پیوندد بصورت نوشته شود: برده ایم داناایم و در غیر این صورت بشکل (- یم) : رفتیم خوردیم. زن بی شوی بیوه، جمع ایامی، مرد بی زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیم
تصویر خیم
خو، طبیعت، سیرت، منش
فرهنگ لغت هوشیار
از زبان کسی مطلبی (کتبی یا شفاهی) را بدیگری رساندنپیغامرسالت: هم آنگه چو بنشست بر پای خاست پیام سکندر بیاراست راست. (فردوسی) توضیح در قدیم وسیله پیام شخص و نامه هر دو بوده لیکن امروزه غالبا شخص است، سلام درود: بهر بوم و بر کو فرود آمدی ز هر سو پیام و درود آمدی. (شا. بخ 2340: 8)، وحی الهام: در راه عشق وسوسه اهرمن بسی است پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن. (حافظ)، اوامر و نواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیع
تصویر ذیع
پراکندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
نا پسند، نکوهیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذام
تصویر ذام
نکوهش آک نهادن خرد انگاری دست کم گیری، راندن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرم
تصویر ذرم
بچه افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمی
تصویر ذمی
هر چیزی که بر عهده کسی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیم
تصویر دیم
رخسار، صورت، چهره زراعتی که از آب باران خورد باران پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیم
تصویر بیم
واهمه، خوف و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذیم
تصویر خذیم
گوش بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذیم
تصویر حذیم
برنده، بران
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از فلزات گرانبها که در معدن بطور خالص یا ترکیب با فلزات دیگر مانند سرب پیدا میشود، نقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیل
تصویر ذیل
زیر، پایین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیم
تصویر بیم
وحشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیم
تصویر سیم
نقره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیم
تصویر نیم
نصف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیم
تصویر خیم
طبیعت، ذات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قیم
تصویر قیم
استور، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره