جدول جو
جدول جو

معنی ذیحج - جستجوی لغت در جدول جو

ذیحج
(حِجْج)
رجوع به ذوالحجه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِجْ جَ)
رجوع به ذوالحجه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ندیمی کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ فَیْ یُءْ)
خراشیدن، ذحج ریح، کسی یا چیزی را، کشیدن باد او را از جائی بجائی
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
کبر. و فی حدیث علی علیه السلام کان الاشعث ذاذیح، ای کبر. (از مستدرکات ابن الاثیر، بنقل سید فرج اﷲ)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ تَ)
آشامیدن آب و مانند آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذحج
تصویر ذحج
خراشیدن، جا به جا کردن، دور افکندن، جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیح
تصویر ذیح
گرگ، دلیر، اسپ نژاده، بزرگسالی، خوشه، کفتار نر
فرهنگ لغت هوشیار