جدول جو
جدول جو

معنی ذویل - جستجوی لغت در جدول جو

ذویل
(ذَ)
خشک از گیاه و جز آن
لغت نامه دهخدا
ذویل
خشک گیاه خشک
تصویری از ذویل
تصویر ذویل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سویل
تصویر سویل
(دخترانه)
دوست داشته شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تویل
تصویر تویل
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عویل
تصویر عویل
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویل
تصویر دویل
مکر، حیله، فریب، ترب، غدر، دغلی، کلک، تنبل، احتیال، حقّه، گربه شانی، نارو، خاتوله، شید، اشکیل، تزویر، دستان، کید، روغان، شکیل، ستاوه، ترفند، خدعه، گول، نیرنگ، دلام، قلّاشی، چاره، ریو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
پست و زبون، خوار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ حُ)
به ویل دعا کردن برای چیزی که فرودآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
علامتی را گفته اند که صیادان در صحرا برپای کنند تا نخجیر از آن بترسد و سوی دام آید. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ)
مصغرآل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به آل شود
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ)
مصغر خال. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُوَ)
ابوعبدالله تابعی بود. (یادداشت مؤلف). واژه تابعی در تاریخ اسلام به فردی اطلاق می شود که یکی از یاران پیامبر را دیده و از او علم آموخته است، اما خود موفق به ملاقات با پیامبر اکرم (ص) نشده است. تابعین در سده اول هجری می زیستند و نقش مهمی در توسعه معارف اسلامی، به ویژه در زمینه روایت حدیث و فقه داشتند. نام های بزرگی چون حسن بصری، سعید بن مسیب و عطاء بن ابی رباح در شمار تابعین قرار دارند و آثار آنان در منابع معتبر اسلامی ثبت شده است.
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ)
پیش پیشانی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314). پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر بود و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش... (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 122). پیشانی بود. (فرهنگ جهانگیری). پیشانی و بعضی به معنی تارک سر گفته اند. (فرهنگ رشیدی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او مو نباشد و او را به عربی اصلع خوانند و به ضم اول بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر راگویند... (برهان). پیشانی از افراز سر. (شرفنامۀ منیری). از بالای پیشانی آنجا که موی برنیاید و اصلع بود. (اوبهی). کسی را گویند که بر بالای پیشانی او موی نباشد، و پیشانی و تارک سر را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : اصلع، یعنی کسی که بر بالای پیشانی وی موی نباشد. بالای پیشانی و فرق سر و تارک سر. (ناظم الاطباء). در نسخ مختلف لغتنامۀ اسدی معانی ذیل برای این صورت (تویل) آمده است. پیش پیشانی، پیش پیشانی سوی چکاد، پیش پیشانی گاه از بالا سوی میان سر و چکاد نیز همین باشد و به تازی چون آنجا موی نروید اصلع خوانندش. پیشانی باشد از افراز سر چون چکاد و بیت (غواص) را شاهد می آورند... این کلمه را برهان، گذشته از معنی فوق به معنی اصلع آورده است در این بیت انسب است و ممکن است اصل ’سرکل’ بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
پشت خوهل و سرتویل و روی بر کردار نیل
ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره.
غواص (یادداشت ایضاً).
اختران بر زمین نهند از بیم
از پی بندگی شاه تویل.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری).
صرفنظر از تصحیفی که ممکن است در این کلمه روی داده باشد از قرینه ای که در بیت غواص موجود است (هجو) معنی اصلع و کل مناسبتر بنظر می رسد
لغت نامه دهخدا
(ذُ وَ لَ)
تصغیر ذال
لغت نامه دهخدا
(اِ طَ)
نوشتن ذال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حویل
تصویر حویل
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تویل
تصویر تویل
بالای پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیل
تصویر ذمیل
رفتن شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
زبون، حقیر، خوار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویل
تصویر دویل
مکر و حیله را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیول
تصویر ذیول
جمع ذیل، تگین ها پایان ها دنباله ها دامن ها
فرهنگ لغت هوشیار
دارای سایه سایه دار، آنست که سایه مستوی مقیاس در همه سال بیک سمت - شمال یا جنوب - بایستد و اگر سایه گرد مقیاس بگرددآنرا ذوظل دائر گویند مقابل ذوظلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویل
تصویر کویل
شکوفه بابونه زهر بابونج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عویل
تصویر عویل
بلند کردن آواز به گریه و ناله، بلند و آوازی در گریه و ناله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
مستطیل، بلند، دیرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویل
تصویر زویل
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویل
تصویر اویل
هاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویل
تصویر سویل
همتا همانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طویل
تصویر طویل
((طَ))
دراز، بلند، یکی از بحور شعر عرب که وزن آن چهار بار «فعولن مفاعیلن» است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
((ذَ))
خوار، زبون، جمع اذلاّء یا اذلّه
ذلیل مرده: دشنامی است کسان را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تویل
تصویر تویل
((تَ))
کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، فرق سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عویل
تصویر عویل
((عَ وِ))
صدا بلند کردن در گریه و زاری، شیون و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طویل
تصویر طویل
دراز
فرهنگ واژه فارسی سره
رذیل، تحقیر شده
دیکشنری اردو به فارسی