- ذویل
- خشک گیاه خشک
معنی ذویل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رفتن شتابان
زبون، حقیر، خوار، پست
دراز
مکر و حیله را گویند
جمع ذیل، تگین ها پایان ها دنباله ها دامن ها
دارای سایه سایه دار، آنست که سایه مستوی مقیاس در همه سال بیک سمت - شمال یا جنوب - بایستد و اگر سایه گرد مقیاس بگرددآنرا ذوظل دائر گویند مقابل ذوظلین
جنبش
هاریز
گواه، پابندان، آهنگ (قصد)، بر گردانیدگی
بالای پیشانی
همتا همانند
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد، پیشانی، تارک، فرق سر، برای مثال پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی - ۵۱۰)
مستطیل، بلند، دیرباز
بلند کردن آواز به گریه و ناله، بلند و آوازی در گریه و ناله
شکوفه بابونه زهر بابونج
پست و زبون، خوار
دراز، بلند، کشیده، در علوم ادبی در علم عروض بحری بر وزن فعولن مفاعیلن فعولن مفاعیلن
مکر، حیله، فریب، ترب، غدر، دغلی، کلک، تنبل، احتیال، حقّه، گربه شانی، نارو، خاتوله، شید، اشکیل، تزویر، دستان، کید، روغان، شکیل، ستاوه، ترفند، خدعه، گول، نیرنگ، دلام، قلّاشی، چاره، ریو
زیر، پایین
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
پژمرده
آخر چیزی، دامان، دامن، دامن هر چیز، پایین، دنباله، دم
فتح و ظفر، پیروزی
فرصت،برای مثال لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی - ۵۲۵)
پیش دستی و دست یافتن به چیزی
فرصت،
پیش دستی و دست یافتن به چیزی
نفیر و افغان، بد آمد، دردمند کردن، سختی پتیار در آمدن بدی و شر، دردمند نمودن، مصیبت زده ساختن، سختی، تفیر و افغان از مصیبت: (حاسدا، تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین) (منوچهری)، (کلمه وعید و عذاب) وای، یا چاه ویل. محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خانه ما چاه ویل است. هرچه تویش بریزی پر نمی شود
((ذَ یا ذِ یْ))
فرهنگ فارسی معین
دامن جامه، پایین هر چیز، آخر هر چیز، جمع اذیال، دنباله، پایین، دامنه، بخشی در پایین کتاب که برای توضیح بعضی مطالب متن نویسند، رساله یا کتابی که در تکمیل مطالب کتاب دیگر نویسند
فرارسیدن شر و بدی، هلاک، مصیبت، سختی
فغان، فریاد، آه و ناله
فغان، فریاد، آه و ناله