جدول جو
جدول جو

معنی ذوکلاف - جستجوی لغت در جدول جو

ذوکلاف
(کُ)
وادیی است از اعمال مدینه. ابن مقبل راست:
عفا من سلیمی ذوکلاف فمنکف
مبادی الجمیع الغیظ و المتصیف.
(معجم البلدان یاقوت) (المرصع ابن الاثیر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یولاف
تصویر یولاف
گیاهی از تیرۀ گندمیان، با دانه های ریز که در خوشه جا دارد و دانه های آن به مصرف خوراک چهارپایان می رسد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ابن ثابت بن زید بن رعین رعینی از اذواء رعین است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آزمند گردانیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). عاشق کردن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مشهور به بیشه سر. دهی است از دهستان میان رود بخش مرکزی شهرستان ساری. 250 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه تجن. محصولش برنج و غلات و پنبه است. صیفی کاری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ وَ)
نام یکی از دهستانهای شهرستان گنبدقابوس، همچنین نام یکی از طوایف ترکمن است. این دهستان در قسمت خاور شهرستان و قسمتی در دشت است و اکثر قراء آن در دره های کوهستانی واقع است و هوای دشت معتدل و هوای قراء کوهستانی به نسبت ارتفاع محل سردسیرتر است. آب قراء دهستان از رودخانه های گرگان، زاو، یل چشمه و دوچای تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوبات، صیفی و ابریشم است. شغل مردان زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی از قبیل چادرشب و تافته است. از مراکز مهم گوکلان میتوان کلاله و گلی داغ را نام برد. از نظر آمار به سه حوزۀ 6، 7، 8 تقسیم گردیده و از نظر فرمانداری قسمتی از قراء گوکلان تابع بجنورد است. تعداد قراء حوزۀ 6 و 7 گوکلان 62 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 20هزارتن است. قراء مهم حوزۀ 6: پیشکمر، تمسک دهنه و یکه قوز، و قراء مهم حوزۀ 8: قرناوه، کریم ایشان و چغلیق وبق قجه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
رابینو نویسد: ’قبیله ای که در حوالی مصب گرگان رود سکنی دارند. منطقۀ آنها از یاس تپه در ساحل جنوبی گرگان رود، در مغرب، تا سرچشمۀ گرگان رود در یلده چشمه (یلی چشمه) و دهنۀ گرگان رود در تنگران (در مشرق) و یا تخمیناً از طول جغرافیایی 55 تا 56 درجۀ شرقی می باشد. نهرهائی که اراضی گوکلان را در جلگۀ گرگان مشروب می سازند عبارتند از: آب حاجی لر، کچه قره شور که از قلعۀ کافه و دوزین جاری می شوند و آب باینل از وامنان و آب چقر بیگدلی از دهنۀ فارسیان و فیرنگ و آب عبه خلی خان از دهنۀ تنگران. مردم گوکلان افرادی کشاورزند و در عادات خود مانند بادیه نشین ها نیستند. با روسیه تجارت گاو و گوسفند و پارچۀ ابریشمی دارند و درخت توت پرورش می دهند و کرم ابریشم تربیت می کنند و قدری نیز تریاک می کارند. و به استعمال آن نیز سخت معتادند و مانند ترکمن های دیگر ساعی و کاری نیستند.
مصنوعات ایشان فقط نمد و فرش های زبر و مقداری پارچۀ ابریشمی است. سرزمین ایشان بسیار حاصلخیز است و احتیاجی به آبیاری ندارد ولی بواسطۀ کمی جمعیت فرسخ ها از اراضی ایشان عاطل و بی حاصل مانده است. دستۀ گوکلان پیوسته از افراد یموت در هراسند ولی تیره خواجه چون اولاد پیغمبرند و معصوم به شمار می روند هیچ وقت از دست یموت دچار صدمه ای نمی شوند و بدون اسلحه بین قبیله ها رفت و آمد دارند. افراد طایفۀ گوکلان با کردهای بجنورد حاجی لر کبودجامه و سایر سکنۀ حدود شهر استرآباد میانۀ خوبی ندارند. تجاوز و حمله به منظور قصاص و انتقام فراوان اتفاق می افتد. بار مالیات آنها سنگین نیست و عایدات را سرکرده ای که معمولاً یکی از حکام بلوکات استرآباد است می برد. عده گوکلان ها دوهزار خانوار است. بنابر روایت ترکمن ها گوکلان ها در موقع حملۀ مغول قای نامیده می شدند که مشتق از نام قای خان پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است. در زمان پادشاهی سلاطین سیمجور آنها به سرزمین کنونی کوچانده شدند. بعد از ویران کردن مشهد مصریان و متفرق ساختن سکنۀ آن بعضی از یموتهای ایگدر و بهلکه در نزدیکی خرابه های آنجا رحل اقامت افکنده ناچار بودند که از آب باتلاق بیاشامند. زیرا که مسیر نهر اترک را در نزدیکی چات بوسیلۀسد بسیار محکم تغییر داده بودند. در ساختن این سد قیر و سرب زیاد به کار بردند’. (از مازندران و استرآباد رابینو صص 100-101 و ترجمه این کتاب صص 137-138)
لغت نامه دهخدا
(جُ)
نام وادی ایست به یمامه
لغت نامه دهخدا
آبی است میان مکه و بصره
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خداوند ناز:
با وجود زال ناید انحلال
در شبیکه و در برت آن ذودلال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
محدث است. (منتهی الارب). و ابن الاثیر در المرصع گوید: هو جد عمار بن عبید بن زید بن عمرو بن ذی کبار شاعر. اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ابوشرحبیل. محدث است. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
و بضم سین هم گفته اند، از مواضع نجدیه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نام آبی است یا موضعی ببلاد بنی مره، نام اسپ ابی سلمان بن ربیعه
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام یکی از پادشاهان یمن. قیل کان طوله عشره اذرع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
نوار هودج شتر
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَکْ کُ)
دهی از دهستان خورخوره است که در بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ اَ)
لقب نعمان بن عبدالله بن جابر بن وهب بن الأقیصر که به جنگ طائف سردار سواران خثعم بود و بنا بگفتۀ ابن الکلبی در آن جنگ با خیل خثعم به جیش مسلمین پیوست
لغت نامه دهخدا
(نُ کَ دَ)
بطور توکل و متوکلانه. (ناظم الاطباء).
- توکلاً علی اﷲ، در حال توکل بر خدا. رجوع به توکل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وکف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وکف شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
جمع واژۀ عوکله. (ناظم الاطباء). رجوع به عوکله شود
لغت نامه دهخدا
سرو کوهی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کو کَ)
طایفه ای از ترکمانان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طوایف ترکمن به دو دسته تقسیم می شوند: اول، ترکمنهای یموت که پانزده تیره اند... دوم، ترکمنهای کوکلان که بیست وهفت تیره اند و تیره های مهم آن: کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک می باشند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 309)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ کَف ف)
نام شمشیر مالک بن ابی بن کعب انصاری، نام شمشیر خالد بن محاجربن خالد بن ولید
لغت نامه دهخدا
(ذُءْ)
جمع واژۀ ذآله
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذولان
تصویر ذولان
شغال، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
دارای سمهای شکافته، جانورانب که دارای سمهای شکافته هشتند بعبارت دیگر زوج سمانی را گویند که دارای دو سم هستند مانند گاو و گوسفند و بزو آهو و گوزن سم شکافتکان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی ازتیره گندمیان که درحدود 80 نوع ازآن شناخته شده است و همگی در نقاط سردسیر و مرطوب میرویند سنبله های این کیاه کم کل است بطوریکه هرسنبله بین 2 تا 4 گل دارد دانه این گیاه یکی از غلات بسیار مرغوب جهت تغذیه دام ها خصوصا اسب است، آرد دانه این گیاه بمصرف تغذیه اطفال نیز میرسد و خصوصا غذای بسیار خوب برای مبتلایان بورم روده است داوسر دوسر شوفان هرطمان زمیر زیوان اولاف جودوسر خرطال یولاف معمولی. یا یولاف ابیض. یکی از گونه های یولاف که دانه هایش دارای رنگ خاکستری روشن میباشد. یولاف سفید یولاف چمنی خرطال ابیض. یا یولاف سفید. یولاف ابیض. یا یولاف صحرایی، گیاهی از تیره گندمیان که دارای سنبله کوتاه و تقریبا مخروطی شکل است بر روی سنبله تارهای طویل و نسبتا ضخیمی وجود دارد این گیاه جز غلات بسیارپست شمرده میشود و تقریبا مصرف علوفه ای هم ندارد در اکثر مزارع بطور خودرو میروید. سنبل ابلیس شعیرابلیس جوهرز یولاف بیابانی، یکی از اقسام یولاف معمولی. یا یولاف معمولی. یولاف. یایولاف وحشی. یکی ازاقسام خودروی یولاف که بنام سبوس و سابوس نیز خوانده میشود داو سر وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکلان
تصویر کوکلان
سرو کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکلات
تصویر توکلات
جمع توکل
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدبو است ماده ی بدبو
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپانی که کارش پختن دوغ و تهیه ی کشک و سرج است
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گفتن، چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نان جو
فرهنگ گویش مازندرانی