مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، تودریون، شبیبی، شیکران
مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دَورَس، تَفت، بیخ تَفت، تودَریون، شَبیبی، شَیکُران
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید: ماذا تذکرت من الأظعان طوالعاً من نحو ذی بوان
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید: ماذا تذکرت من اَلأَظعان طوالعاً من نحو ذی بوان
حجر پدر قبیله ای است و از آن قبیله است عباس تابعی بن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حمید و اعقاب وی. رجوع به امتاع الاسماع ص 495 س 7 شود و صاحب نفح الطیب گوید: ذورعین، وهم ولد عمر و ابن حمیر فی بعض الاقوال. نفح الطیب ج 1 ص 193. و صاحب حلل السندسیه گوید. و اما حمیربن سبابن یشحب بن یعرب بن قحطان فمنهم من ینتسب الی ذی رعین قال ابن غالب: و ذورعین هم ولدعمرو بن حمیر فی بعض الاقوال، و قیل هو من ولد سهل بن عمرو بن قیس بن معاویه بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن الغوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن الهمیسعبن حمیر. قال:و منهم ابوعبدالله الحناط الاعمی الشاعر. قال الحازمی فی کتاب النسب واسم ذی رعین عریم بن زید بن سهل و وصل النسب ص 297 و 298 جزء 1 نام مهتری از حمیر بروزگار عمرو بن تبع. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 165 شود. و در منتهی الارب آمده است. لقب یکی از پادشاهان حمیر، صاحب قلعۀ حمیر. (از منتهی الارب). و او پدر حیس بانی شهر حیس است
حَجر پدر قبیله ای است و از آن قبیله است عباس تابعی بن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حمید و اعقاب وی. رجوع به امتاع الاسماع ص 495 س 7 شود و صاحب نفح الطیب گوید: ذورعین، وهم ولد عمر و ابن حمیر فی بعض الاقوال. نفح الطیب ج 1 ص 193. و صاحب حلل السندسیه گوید. و اما حمیربن سبابن یشحب بن یعرب بن قحطان فمنهم من ینتسب الی ذی رعین قال ابن غالب: و ذورعین هم ولدعمرو بن حمیر فی بعض الاقوال، و قیل هو من ولد سهل بن عمرو بن قیس بن معاویه بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن الغوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن الهمیسعبن حمیر. قال:و منهم ابوعبدالله الحناط الاعمی الشاعر. قال الحازمی فی کتاب النسب واسم ذی رعین عریم بن زید بن سهل و وصل النسب ص 297 و 298 جزء 1 نام مهتری از حمیر بروزگار عمرو بن تبع. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 165 شود. و در منتهی الارب آمده است. لقب یکی از پادشاهان حمیر، صاحب قلعۀ حمیر. (از منتهی الارب). و او پدر حیس بانی شهر حیس است
در عقدالفرید آمده است: و من بطون حمیر: الذوون، و قد یقال لهم الاذواء ایضاً ... وذورعین، و هو شراحیل بن عمرو القایل: فان تک حمیرغدرت و خانت فمعذره الاله لذی رعین (عقد الفرید جزء 3ص 319)
در عقدالفرید آمده است: و من بطون حمیر: الذوون، و قد یقال لهم الاذواء ایضاً ... وذورعین، و هو شراحیل بن عمرو القایل: فان تک حمیرغدرت و خانت فمعذره الاله لذی رعین ِ (عقد الفرید جزء 3ص 319)
گیاهی است دوایی که خوردن بیخ آن جنون آورد و بعضی گویند بیخی است کوهی و آن را دورس گویند و در تفت که از ولایت یزد است میشود و آن را دورس تفتی میگویند و شوکران تخم آن است و آن را به عربی طحماء خوانند. (برهان). بیخ تفت. (انجمن آرا) (آنندراج). تخمی است که به تخم گوز ماند. مسیح گوید: او تخم خشخاش سیاه بود که از عصارۀ او افیون حاصل شود. برگ شوکران به برگ یبروح شبیه بود الا آنکه اندکی از آن بزرگتر بود و بوی او ضعیف بود و مزۀ او اندک باشد و از او لعابی پدید آید و از جملۀ سموم نباتی است. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی). به یونانی قوشیون و منقونیون و بازریقون و اطفیسقون گویند و گویند تخم بیخ رومی است، ساق آن مانند ساق روزیانه است و گل وی سفید بود و تخم وی مانند انیسون رومی بود اما سفید بود و ورق آن مانند ورق یبروح زردی بغایت بود و بیخ آن باریک بود و تخم آن مانند نانخواه بود به شکل نه به طعم. به پارس دوراس و دوراس تفتی گویند. (از اختیارات بدیعی). ساقش مانند بادیان است و برگش مانند خیار و تخمش مانند انیسون و گل سفید دارد و کشنده است. (نزهه القلوب). شیکران. سیکران. دورس تفتی. تودریون. بیخ کوهی. بیخ تفتی. صرو. تفت بیخ. تفت. باریقون. جقوطه. قونیون. (یادداشت مؤلف). گیاهی است علفی و دوساله از تیره چتریان به ارتفاع 0/8 تا 1/5متر که بحد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف میروید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده میشود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگیهای بسیار است ولی وضع متناوب برگها بتدریج که به انتهای ساقه میرسد بهم خورده به صورت متقابل درمی آید. رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک، سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفیدرنگند. درشوکران پنج آلکالوئید یافت میشود. میوۀ شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضدتشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا بفراوانی میروید و در تمام نقاط ایران نیز (مخصوصاً خراسان وفارس) بوفور دیده میشود. شوکران سقراط. شوکران یونانی. دورس. طحماء. شیکران. صرو. بالدران. قونیون. بیوک بالدیران. شوکران آتنی. درست. بسبس بری. شوکیران. در بعضی کتب بیخ تفت را مرادف با شوکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند، در حالی که تفت گیاه دیگری است و ارتباطی با شوکران ندارد. (فرهنگ فارسی معین). - شوکران آبی، گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 1/3 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره میروید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضاً قطع شود شیرۀ نامطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج میشود. از اختصاصات این گیاه آن است که اولاً برخلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیاً پایۀ اشعۀ چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش شبیه جعفری است. گلهایش کوچک و سفیدرنگند. ساقۀ زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است. مسمومیت حاصل از عصارۀ گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید میکند که منجربه مرگ میشود. جقوطه. فیروزا. صوبالدیرانی. قاتل البقر. شیکران آبی. شیکران مائی. شوکران مائی. (فرهنگ فارسی معین). - شوکران صغیر، گونه ای از شوکران که ارتفاعش از شوکران آبی کمتر است و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف وبی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. بعلاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه هایی برنگ مایل به قرمز دیده میشود. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفیدرنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز برخلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است، اگرچه دارای مقادیر بسیار کمی کونی سین می باشد. کزبرهالثعلب. کرفس الکلاب. جعفری زهری. شوکران بستانی. شوکران باغی. بقدونس کاذب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مخزن الادویه، درمانشناسی ج 2، کارآموزی داروسازی ص 202 و گیاه شناسی گل گلاب ص 226 شود
گیاهی است دوایی که خوردن بیخ آن جنون آورد و بعضی گویند بیخی است کوهی و آن را دورس گویند و در تفت که از ولایت یزد است میشود و آن را دورس تفتی میگویند و شوکران تخم آن است و آن را به عربی طَحْماء خوانند. (برهان). بیخ تفت. (انجمن آرا) (آنندراج). تخمی است که به تخم گوز ماند. مسیح گوید: او تخم خشخاش سیاه بود که از عصارۀ او افیون حاصل شود. برگ شوکران به برگ یبروح شبیه بود الا آنکه اندکی از آن بزرگتر بود و بوی او ضعیف بود و مزۀ او اندک باشد و از او لعابی پدید آید و از جملۀ سموم نباتی است. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی). به یونانی قوشیون و منقونیون و بازریقون و اطفیسقون گویند و گویند تخم بیخ رومی است، ساق آن مانند ساق روزیانه است و گل وی سفید بود و تخم وی مانند انیسون رومی بود اما سفید بود و ورق آن مانند ورق یبروح زردی بغایت بود و بیخ آن باریک بود و تخم آن مانند نانخواه بود به شکل نه به طعم. به پارس دوراس و دوراس تفتی گویند. (از اختیارات بدیعی). ساقش مانند بادیان است و برگش مانند خیار و تخمش مانند انیسون و گل سفید دارد و کشنده است. (نزهه القلوب). شیکران. سیکران. دورس تفتی. تودریون. بیخ کوهی. بیخ تفتی. صَرْو. تفت بیخ. تفت. باریقون. جقوطه. قونیون. (یادداشت مؤلف). گیاهی است علفی و دوساله از تیره چتریان به ارتفاع 0/8 تا 1/5متر که بحد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف میروید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده میشود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگیهای بسیار است ولی وضع متناوب برگها بتدریج که به انتهای ساقه میرسد بهم خورده به صورت متقابل درمی آید. رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک، سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفیدرنگند. درشوکران پنج آلکالوئید یافت میشود. میوۀ شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضدتشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا بفراوانی میروید و در تمام نقاط ایران نیز (مخصوصاً خراسان وفارس) بوفور دیده میشود. شوکران سقراط. شوکران یونانی. دورس. طَحْماء. شیکران. صَرْو. بالدران. قونیون. بیوک بالدیران. شوکران آتنی. درست. بسبس بری. شوکیران. در بعضی کتب بیخ تفت را مرادف با شوکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند، در حالی که تفت گیاه دیگری است و ارتباطی با شوکران ندارد. (فرهنگ فارسی معین). - شوکران آبی، گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 1/3 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره میروید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضاً قطع شود شیرۀ نامطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج میشود. از اختصاصات این گیاه آن است که اولاً برخلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیاً پایۀ اشعۀ چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش شبیه جعفری است. گلهایش کوچک و سفیدرنگند. ساقۀ زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است. مسمومیت حاصل از عصارۀ گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید میکند که منجربه مرگ میشود. جقوطه. فیروزا. صوبالدیرانی. قاتل البقر. شیکران آبی. شیکران مائی. شوکران مائی. (فرهنگ فارسی معین). - شوکران صغیر، گونه ای از شوکران که ارتفاعش از شوکران آبی کمتر است و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف وبی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. بعلاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه هایی برنگ مایل به قرمز دیده میشود. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفیدرنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز برخلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است، اگرچه دارای مقادیر بسیار کمی کونی سین می باشد. کزبرهالثعلب. کرفس الکلاب. جعفری زهری. شوکران بستانی. شوکران باغی. بقدونس کاذب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مخزن الادویه، درمانشناسی ج 2، کارآموزی داروسازی ص 202 و گیاه شناسی گل گلاب ص 226 شود
نام پدر عمیر است و عمیر صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
نام پدر عمیر است و عمیر صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم، یوم السریان ... آمده است: ثم اغار بعد ذلک یزید بن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان، وذولیان: عن یمین العرنیین، (عقدالفرید ج 6 ص 42)
در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم، یوم السریان ... آمده است: ثم اغار بعد ذلک یزید بن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان، وذولیان: عن یمین العرنیین، (عقدالفرید ج 6 ص 42)
ابوشرحبیل. محدث است. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
ابوشرحبیل. محدث است. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
محدث است. (منتهی الارب). و ابن الاثیر در المرصع گوید: هو جد عمار بن عبید بن زید بن عمرو بن ذی کبار شاعر. اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
محدث است. (منتهی الارب). و ابن الاثیر در المرصع گوید: هو جد عمار بن عبید بن زید بن عمرو بن ذی کبار شاعر. اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
طایفه ای از ترکمانان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طوایف ترکمن به دو دسته تقسیم می شوند: اول، ترکمنهای یموت که پانزده تیره اند... دوم، ترکمنهای کوکلان که بیست وهفت تیره اند و تیره های مهم آن: کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک می باشند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 309)
طایفه ای از ترکمانان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طوایف ترکمن به دو دسته تقسیم می شوند: اول، ترکمنهای یموت که پانزده تیره اند... دوم، ترکمنهای کوکلان که بیست وهفت تیره اند و تیره های مهم آن: کرخ، قرابی خان، آی درویش و تسمیک می باشند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 309)
قلعه ای است در یمن که درونش مرصع به یاقوت و درخشان همچو کوکب بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهری است در یمن. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). نام موضعی است و مولد اخفش حسین بن حسن بدانجا بود. (از تاج العروس در مادۀ خفش، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی است در نزدیکی صنعاء. در اینجا کاخی وجود داشت که با نقره و سنگ بنا شده بود و اندرونش مرصع به یاقوت و جواهر بود و در شبهای تاریک مانند ستارگان درخشان می تابید و بدان جهت کوکبان گفتند. (از معجم البلدان). کوهی است که نزدیک صنعاء واقع است و بر آن کوه دو قصر است که هیچکس راه آن را نمی داند و عقیدۀ بعضی مردم آن است که آن دو قصر را از جواهر ساخته اند، زیرا که در شب به غایت درخشنده است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 676)
قلعه ای است در یمن که درونش مرصع به یاقوت و درخشان همچو کوکب بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهری است در یمن. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). نام موضعی است و مولد اخفش حسین بن حسن بدانجا بود. (از تاج العروس در مادۀ خفش، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی است در نزدیکی صنعاء. در اینجا کاخی وجود داشت که با نقره و سنگ بنا شده بود و اندرونش مرصع به یاقوت و جواهر بود و در شبهای تاریک مانند ستارگان درخشان می تابید و بدان جهت کوکبان گفتند. (از معجم البلدان). کوهی است که نزدیک صنعاء واقع است و بر آن کوه دو قصر است که هیچکس راه آن را نمی داند و عقیدۀ بعضی مردم آن است که آن دو قصر را از جواهر ساخته اند، زیرا که در شب به غایت درخشنده است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 676)
حفش و سبد کوچکی که در آن دوک و گروهۀ ریسمان و پنبه گذارند، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (برهان)، جعبه ای که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند، (در چرخ جوراب بافی و غیره)، درج، (یادداشت مؤلف)، حفاش، (دهار) : به پیش اندرون دوکدانی سیاه نهاده هرآنچش فرستاده شاه، فردوسی، از آن هر یکی پنبه بردی به سنگ یکی دوکدانی ز چوب خدنگ ... به انگشت از آن سیب برداشتش در آن دوکدان نرم بگذاشتش ... همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش، فردوسی، چو بنهاد بر نامه بر مهر شاه بفرمود تا دوکدانی سیاه بیارند با دوک و پنبه در اوی نهاده بسی ناسزا رنگ و بوی، فردوسی، شهنشاه ما خیره سر شد بدان که خلعت فرستادش از دوکدان، فردوسی، بیست دوکدان زرین جواهر در او نشانده، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535)، بلی ولیک قلمدان ز دوکدان بگریخت به عاقبت بتر آمد عمامه از معجر، مسعودسعد، زان در صف الست کمربسته ای چو چرخ تا پنبه وار بازنشینی به دوکدان، اثیرالدین اخسیکتی، بهرام نیم که طیره گردم چون چرخه و دوکدان ببینم، خاقانی، افسرده چو سایه و نشسته در سایۀ دوکدان مادر، خاقانی، پنبه کن ای جان دشمن زان تنی کو ز ترکش دوکدان خواهد نمود خصم فرعونی نسب همچون زنان دوکدان در زیر ران خواهد نمود، خاقانی، ای عزیز مادر و جان پدر تا کی ترا این به زیر پنبه دارد و آن به زیر دوکدان، خاقانی، گر مردی خویشتن ببینم اندر پی دوکدان نشینم، عطار، یارب چه فتنه بود که در سهم هیبتش مریخ تیر خود را در دوکدان نهاد، کمال اسماعیل، ، چرخه که بدان ریسمان پنبه ریسند، (غیاث)
حفش و سبد کوچکی که در آن دوک و گروهۀ ریسمان و پنبه گذارند، (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (برهان)، جعبه ای که در آن دوکهای نخ ریسی را جا دهند، (در چرخ جوراب بافی و غیره)، درج، (یادداشت مؤلف)، حِفاش، (دهار) : به پیش اندرون دوکدانی سیاه نهاده هرآنچش فرستاده شاه، فردوسی، از آن هر یکی پنبه بردی به سنگ یکی دوکدانی ز چوب خدنگ ... به انگشت از آن سیب برداشتش در آن دوکدان نرم بگذاشتش ... همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش، فردوسی، چو بنهاد بر نامه بر مهر شاه بفرمود تا دوکدانی سیاه بیارند با دوک و پنبه در اوی نهاده بسی ناسزا رنگ و بوی، فردوسی، شهنشاه ما خیره سر شد بدان که خلعت فرستادش از دوکدان، فردوسی، بیست دوکدان زرین جواهر در او نشانده، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 535)، بلی ولیک قلمدان ز دوکدان بگریخت به عاقبت بتر آمد عمامه از معجر، مسعودسعد، زان در صف الست کمربسته ای چو چرخ تا پنبه وار بازنشینی به دوکدان، اثیرالدین اخسیکتی، بهرام نیم که طیره گردم چون چرخه و دوکدان ببینم، خاقانی، افسرده چو سایه و نشسته در سایۀ دوکدان مادر، خاقانی، پنبه کن ای جان دشمن زان تنی کو ز ترکش دوکدان خواهد نمود خصم فرعونی نسب همچون زنان دوکدان در زیر ران خواهد نمود، خاقانی، ای عزیز مادر و جان پدر تا کی ترا این به زیر پنبه دارد و آن به زیر دوکدان، خاقانی، گر مردی خویشتن ببینم اندر پی دوکدان نشینم، عطار، یارب چه فتنه بود که در سهم هیبتش مریخ تیر خود را در دوکدان نهاد، کمال اسماعیل، ، چرخه که بدان ریسمان پنبه ریسند، (غیاث)
خداوند خواهش. خداوند خواهانی. خداوند دعا. صاحب دعا: و اذا مسّه الشر فذودعاء عریض. (قرآن 41 / 51) وچون در رسد او را بدی پس صاحب دعای بسیار است. (ص 546 تفسیر ابوالفتوح). و در ص 553 گوید: خداوند دعا باشد پهن. و عرب طول و عرض در جای کثرت بکار دارد..
خداوند خواهش. خداوند خواهانی. خداوند دعا. صاحب دعا: و اذا مَسَّه ُ الشر فذودعاء عریض. (قرآن 41 / 51) وچون در رسد او را بدی پس صاحب دعای بسیار است. (ص 546 تفسیر ابوالفتوح). و در ص 553 گوید: خداوند دعا باشد پهن. و عرب طول و عرض در جای کثرت بکار دارد..
پارسی تازی گشته شوکران شیکران بیخ تفت (گویش یزدی) از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی
پارسی تازی گشته شوکران شیکران بیخ تفت (گویش یزدی) از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان به ارتفاع 8، تا 5، 1 متر که به حد وفور در اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف می روید. ساقه اش راست و بدون کرک است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده می شود. برگهایش متناوب و بزرگ و شفاف و دارای بریدگی های بسیار است ولی وضع متناوب برگها به تدریج که به انتهای ساقه می رسد به هم خورده به صورت متقابل در می آید رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک سبز شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. در شوکران 5 آلکالوئید یافت می شود. میوه شوکران در استعمال داخلی دارای اثر آرام کننده و ضد تشنج است. این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا به فراوانی می روید و در تمام نقاط ایران نیز (خصوصا خراسان و فارس) بوفور دیده می شود شوکران یونانی دورس طحما شیکران صرو بالداران قونیون بیوک بالدیران شورکران آنتنی درست بسبس بری شوکیران. توضیح 1 سقراط حکیم یونانی به وسیله عصاره میوه این گیاه مسموم شد، توضیح 2 در برخی کتب بیخ تفت را مرادف با شکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند در حالی که تفت گیاه دیگریست و ارتباطی با شوکران ندارد. یا شوکران آبی. گونه ای شوکران که علفی و پایاست و ارتفاعش تا 3، 1 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره می روید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضا قطع شود شیره نا مطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج می شود. از اختصاصات این گیاه آنست که اولا بر خلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیا پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است. بوی آن شبیه کرفس و طعمش جعفری است. گلهایش کوچک و سفید رنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است مسمومیت حاصل از عصاره این گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان تولید می کند که منجر به مرگ می شود جقوطه فیروزا صوبالدیرانی قاتل البقر شیکران آبی شیکران مائی شوکران مائی. یا شوکران باغی. شوکران صغیر. یا شوکران نابستانی. شوکران صغیر. یا شوکران صغیر. گونه ای شوکران که ارتفاعش از شورکان آبی کمتر و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف و بی کرک و دارای خطوط قابل تشخیص است. به علاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه های برنگ قرمز دیده می شوند. برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفید رنگ است. برای این گیاه اثر دارویی شناخته نشده و نیز بر خلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است اگر چه دارای مقادیر بسیار کمی کونیسین می باشد کزبره الثعلب کرفس الکلاب جعفری زهری شوکران بستانی شوکران باغی بقدونس کاذب. یا شوکران مائی. شوکران آبی