جدول جو
جدول جو

معنی ذؤج - جستجوی لغت در جدول جو

ذؤج(ذَاو)
احمر ذؤج، سرخی سرخ. نیک سرخ. سرخ سیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ فَءْ ءُ)
ذئجه ذاجاً، جرّعه شدیداً، سخت بدم درکشید آب و مانند آن را. و اندک اندک آشامیدن آب را. (از اضداد است) ، ذأج عصفور، ذبح آن، ذأج سقا، دریدن مشک، دمیدن در مشک، پاره کردن مشک، ذأج ورد، سرخ شدن گل
لغت نامه دهخدا
(ذَ ئوج)
احمر ذؤوج، سرخی سرخ. سرخ سیر. احمر ذریحیی. احمر قانی
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ رَ)
گذر کردن آینۀ زانو در مابین پوست و استخوان. (ناظم الاطباء). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است، اما صحیح کلمه مؤوج (م ئو) است. رجوع به مؤوج در منتهی الارب و اقرب الموارد مادۀ ’م وج’ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَرْ رُ)
آشامیدن آب و مانند آن
لغت نامه دهخدا