هلاهل، گیاهی بسیار سمّی با برگ هایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غده ای سفت که اندرون آن سیاه است، بیش، اجل گیا، اجل گیاه، زهری که به محض رسیدن به بدن انسان را بکشد، گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی به قدر دانۀ خردل انسان را هلاک می کند، در چین و هندوستان می روید جانور افسانه ای و موهوم که می گویند زهر کشنده ای دارد
هلاهل، گیاهی بسیار سمّی با برگ هایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غده ای سفت که اندرون آن سیاه است، بیش، اَجَل گیا، اَجَل گیاه، زهری که به محض رسیدن به بدن انسان را بکشد، گیاه بیش که دارای سمّی مهلک است و خوردن مقدار کمی از ریشۀ آن حتی به قدر دانۀ خردل انسان را هلاک می کند، در چین و هندوستان می روید جانور افسانه ای و موهوم که می گویند زهر کشنده ای دارد
زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. (برهان). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را می کشد. (بحر الجواهر). هلاهل نام محلی و مقامی است از سند، بیشی که در آنجا روید بسیار قوی و مهلک و قتال است و آن بیش را زهر هلاهل گویند. (انجمن آرا). ابن البیطار نیز هلاهل را نام ناحیتی از چین در مرز چین و هند داند و گوید بیش فقط در آنجا روید. (یادداشت مؤلف). در زبان فارسی به معنی مطلق سموم قتال به کار رود: پشیمانی از کرده یک بار بس هلاهل دوباره نخورده ست کس. ابوشکور. همانگاه زهر هلاهل بخورد ز شیرین روانش برآورد گرد. فردوسی. هلاهل چنین زهر هندی بگیر به کار آر یکباره بر اردشیر. فردوسی. گر هلاهل در دهان گیرد مثل مداح او با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان. فرخی. تا که در این پایه قویدل تر است شربت زهر که هلاهل تر است ؟ نظامی. هرکه این مسجد شبی مسکن شدش نیم شب مرگ هلاهل آمدش. مولوی. دردمندان بلا زهر هلاهل دارند قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی. حافظ. رجوع به هلهل شود
زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آن را نتواند کردن و درساعت بکشد. (برهان). نوعی از بیش که نسیم آن انسان را می کشد. (بحر الجواهر). هلاهل نام محلی و مقامی است از سند، بیشی که در آنجا روید بسیار قوی و مهلک و قتال است و آن بیش را زهر هلاهل گویند. (انجمن آرا). ابن البیطار نیز هلاهل را نام ناحیتی از چین در مرز چین و هند داند و گوید بیش فقط در آنجا روید. (یادداشت مؤلف). در زبان فارسی به معنی مطلق سموم قتال به کار رود: پشیمانی از کرده یک بار بس هلاهل دوباره نخورده ست کس. ابوشکور. همانگاه زهر هلاهل بخورد ز شیرین روانش برآورد گرد. فردوسی. هلاهل چنین زهر هندی بگیر به کار آر یکباره بر اردشیر. فردوسی. گر هلاهل در دهان گیرد مَثَل مداح او با مدیح او هلاهل نوش گردد در دهان. فرخی. تا که در این پایه قویدل تر است شربت زهر که هلاهل تر است ؟ نظامی. هرکه این مسجد شبی مسکن شدش نیم شب مرگ هلاهل آمدش. مولوی. دردمندان بلا زهر هلاهل دارند قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی. حافظ. رجوع به هلهل شود
آب روشن پارسی است از ریشه سنسکریت: هلاهل از گیاهان بیش ویراستار کلیله و دمنه گمان برده است هلاهل جانوری پنداری است با زهری کشنده ولی زهر هلال زهری است که از هلاهل یا بیش می گرفته اند. گیاهی ازتیره آلاله هاکه درحقیقت یکی ازگونه های اقونیطون بشمار می آید ودارای مقادیرزیادی آلکالوئیدهای سمی وخطرناک ازدسته آکونی تین هااست بیش سرنجبیش بیش هندی هلهل، خزنده ای موهوم وخیالی که معتقد بودند سم خطرناکی دارد: (گفتند که گوشت توخناق آرد قایم مقام زهره هلاهل باشد) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آنرا نتواند کرد و در همان دم بکشد
آب روشن پارسی است از ریشه سنسکریت: هلاهل از گیاهان بیش ویراستار کلیله و دمنه گمان برده است هلاهل جانوری پنداری است با زهری کشنده ولی زهر هلال زهری است که از هلاهل یا بیش می گرفته اند. گیاهی ازتیره آلاله هاکه درحقیقت یکی ازگونه های اقونیطون بشمار می آید ودارای مقادیرزیادی آلکالوئیدهای سمی وخطرناک ازدسته آکونی تین هااست بیش سرنجبیش بیش هندی هلهل، خزنده ای موهوم وخیالی که معتقد بودند سم خطرناکی دارد: (گفتند که گوشت توخناق آرد قایم مقام زهره هلاهل باشد) زهری را گویند که هیچ تریاق علاج آنرا نتواند کرد و در همان دم بکشد