وادیی است بحجاز. حطیئه گوید: ماذا تقول لافراخ بذی مرخ حمرا الحواصل لاماء و لاشجر القیت کاسبهم فی قعر مظلمه فاغفر علیک سلام اﷲ یا عمر. (المرصع). ، بیابانی به یمن. رجوع به ذوالمرخ شود. (المرصع) ، وادیی است بسیار درخت نزدیک فدک. (المرصع). و رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 144 و 167 شود
وادیی است بحجاز. حطیئه گوید: ماذا تقول لافراخ بذی مرخ حمرا الحواصل لاماء و لاشجر القیت کاسبهم فی قعر مظلمه فاغفر علیک سلام اﷲ یا عمر. (المرصع). ، بیابانی به یمن. رجوع به ذوالمرخ شود. (المرصع) ، وادیی است بسیار درخت نزدیک فدک. (المرصع). و رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 144 و 167 شود
صاحب توانائی. ذوقوه. توانگر. قوی. ذومنظر: ذومره فاستوی. (قرآن 53 / 6) ، صاحب توانائی پس راست رو. (تفسیرابوالفتوح ج 5 ص 161) و در تفسیر آن گوید: ذومره، ای ذوقوه و اصل او از امرالحبل اذا حکم فتله مراراً ومنه قول النبی علیه السلام: لاتحل الصدقه لغنی و لالذی مره سوی. گفت صدقه حلال نباشد هیچ توانگر را و نه هیچ قوی تن درست را. و رجل مریر، ای قوی. قال الشاعر: تری الرجل النحیف فیزدریه و فی اثوابه جلد مریر. ...... قطرب گفت عرب مرد قوی را ذومره خوانند چنانکه شاعر گفت: قد کنت قبل لقائکم ذامره عندی لکل تخاصم مراته. ..... عبداﷲ عباس گفت ذومره، ای ذومنظر. حسن قتاده گفت: ذوخلق طویل، خداوند بالای دراز بود فاستوی یعنی تمام خلق و نکوصورت و تمام بالا. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 173)
صاحب توانائی. ذوقوه. توانگر. قوی. ذومنظر: ذومره فاستوی. (قرآن 53 / 6) ، صاحب توانائی پس راست رو. (تفسیرابوالفتوح ج 5 ص 161) و در تفسیر آن گوید: ذومره، ای ذوقوه و اصل او از امرالحبل اذا حکم فتله مراراً ومنه قول النبی علیه السلام: لاتحل الصدقه لغنی و لالذی مره سوی. گفت صدقه حلال نباشد هیچ توانگر را و نه هیچ قوی تن درست را. و رجل مریر، ای قوی. قال الشاعر: تری الرجل النحیف فیزدریه و فی اثوابه جلد مریر. ...... قطرب گفت عرب مرد قوی را ذومره خوانند چنانکه شاعر گفت: قد کنت قبل لقائکم ذامره عندی لکل تخاصم مراته. ..... عبداﷲ عباس گفت ذومره، ای ذومنظر. حسن قتاده گفت: ذوخلق طویل، خداوند بالای دراز بود فاستوی یعنی تمام خلق و نکوصورت و تمام بالا. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 173)
موضعی است از نواحی عقیق. ابووجزه گوید: ترکن زهاء ذی سمر شمالاً و ذانهیا و نهیاعن یمین. و ابن الاثیر در المرصع گوید، جایگاهی است بحجاز. و در نزهه القلوب (چ بریل مقاله 3) حمداﷲ مستوفی گوید: و طریق الذی سلک رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وقت الهجره، از زیر مکه دلیل گرفت تا دریا کنار نزدیک عسفان و از آنجا براه رفت تا از قدید بگذشت از قدید بین الخرار رفت و بثنیه المراءه رفت و از آنجا بمیان مدلجه مجاج... پس بذی سمر پس ببطن اعداء
موضعی است از نواحی عقیق. ابووجزه گوید: ترکن زهاء ذی سمر شمالاً و ذانهیا و نهیاعن یمین. و ابن الاثیر در المرصع گوید، جایگاهی است بحجاز. و در نزهه القلوب (چ بریل مقاله 3) حمداﷲ مستوفی گوید: و طریق الذی سلک رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وقت الهجره، از زیر مکه دلیل گرفت تا دریا کنار نزدیک عسفان و از آنجا براه رفت تا از قدید بگذشت از قدید بین الخرار رفت و بثنیه المراءه رفت و از آنجا بمیان مدلجه مجاج... پس بذی سمر پس ببطن اعداء
شریر. نمام. رجل ذونیرب، مرد شریر و بد. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده است: ذونیرب، شریر، ای ذوشر و نمیمه، قال عدی ّ بن خزاعی: و لست بذی نیرب فی الصدیق و مناع خیر و سبابها. قال. ابن بری صواب انشاده: و لست بذی نیرب فی الکلام و مناع قومی و سبابها و لا من اذا کان فی معشر اضاع العشیره و اغتابها ولکن اطاوع ساداتها و لا اعلم الناس القابها
شریر. نمام. رجل ذونیرب، مرد شریر و بد. (منتهی الارب). و در تاج العروس آمده است: ذونیرب، شریر، ای ذوشر و نمیمه، قال عدی ّ بن خزاعی: و لست بذی نیرب فی الصدیق و مناع خیر و سبابها. قال. ابن بری صواب انشاده: و لست بذی نیرب فی الکلام و مناع قومی و سبابها و لا من اذا کان فی معشر اضاع العشیره و اغتابها ولکن اطاوع ساداتها و لا اعلم الناس القابها
مردی از مردم یمن. او پس از قبول اسلام با ذوالکلاع بقصد تشرف حضور پیغامبر صلوات الله علیه عزم مدینه کرد لکن در راه خبر رحلت او صلوات الله علیه و آله و سلم بشنید و بیمن بازگشت. و در استیعاب آمده است: رجل اقبل من الیمن مع ذی الکلاع الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مسلمین و معهما جریر بن عبدالله البجلی. قیل انه کانه الرسول الیهما من قبل النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی قتل الاسود العنسی. و قیل بل کان اقبال جریر معهما مسلما و افدا علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و کان الرسول الذی بعثه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الی الکلاع و ذی عمرو رئیسی الیمن جابر بن عبدالله فلما کان فی بعض الطریق رأی ذوعمرو رؤیا اورأی شیاء فقال لجریر یا جریر ان الذی نمر الیه قد قضی و اتی علیه اجله قال جریر فرفع لنارکب فسألتهم فقالوا قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و استخلف ابوبکر فقال لی عمرو یا جریر انکم قوم صالحون وانکم علی کرامه لن تزالوا بخیر ما اذا هلک لکم امیر امرتم آخر فما اذاکانت بالسیف کنتم ملوکا ترضون کما ترضی الملوک و تغضبون کما تغضب الملوک ثم قالا لی جمیعاًیعنی ذاالکلاع و ذاعمرو اقرء علی صاحبک السلام و لعلنا سنعود ثم سلما علی و رجعا. (استیعاب ج 1 ص 172)
مردی از مردم یمن. او پس از قبول اسلام با ذوالکلاع بقصد تشرف حضور پیغامبر صلوات الله علیه عزم مدینه کرد لکن در راه خبر رحلت او صلوات الله علیه و آله و سلم بشنید و بیمن بازگشت. و در استیعاب آمده است: رجل اقبل من الیمن مع ذی الکلاع الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مسلمین و معهما جریر بن عبدالله البجلی. قیل انه کانه الرسول الیهما من قبل النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی قتل الاسود العنسی. و قیل بل کان اقبال جریر معهما مسلما و افدا علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و کان الرسول الذی بعثه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الی الکلاع و ذی عمرو رئیسی الیمن جابر بن عبدالله فلما کان فی بعض الطریق رأی ذوعمرو رؤیا اورأی شیاء فقال لجریر یا جریر ان الذی نمر الیه قد قضی و اتی علیه اجله قال جریر فرفع لنارکب فسألتهم فقالوا قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و استخلف ابوبکر فقال لی عمرو یا جریر انکم قوم صالحون وانکم علی کرامه لن تزالوا بخیر ما اذا هلک لکم امیر امرتم آخر فما اذاکانت بالسیف کنتم ملوکا ترضون کما ترضی الملوک و تغضبون کما تغضب الملوک ثم قالا لی جمیعاًیعنی ذاالکلاع و ذاعمرو اقرء علی صاحبک السلام و لعلنا سنعود ثم سلما علی و رجعا. (استیعاب ج 1 ص 172)