جدول جو
جدول جو

معنی ذولباب - جستجوی لغت در جدول جو

ذولباب
(لُ)
خداوند عقل:
بی حجابت باید آن ای ذولباب
مرگ را بگزین و بردر آن حجاب.
مولوی.
، خداوند خالص یعنی خداوند عقل و خداوند فهم. (فرهنگ لغات مثنوی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولاب
تصویر دولاب
چرخ چاه، چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه می کشند، برای مثال به چرخ اندر آیند دولاب وار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱ - ۱۱۲)، چو شوریدگان می پرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱ - ۱۱۲)، گنجه و اشکاف کوچک دردار که توی دیوار درست می کنند، دولابه، کنایه از آسمان، چرخ، فلک، آنچه بر محوری بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الباب
تصویر الباب
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
گداختن، گداخته شدن، سخت شدن گرمی آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلباب
تصویر جلباب
جامۀ فراخ، پیراهن گشاد، چادر زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولاب
تصویر کولاب
آبگیر، تالاب، استخر، مرداب، کول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
ذئب ها، گرگها، جمع واژۀ ذئب
فرهنگ فارسی عمید
(صُ)
نام موضعی، نام ملکی از حمیر
لغت نامه دهخدا
(کُ)
محدث است. (منتهی الارب). و ابن الاثیر در المرصع گوید: هو جد عمار بن عبید بن زید بن عمرو بن ذی کبار شاعر. اصطلاح محدث در فقه، تفسیر و کلام نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که بسیاری از احکام دینی، ریشه در روایات نبوی دارند. محدثان با گردآوری دقیق احادیث، منابع فقهی را شکل دادند و به فقها کمک کردند تا براساس سنت صحیح، فتوا صادر کنند. بدون تلاش های محدثان، امکان استخراج صحیح احکام از منابع اسلامی بسیار دشوار می شد.
لغت نامه دهخدا
در عیون الاخبار آرد: حدّثنی قال حدثنی الولید عن جریر بن حازم عن الحسن: ’ان ّ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم صلب رجلا علی جبل یقال له رباب’ و قال لی رجل بالمدینه هو ذورباب، (ج 1 ص 72 س 11 و 12)
لغت نامه دهخدا
در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم، یوم السریان ... آمده است: ثم اغار بعد ذلک یزید بن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان، وذولیان: عن یمین العرنیین، (عقدالفرید ج 6 ص 42)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
زمینی است درشت بلند در شربه نزدیک تیمن. (منتهی الارب). حزم من الشربهقرب تیمن و هی هضبه من دیار فزاره. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
شیر. اسد
لغت نامه دهخدا
(عِ)
صاحب شکنجه و عقوبت: ان ّ ربّک لذو مغفره و ذوعقاب الیم. (قرآن 41 / 43) ، بتحقیق پروردگارت صاحب آمرزش و صاحب شکنجه و عقوبت دردناک است. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 545). و رجوع به ذومغفره شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام اسپی از مالک بن نویره
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ)
نام موضعی است، نام کوهی به دیار بنی کلاب در برابر ملیحه و بدانجا آبی است، نام موضعی در مصادر وادی المیاه، بنی نفیل بن عمرو بن کلاب را، جایگاهی به اطراف رقق. بنی عمرو بن کلاب را، کوهی از اقبال هضب النخل بدان سوی جایگاه مذکور، و بعضی گفته اند ذوالبان از دیار بنی البکاء است. و ابوزیاد گفته است ذوالبان هضبه ای است که بدانجا بان روید
لغت نامه دهخدا
(ذُءْ)
جمع واژۀ ذئب. گرگان. اذؤب. ذؤبان العرب، دزدان و صعلوکان عرب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
کولباره، کوله بار، کوله باره، رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
موضعی به خوزستان، (دمشقی)، ظاهراً مصحف یا معرب دولاب است
لغت نامه دهخدا
(شُ)
چست روان شدن، اذکار مراءه، پسر زادن زن. (منتهی الارب). پسر زائیدن او. پسر زادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
- اذکرت و ایسرت ، دعائیست که آبستنان را گویند. پسر زای ! و آسان زای !
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
لقب حقل بن مالک بن یزید بن سهل بن عمرو بن قیس بن معویه بن خیثم. ملکی از ملوک حمیر. قاله ابن الکبی. (از حاشیۀ المرصع خطی)
لغت نامه دهخدا
(طولْ)
نوعی از طراز که در تعیین بلندی وپستی و همواری و ناهمواری زمین و دیوار بکار رود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الباب
تصویر الباب
جمع لب، عقلها، خردها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو ناب
تصویر ذو ناب
دونده چون گربه و شیر و سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالباب
تصویر دالباب
دانش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طولیاب
تصویر طولیاب
بالستیاب (بالست ارتفاع) ارتفاع یاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذولان
تصویر ذولان
شغال، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلباب
تصویر جلباب
پیراهن گشاد، چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوناب
تصویر ذوناب
داری دندان یشک، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته دولاب چرخاب چرخ چاه چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند چرخ آب، گنجه کوچک در دار که در ایوان تعبیه کنند دولابه، آسمان فلک. یا دولاب سیمایی آسمان. یا دولاب مینا آسمان، نیرنگ تزویر. چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوباب
تصویر بوباب
بائوباب بااباب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولاب
تصویر کولاب
آبگیر استخر تالاب. استخر و تالاب را گویند، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولاب
تصویر دولاب
قفسه
فرهنگ واژه فارسی سره
کوله بار
فرهنگ گویش مازندرانی