خداوند فضل. خداوند بخشایش: ولکن اﷲ ذوفضل علی العالمین. (قرآن 2 / 251). در ترجمه آن ابوالفتوح رازی آرد: ولکن خدای خداوند فضل است بر جهانیان و در تفسیر آن گوید: و خدای عز و جل خداوند فضل و کرم رحمت است بر جهانیان آنانکه مستحق اند و آنانکه مستحق نه اند از آنجا که رحمت او واسع است بر مؤمن و کافر و برّ و فاجر (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 434) و باز در سورۀ آل عمران آیه 152 آمده است: واﷲ ذوفضل علی المؤمنین، و خدای خداوند بخشایش است بر مؤمنان. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 665) و در تفسیر آن گوید: و خدای تعالی خداوند فضل و احسان است بر مؤمنان. (ص 668) و در همان سوره ضمن آیۀ 174 آمده است: واﷲ ذوفضل عظیم. و خدای خداوند بخشایش تمام است. (تفسیر ابوالفتوح ص 680) و در صفحۀ 691 در تفسیر آن گوید: و خدای جل جلاله خداوند فضل و نعمت بزرگ است. همچنان که ملاحظه شد در سه جای قرآن کریم ’ذوفضل’ و در چهار موضع ’لذوفضل’ آمده که اینک آیات آنها را ذیلا می آوریم. ان ّ اﷲ لذو فضل علی الناس و لکن ّ اکثرالناس لایشکرون. (قرآن 2 / 243). و در سورۀ یونس ضمن آیۀ 60 نیز همین عبارت آمده است: بدرستی که هر آینه خداوند فضل است بر مردمان ولیکن بیشتر ایشان شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 430). و در تفسیر آن گوید: خدای خداوند فضل و افضال و نعمت است و آنچه بر ایشان آمد از وبال عقوبت هم از فعل ایشان است و از کردار ایشان ولیکن بیشتر مردمان این ندانند از آنجا که اندیشه نکرده باشند و شکر نعمت او نکنند (ج 3 ص 2). و در سورۀ النمل آیۀ 73 آمده است: و ان ربک لذو فضل علی الناس و لکن اکثرهم لایشکرون. ترجمه آن چنین است، و بتحقیق پروردگار تو هر آینه صاحب بخشش است بر مردم ولیکن بیشتر آنها شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 169). و در تفسیر آن گوید: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است بر مردمان ولیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گذارند. (ایضاً ص 174). و در سورۀ المؤمن آیۀ 61 آمده است،ان اﷲ لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لایشکرون، بدرستی که خدا هر آینه صاحب افزونی است بر مردم ولیکن بیشتر مردم شکر نمیکنند. (ابوالفتوح ج 4 ص 525) و در صفحۀ 529 تفسیر آنرا بدینسان گوید: خدای تعالی خداوند فضل و احسان و نعمت است بر مردمان ولیکن بیشترمردمان شکر نعمت او نمیکنند. و در سورۀ هود آیۀ 3ذی فضل آمده است: و یؤت کل ذی فضل فضله. و بدهدهر صاحب افزونی را افزونیش (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 54). و در تفسیر آن گوید: و بدهد هر خداوند فضلی را فضلش یعنی هر نفسی را جزایش محتمل است نعمت و رزق دنیا را و جزا و ثواب قیامت را، اول بروفق مصلحت و حکمت و دوم بر حسب استحقاق و معدلت. (همان کتاب ص 56)
خداوند فضل. خداوند بخشایش: ولکن اﷲ ذوفضل علی العالمین. (قرآن 2 / 251). در ترجمه آن ابوالفتوح رازی آرد: ولکن خدای خداوند فضل است بر جهانیان و در تفسیر آن گوید: و خدای عز و جل خداوند فضل و کرم رحمت است بر جهانیان آنانکه مستحق اند و آنانکه مستحق نه اند از آنجا که رحمت او واسع است بر مؤمن و کافر و برّ و فاجر (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 434) و باز در سورۀ آل عمران آیه 152 آمده است: واﷲ ذوفضل علی المؤمنین، و خدای خداوند بخشایش است بر مؤمنان. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 665) و در تفسیر آن گوید: و خدای تعالی خداوند فضل و احسان است بر مؤمنان. (ص 668) و در همان سوره ضمن آیۀ 174 آمده است: واﷲ ذوفضل عظیم. و خدای خداوند بخشایش تمام است. (تفسیر ابوالفتوح ص 680) و در صفحۀ 691 در تفسیر آن گوید: و خدای جل جلاله خداوند فضل و نعمت بزرگ است. همچنان که ملاحظه شد در سه جای قرآن کریم ’ذوفضل’ و در چهار موضع ’لذوفضل’ آمده که اینک آیات آنها را ذیلا می آوریم. اِن ّ اﷲ لذو فضل َ علی الناس و لکن ّ اکثرالناس لایشکرون. (قرآن 2 / 243). و در سورۀ یونس ضمن آیۀ 60 نیز همین عبارت آمده است: بدرستی که هر آینه خداوند فضل است بر مردمان ولیکن بیشتر ایشان شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 430). و در تفسیر آن گوید: خدای خداوند فضل و افضال و نعمت است و آنچه بر ایشان آمد از وبال عقوبت هم از فعل ایشان است و از کردار ایشان ولیکن بیشتر مردمان این ندانند از آنجا که اندیشه نکرده باشند و شکر نعمت او نکنند (ج 3 ص 2). و در سورۀ النمل آیۀ 73 آمده است: و ان ربک لذو فضل علی الناس و لکن اکثرهم لایشکرون. ترجمه آن چنین است، و بتحقیق پروردگار تو هر آینه صاحب بخشش است بر مردم ولیکن بیشتر آنها شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 169). و در تفسیر آن گوید: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است بر مردمان ولیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گذارند. (ایضاً ص 174). و در سورۀ المؤمن آیۀ 61 آمده است،ان اﷲ لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لایشکرون، بدرستی که خدا هر آینه صاحب افزونی است بر مردم ولیکن بیشتر مردم شکر نمیکنند. (ابوالفتوح ج 4 ص 525) و در صفحۀ 529 تفسیر آنرا بدینسان گوید: خدای تعالی خداوند فضل و احسان و نعمت است بر مردمان ولیکن بیشترمردمان شکر نعمت او نمیکنند. و در سورۀ هود آیۀ 3ذی فضل آمده است: و یؤت ِ کل ذی فضل ِ فَضلَه. و بدهدهر صاحب افزونی را افزونیش (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 54). و در تفسیر آن گوید: و بدهد هر خداوند فضلی را فضلش یعنی هر نفسی را جزایش محتمل است نعمت و رزق دنیا را و جزا و ثواب قیامت را، اول بروفق مصلحت و حکمت و دوم بر حسب استحقاق و معدلت. (همان کتاب ص 56)
بسیار فن. صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن: آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن. فرخی. ای ذونسب باصل در و ذوفنون بعلم کامل تو در فنون زمانه چو یک فنی. منوچهری. خجسته ذوفنونی رهنمونی که در هر فن بود چون مرد یک فن. منوچهری. در آن انگبین خانه بینی چو نحل بجوش آمده ذوفنونان فحل چو هرذوفنونی بفرهنگ و هوش بسا یک فنان را که مالیده گوش. نظامی. بصد فن گر نمائی ذوفنونی نشایدبرد ازین ابلق حرونی. نظامی. به اندک عمر شد دریا درونی بهر فنی که گفتی ذوفنونی. نظامی. چون خوب کم از بد فزون به ذی فن بجهان ز ذوفنون به. نظامی. تو ای عطار اگر چه دل نداری ولیکن اهل دل راذوفنونی. عطار. منگر تو بدانکه ذوفنون آید مرد در عهد نگاه کن که چون آید مرد از عهدۀ عهد اگر برون آید مرد از هر چه گمان بری فزون آید مرد. (؟) بهر این فرموده است آن ذوفنون رمز نحن آلاخرون السابقون. مولوی. چشم تو ز بهر دلربائی در کردن سحر ذوفنون باد. حافظ
بسیار فن. صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن: آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن. فرخی. ای ذونسب باصل در و ذوفنون بعلم کامل تو در فنون زمانه چو یک فنی. منوچهری. خجسته ذوفنونی رهنمونی که در هر فن بود چون مرد یک فن. منوچهری. در آن انگبین خانه بینی چو نحل بجوش آمده ذوفنونان فحل چو هرذوفنونی بفرهنگ و هوش بسا یک فنان را که مالیده گوش. نظامی. بصد فن گر نمائی ذوفنونی نشایدبرد ازین ابلق حرونی. نظامی. به اندک عمر شد دریا درونی بهر فنی که گفتی ذوفنونی. نظامی. چون خوب کم از بد فزون به ذی فن بجهان ز ذوفنون به. نظامی. تو ای عطار اگر چه دل نداری ولیکن اهل دل راذوفنونی. عطار. منگر تو بدانکه ذوفنون آید مرد در عهد نگاه کن که چون آید مرد از عهدۀ عهد اگر برون آید مرد از هر چه گمان بری فزون آید مرد. (؟) بهر این فرموده است آن ذوفنون رمز نحن آلاخرون السابقون. مولوی. چشم تو ز بهر دلربائی در کردن سحر ذوفنون باد. حافظ
شاعر فارسی در ماءه نهم هجری قمری از مردم هرات، اواز پیوستگان دربار امیر غیاث الدین سلطان حسین بن امیرکبیر فیروز شاه و از اهل حکمت و معرفت بود و طبعش بهجاء و هزل مائل بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی)
شاعر فارسی در ماءه نهم هجری قمری از مردم هرات، اواز پیوستگان دربار امیر غیاث الدین سلطان حسین بن امیرکبیر فیروز شاه و از اهل حکمت و معرفت بود و طبعش بهجاء و هزل مائل بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی)
صاحب فن ّ. یک فن. مخصص. متخصص: آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون هرگز بر او به کار نبرده ست هیچ فن. فرخی. - امثال: ذوفن بر ذوفنون غالب است: چون خوب کم از بد فزون به ذی فن بجهان ز ذوفنون به. نظامی. مقابل ذوفنون
صاحب فَن ّ. یک فن. مخصص. متخصص: آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون هرگز بر او به کار نبرده ست هیچ فن. فرخی. - امثال: ذوفن بر ذوفنون غالب است: چون خوب کم از بد فزون به ذی فن بجهان ز ذوفنون به. نظامی. مقابل ذوفنون
نیک دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوراندازندۀ مردم. گویند: بلد قذوف، شهری که جهت دوری خود دور اندازد مردم را. دوراندازندۀمردم. گویند: نوی قذوف و تیه قذوف. (منتهی الارب)
نیک دوردست. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوراندازندۀ مردم. گویند: بلد قذوف، شهری که جهت دوری خود دور اندازد مردم را. دوراندازندۀمردم. گویند: نوی قذوف و تیه قذوف. (منتهی الارب)