جدول جو
جدول جو

معنی ذوعوج - جستجوی لغت در جدول جو

ذوعوج
(عِ وَ)
صاحب کجی، خداوندکژی، قرآنا عربیا غیرذی عوج. (قرآن 39 / 28). کتابی بزبان عربی نه صاحب کجی. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 484). و در تفسیر آن گوید: قرآناً عربیاً، نصب او بر فعل مقدّر است و تقدیره اعنی قرآناً عربیاً و گفتند بر حال است علی تقدیر انزلناه قرآناً عربیاً، گفت قرآن است بلغت عرب غیرذی عوج که درو کژی نیست مجاهد گفت لبسی نیست عبداﷲ عباس گفت اختلافی نیست سدی گفت فرو بافته و دروغی نیست بعضی دیگر گفتند متناقض نیست و عوج بکسر کژی باشد فی الامر والدین و ما رجع الی المعانی و عوج، بفتح فی العصا و الحائط. (ایضاً ص 488)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ ئوج)
احمر ذؤوج، سرخی سرخ. سرخ سیر. احمر ذریحیی. احمر قانی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
افعل ذاک من ذی عوض، از سر نو بکن این کار را. (منتهی الارب). و ابن الاثیر در المرصع آرد که عرب گوید: خذها الی عشر من ذی عوض، مثل است در موقع تهدد و عوض اسم قریه ای است و تأنیث ضمیر خذها بدین اعتبار است
لغت نامه دهخدا
نام وادئی است در بلاد قیس در طریق مکه محاذی مدینه
لغت نامه دهخدا