جدول جو
جدول جو

معنی ذوعلاقه - جستجوی لغت در جدول جو

ذوعلاقه
(عَ قَ)
رجوع به ذی علاقه شود
لغت نامه دهخدا
ذوعلاقه
صاحب علاقه دلبسته
تصویری از ذوعلاقه
تصویر ذوعلاقه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علاقه
تصویر علاقه
دوست داشتن، دلبستگی، زمین و ملک، دارایی، در علوم ادبی در بیان، ارتباط و مناسبتی که میان معنی حقیقی و مجازی وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوعضاده
تصویر ذوعضاده
از آلات هندسی و نجومی، آلیداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذی علاقه
تصویر ذی علاقه
صاحب علاقه، دل بسته، آنکه به امری یا چیزی دلبستگی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علاقه
تصویر علاقه
رشته و بندی که چیزی به آن بیاویزند، بند کمان، تازیانه و شمشیر، میوه ای که بر درخت آویزان باشد
فرهنگ فارسی عمید
(ظَلْ لا مَ)
قریه ای است از قراء بحرین
لغت نامه دهخدا
(عِ قَ / قِ)
بند کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن که بدان آنها را شخص بر خود می آویزد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر چیز که بدان چیزی را آویزند. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، آنچه از میوه به درختان آویزان باشد. (اقرب الموارد). ج، علائق، علاقی ̍، دنباله.
- علاقۀ دستار، طرۀ آن. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). شمله. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(عَ قا)
برقه ذی علقی، موضعی است بدیار عرب
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
صاحب یک لپه. تک لپه. مانند گندم و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد سخت خصومت که در حجت آویزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ قَ)
رجل ذومعلقه، مرد درآویزنده در هر چه که پیش آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ ثَ)
ثلاثی. سه حرفی. (کلمه)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ / قِ)
صاحب بستگی. دلبستۀ به
لغت نامه دهخدا
(ثَ ثَ)
شکاعی. ثلاث شوکات.
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ)
آلتی است از آلات هندسی و فلکی.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ قَ)
عبدالصمدبن محمد. از روات حدیث است. روات به عنوان افراد متخصص در علم حدیث، در دوران های مختلف به جمع آوری، حفظ و انتقال احادیث پیامبر اسلام (ص) پرداخته اند. این افراد با ارزیابی دقیق منابع حدیثی و راویان، نقش مهمی در حفظ و ترویج اصول اسلامی ایفا کرده اند. روات به عنوان منابع معتبر در علم حدیث، همواره در تلاش بودند که از انتقال روایات ضعیف یا جعلی جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا قَ)
مرگ. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ بَ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 46 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 6 هزارگزی باختر جادۀ شوسۀ مشهد به زاهدان. آب و هوای آن معتدل و دارای 518 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و بنشن و زعفران. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ذَوْ وا قَ)
تأنیث ذواق
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام کوهی است بنی اسد را و ایشان را بدانجا حربی بوده است با بنوربیعه بن مالک و موسوم به یوم ذوعلق و بدان جنگ غلبه بنواسد را بوده است. ابن احمر راست:
ما ام غفر علی و جاء ذی علق
من بطن نعمان او من بطن ذی جدن.
(از المرصع).
و من امثالهم، نظره من ذی علق، ای من ذی حب. و رجوع به عقدالفرید ج 3ص 290 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوفلقه
تصویر ذوفلقه
یک لپه تک لپه
فرهنگ لغت هوشیار
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلاقه
تصویر ذلاقه
تیز زبانی روان سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی علاقه
تصویر ذی علاقه
دلبسته صاحب علاقه دلبسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعلاقه
تصویر بیعلاقه
کسی که بچیزی بستگی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو علاقه
تصویر ذو علاقه
دلبسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاقه
تصویر علاقه
((عَ قِ))
دوست داشتن، دوستی، پیوند، ارتباط، وابستگی، جمع علائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علاقه
تصویر علاقه
((عِ قِ))
رشته و بندی که چیزی را به آن بیآویزند، بند کمان و تازیانه، میوه ای که از درخت آویزان باشد، جمع علائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذی علاقه
تصویر ذی علاقه
صاحب علاقه، دلبسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علاقه
تصویر علاقه
دلبستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی، املاک، دارایی، بند، دنباله
فرهنگ واژه مترادف متضاد