جدول جو
جدول جو

معنی ذوضروس - جستجوی لغت در جدول جو

ذوضروس
(ضُ)
لقب شمشیر ذی کنعنان حمیری که بر آن نوشته بود: انا ذو ضروس قاتلت عاداً و ثمود باست من کنت معه و لم ینتصر. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوروس
تصویر کوروس
(پسرانه)
کوروش، نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایرآنکه تخت جمشید را بنا نهاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوعروس
تصویر نوعروس
عروس جوانی که تازه شوهر کرده، تازه عروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
جاندار تک سلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچ گونه علائم حیاتی از خود نشان نمی دهد و عامل بیماری هایی چون فلج اطفال، سرخک و آنفولانزا است، برنامه ای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرم افزار یا سخت افزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ)
ذوضروس، لقب شمشیر ذی کنعان حمیری که در آن نوشته بود ’انا ذوضروس قاتلت عاداً وثمود باست من کنت معه و لم ینتصر’. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
جمع واژۀ ضرس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مضروسه. سنگستان که در آن سنگهائی باشد مانند دندان سگ و سنگریزه ناک، یقال مکان مضروس و حره مضروسه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عامل بسیار کوچک زنده که غالباً سبب ایجاد عفونت و ناخوشی می شود، ویروس ها درحقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که به مناسبت کوچکی ابعادشان غالباً از صافیها نیز میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن می باشد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
یاله فیلیپیان، نام قصبۀ مرکز قضا واقع در سی هزارگزی شمال پروزه در سنجاق پروزه از ولایت یانیه، دارای 2000 تن سکنه است، و هم نام قضائی است مرکب از شصت قریه و بیست هزار سکنه، محدود از شمال به سنجاق یانیه و از مشرق به حدود یونان، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(ذَ وَ وَ)
چیز اندک. هیچ: ما اعطاه ذوروراً، ای شیئاً
لغت نامه دهخدا
(ضَ رَ)
مکان ذوضرر، جائی تنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ملکی از حمیر. و بناء قلعۀ بیت بوس را در نزدیکی صنعا برآورده است
لغت نامه دهخدا
ابن الاثیر در المرصع گوید: ذیقوس نام وادیی است و در شعر ابو صخر هذلی آمده است:
فاعلام ذی قوس بادهم ساکب،
لغت نامه دهخدا
به یونانی حنطه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جبل طوروس، (ابن البیطار در کلمه افسنتین). کوهی است
لغت نامه دهخدا
به یونانی جبن است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سلسله جبالی در آسیای صغیر که میان کلیکیه و کاپادوس واقع است و ارجیاس بلندترین قلۀ آن 4000 متر ارتفاع دارد. (از لاروس). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 2 و ج 2 ص 143، 1260، 1689، 1781 و 1728 و ج 3 ص 1972، 2049 و 2050 شود
لغت نامه دهخدا
(پُ رُ)
نام یکی ازجزایر یونان در بحر الجزائر، قرب شمال شرقی موره واقع و مساحت آن 22 هزارگز مربع و دارای 7020 تن سکنه است. و همگی از نژاد آرناؤد هستند و بزبان آرناؤد تکلم کنند، مرکز آن قصبه ای است بهمین اسم که 5000 تن سکنه دارد و دارالصنایع بحری دولت یونان است، رسیف و لنگرگاه قشنگی دارد. اراضی آن سنگلاخ است و ویرانه های معبدی بزرگ مخصوص به نپتون در آنجا دیده میشود. بزعم یونانیان قدیم نپتون رب النوع دریا بود، دموستن مشهور به این پرستشگاه پناه آورد و خود را مسموم ساخت. (قاموس الاعلام ترکی)
نام نهری به آمریکای جنوبی. این نهر از سلسله جبال آند که در پرو واقع شده سرچشمه گیرد و از آنجا به طرف مشرق جاری شود و داخل برزیل گردد و پس از طی 800 هزارگز مسافت برود آمازون ریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو عَ)
زنی که تازه شوهر کرده باشد. (ناظم الاطباء). تازه عروس. دختری که تازه عروس شود. (فرهنگ فارسی معین). تازه شوکرده. نوکدبانو. تازه به خانه شو رفته:
این جهان نوعروس را ماند
رطل کابینش گیر و باده بیار.
خسروی.
پس پرده گشتی چنین پرفسوس
نه آگه من از کار و تو نوعروس.
فردوسی.
همچو آن دلاله کو گفت ای پسر
نوعروسی یافتم بس خوب فر.
مولوی.
شکایت کند نوعروسی جوان
به پیری ز داماد نامهربان.
سعدی.
می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله می رود.
حافظ.
، کنایه از چیز بسیار زیبا که در نهایت جمال و جوانی است.
- نوعروسان بهار، نوعروسان روزگار. (برهان قاطع). کنایه از گلبنان و درختان پرشکوفۀ بهاری.
- نوعروسان چمن، نوزادگان چمن. نهال ها و شاخه های نودمیده و گل ها و شکوفه های نوشکفته. (برهان قاطع) (آنندراج). گلبنان درختان پرشکوفه و پرگل.
- نوعروسان روزگار،کنایه از درختان شکوفه کرده. نوعروسان نوروز. نوعروسان بهار. (برهان قاطع).
- نوعروسان معنی، معنی تازه. (فرهنگ فارسی معین). معانی بدیع:
نوعروسان بکر معنی را
موکشان سوی جلوه گاه عیان.
هاتف (از فرهنگ فارسی معین).
- نوعروسان نوروز، نوعروسان روزگار. (برهان قاطع). درختان پرشکوفه.
- نوعروس وار، چون نوعروس. در نهایت آراستگی و زیبائی:
دولت نعم صباح کنان نوعروس وار
هرهفت کرده بر دل من هشت در گشاد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
جایگاهی بمدینه که وفد مصر بزمان خلافت عثمان بدانجا فرود آمدند. (حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 172 س آخر). و رجوع به ذی مروه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
شکیبا. انّه لذوضریر علی الشی ٔ، ای ذاصبر و مقاساه له. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام وادیئی است
لغت نامه دهخدا
قوقوس. خنثی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
شتر مادۀ بدخو گزنده دوشنده را. (منتهی الارب). اشتر که دندان کند دوشنده را. (مهذب الاسماء). ناقه که گاه دوشیدن بگزد. گزنده. (منتخب اللغات) ، ماده شتر که در نو زادن بگزد (؟). (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، آن کس که تیرهاء قمار بگرداند، شدید. (مهذب الاسماء) : حرب ضروس، حرب مهلکه
لغت نامه دهخدا
لاتینی به مانک زهر زهرک عامل بسیار کوچک زنده که غالبا سبب ایجاد عفونت ناخوشی میشود ویروس ها در حقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که بمناسبت کوچکی ابعادشان غالبا از صافی ها میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضرس، دندان ها دندانه ها باران های کم دندان سن، دندانهای آسیا طواحن، جمع اضراس ضروس یا به ضرس قاطع. از روی یقین با کمال اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
موجود بسیار ریزی که باعث بروز بیماری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوعروس
تصویر نوعروس
((~. عَ))
دختری که تازه عروس شده
فرهنگ فارسی معین
میکرب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روس اهل روسیه
فرهنگ گویش مازندرانی