جدول جو
جدول جو

معنی ذوسماحه - جستجوی لغت در جدول جو

ذوسماحه
(سَحَ)
جوانمرد، خداوند بخشش:
فلم ار مهراً ساقه ذوسماحه
کمهر قطام من فصیح و اعجم.
(از تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 317)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

لقب جریر بن عبد بجلی است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخاوت کردن. (تاج المصادر بیهقی). بخشایش آنچه غیرواجب است از راه نکوکاری. (کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی) ، نازیبا شدن. (المصادر زوزنی) ، جوانمرد شدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به سماحت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذو سماحه
تصویر ذو سماحه
بخشنده جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماحه
تصویر سماحه
سمناک جوانمردی رادی، چشم پوشی گذشت، آسانگیری
فرهنگ لغت هوشیار