جدول جو
جدول جو

معنی ذوسفال - جستجوی لغت در جدول جو

ذوسفال
(سَ)
نام قریه ای است به یمن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تخته های باریک و نازک که به تیرهای سقف اتاق می کوبند و روی آن کاهگل و گچ می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی
فرهنگ فارسی عمید
(وِ)
بسیار و فراوان. (ناظم الاطباء). وسناد. رجوع به وسناد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
سال نو داغدیدگانی. عید یا سال نو بعد از مرگ کسی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مبالغه کننده در هر چیزی. ذوحفله
لغت نامه دهخدا
خداوند دارائی، توانگر، مرد باخواسته، مالدار، غنی
لغت نامه دهخدا
(ل ل)
نام جایگاهی است. زهیر گوید: قامت تبدی بذی ضال لتفتننی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
شریف، خطیر، عزیز، امر ذیبال، کاری شگرف: کل امر ذی بال لم یبدء ببسم اﷲ فهو ابتر، ای کل امر ذیشأن و خطر یحتفل له و یهتم به، (مجمع البحرین)، رجوع به بال شود
لغت نامه دهخدا
حصاری است از اعمال ذمار به یمن
لغت نامه دهخدا
مرگ، هلاک، زهر هلاهل و کشنده، سم مهلک، ذأفان
لغت نامه دهخدا
(فَ)
خداوند فضل. خداوند بخشایش: ولکن اﷲ ذوفضل علی العالمین. (قرآن 2 / 251). در ترجمه آن ابوالفتوح رازی آرد: ولکن خدای خداوند فضل است بر جهانیان و در تفسیر آن گوید: و خدای عز و جل خداوند فضل و کرم رحمت است بر جهانیان آنانکه مستحق اند و آنانکه مستحق نه اند از آنجا که رحمت او واسع است بر مؤمن و کافر و برّ و فاجر (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 434) و باز در سورۀ آل عمران آیه 152 آمده است: واﷲ ذوفضل علی المؤمنین، و خدای خداوند بخشایش است بر مؤمنان. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 665) و در تفسیر آن گوید: و خدای تعالی خداوند فضل و احسان است بر مؤمنان. (ص 668) و در همان سوره ضمن آیۀ 174 آمده است: واﷲ ذوفضل عظیم. و خدای خداوند بخشایش تمام است. (تفسیر ابوالفتوح ص 680) و در صفحۀ 691 در تفسیر آن گوید: و خدای جل جلاله خداوند فضل و نعمت بزرگ است. همچنان که ملاحظه شد در سه جای قرآن کریم ’ذوفضل’ و در چهار موضع ’لذوفضل’ آمده که اینک آیات آنها را ذیلا می آوریم. ان ّ اﷲ لذو فضل علی الناس و لکن ّ اکثرالناس لایشکرون. (قرآن 2 / 243). و در سورۀ یونس ضمن آیۀ 60 نیز همین عبارت آمده است: بدرستی که هر آینه خداوند فضل است بر مردمان ولیکن بیشتر ایشان شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 430). و در تفسیر آن گوید: خدای خداوند فضل و افضال و نعمت است و آنچه بر ایشان آمد از وبال عقوبت هم از فعل ایشان است و از کردار ایشان ولیکن بیشتر مردمان این ندانند از آنجا که اندیشه نکرده باشند و شکر نعمت او نکنند (ج 3 ص 2). و در سورۀ النمل آیۀ 73 آمده است: و ان ربک لذو فضل علی الناس و لکن اکثرهم لایشکرون. ترجمه آن چنین است، و بتحقیق پروردگار تو هر آینه صاحب بخشش است بر مردم ولیکن بیشتر آنها شکر نمیگذارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 169). و در تفسیر آن گوید: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است بر مردمان ولیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گذارند. (ایضاً ص 174). و در سورۀ المؤمن آیۀ 61 آمده است،ان اﷲ لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لایشکرون، بدرستی که خدا هر آینه صاحب افزونی است بر مردم ولیکن بیشتر مردم شکر نمیکنند. (ابوالفتوح ج 4 ص 525) و در صفحۀ 529 تفسیر آنرا بدینسان گوید: خدای تعالی خداوند فضل و احسان و نعمت است بر مردمان ولیکن بیشترمردمان شکر نعمت او نمیکنند. و در سورۀ هود آیۀ 3ذی فضل آمده است: و یؤت کل ذی فضل فضله. و بدهدهر صاحب افزونی را افزونیش (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 54). و در تفسیر آن گوید: و بدهد هر خداوند فضلی را فضلش یعنی هر نفسی را جزایش محتمل است نعمت و رزق دنیا را و جزا و ثواب قیامت را، اول بروفق مصلحت و حکمت و دوم بر حسب استحقاق و معدلت. (همان کتاب ص 56)
لغت نامه دهخدا
اتانی ذوقال ذوقال آمد مرا گوینده ای
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد در 24 هزارگزی شمال باختری فریمان، دامنه و معتدل با 441 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و تریاک، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
چوبهای باریک و پهن که با میخهای آهنین کوچک آنها را بر روی تیرهای سقف اطاق بکوبند تا همه پوشش برابر و یکسان گردد و سپس آن را با گچ اندود کرده سفید کنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سفال.
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
و بضم سین هم گفته اند، از مواضع نجدیه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نام آبی است یا موضعی ببلاد بنی مره، نام اسپ ابی سلمان بن ربیعه
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجوع به ابوسفاح شود، کنایه از لب معشوق. (آنندراج) ، لیکن گاهی در صفت لب معشوق آمده و در اینجا (شعر زیر) کنایه از هوس انگیزی بوسه خواهد بود. (از آنندراج) :
از زهر عتاب تو دلم چشمۀ نوش است
دادی به شکر غوطه لب بوسه ربا را.
شیخ علی حزین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد. دارای 125 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
که ساقها بهم نزدیک و رانها از یکدیگر گشاده دارد، آدمی یا اسپ
لغت نامه دهخدا
(حِ)
پرهیزنده از ناروا
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یکی از ملوک حمیر و از اذواء است
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خداوند ناز:
با وجود زال ناید انحلال
در شبیکه و در برت آن ذودلال.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نام اسپ حوطبن ابی جابر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو فضل
تصویر ذو فضل
صاحب فضل و احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذومال
تصویر ذومال
توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوفضل
تصویر ذوفضل
خداوند بخشایش صاحب فضل
فرهنگ لغت هوشیار
چوبهای باریک و پهن که با میخهای آهنین کوچک آنها را بر روی تیرهای سقف بکوبند و سپس آن را با گچ سفید کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفال
تصویر سوفال
ظرف که از گل ساخته و در کوره پخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تخته های نازک و باریکی که به سقف اتاق می کوبند و سپس روی آن را کاهگل و گچ می مالند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفال
تصویر سفال
((سَ))
پست شدن، بی قدر گشتن، پستی، دنائت
فرهنگ فارسی معین
سال نو
فرهنگ گویش مازندرانی