جدول جو
جدول جو

معنی ذوزوائد - جستجوی لغت در جدول جو

ذوزوائد
(زَ ءِ)
اسد ذوزوائد، شیر که پنجه و ناب و غرش بر جای دارد. ابن سیده آورده است:
او ذی زوائد لایطاف بارضه
یفشی المهجهج کالذنوب المرسل.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُزْ زَ ءِ)
اسد. شیر
لغت نامه دهخدا
(ذُزْ زَ ءِ)
الجهنی. صحابی است و روایتی از رسول صلوات الله علیه دارد که به حجهالوداع استماع کرده است. لکن نام او در جائی ضبط نشده است. (المرصع ابن الأثیر). و صاحب عیون الاخبار کنیت او را ابوالزوائد آورده است. و صاحب قاموس الاعلام گوید که سپس در مدینه میزیسته است شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(ذُ ءِ)
گیسووران. دنباله داران. جمع واژۀ ذوذوابه. رجوع به ذوذوابه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائده. افزونیها. (از آنندراج) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). زائده الکبد، هنیه منها صغیره الی جانبها منتحیه عنها. ج، زوائد. (اقرب الموارد).
- زوائد متصله، فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زوائد مفصلیه، فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. (از یادداشت ایضاً).
- زوائد من الاسنان، ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیره سیف الدوله: ’و سائر املاک البلاد الزوائد’. (اقرب الموارد).
، زیاده الایمان بالغیب والیقین. (تعریفات جرجانی، در اصطلاحات صوفیه) ، تندیهای پس پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذوالزوائد، شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بالضم اسمه سعید و هو من اقیال حمیر کتب الیه ابوبکر رضی اﷲ عنه فی شأن الرده الثانیه من اهل الیمن، نقله الصاغانی، (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زوائد
تصویر زوائد
جمع زائده، افزونیها، فزودگان
فرهنگ لغت هوشیار