جدول جو
جدول جو

معنی ذودم - جستجوی لغت در جدول جو

ذودم
(دَ)
موضعی است. و در معجم البلدان ذیل ’دم’ آرد، مضاف الیه ذو در شعر کثیر:
اقول و قد جاوزن اعلام ذی دم
و ذی و جمعی او دو نهن الدوانک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دودم
تصویر دودم
دارای دو دم یا دو لبه مثلاً شمشیر دودم
فرهنگ فارسی عمید
(دُ وَ دِ)
آب سرخی که از درخت یز و یا درخت طلح بیرون می آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دوادم. (آنندراج) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به دوادم شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ)
دارای دودم و دولبه. (ناظم الاطباء). که از دو سوی ببرد. دارای دولبۀ تیز و بران. دودمه. دولبه.
- شمشیر یا تیغدودم، تیغ و شمشیر با دولبۀ برنده و تیز. دولب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُودُ)
گاودم. جاودم. رجوع به گاودم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ دُ)
عدد ترتیبی برای نود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(ذُوْ وَ)
جمع واژۀ ذائد
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جماعت سه شتر ماده تا ده یا پانزده یا بیست یا سی یا مابین دو و نه و واحد و جمع در آن یکسان است یا آن جمعی است بی واحد و یا واحد است و جمع آن اذواد است ودر مثل آمده است: الذود الی الذود ابل. و شیخ اجل سعدی علیه الرحمه آنرا بدین صورت ترجمه کرده است: اندک اندک خیلی گردد و قطره قطره سیلی. و کلمه اندک مرکب از اند بمعنای چند و کاف تصغیر است و ذود در مثل عربی و خیل در ترجمه شیخ سعدی ترجمه ابل است یعنی جماعت و خیل شتران چه در استعمال فارسی زبانان خیل اعم از اسب و غیر اسب است: بود مشکین موئی از خیل زنان. و کلمه خیلی به معنی بسیار که در تداول عوام و بعضی نویسندگان معاصر بمعنای بسیار استعمال میشود از ساخته های عوام است و فصحا هیچوقت آنرا بدین معنی بکار نبرده اند یعنی غلط است. ج، اذواد. (مهذب الاسماء). و در ذیل دزی آمده است: ذود، گلۀ گاو. رمۀ گوسفند
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ طُ)
راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) دفع. طرد، دور کردن. ذیاد. سوق. راندن. چنانکه شتران را، دفاع و حمایت از حسب و اهل و مانند آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دودم
تصویر دودم
دولبه، از دو سو ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بشکل دم گاو باشد: سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولاد سم. (فردوسی در وصف رخش رستم)، نای رویین که بهیئت دم گاو بود و در جنگ آنرا بصدا در میاوردند کرنای کوچک نفیر: بدرید کوه از دم گاو دم زمین آمد از سم اسبان بخم، دم گاو ختایی (کژ گاو) پرچم. یا جقه گاو دم. جقه ای که از دم گاو ختایی میساختند: یکی از رومیان نیزه با او (به قنبراوغلی) میرساند جقه گاو دم که دو سر داشته با دستارش افتاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مودم
تصویر مودم
راست کننده، دوستی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودم
تصویر نودم
عدد ترتیبی برای نود
فرهنگ لغت هوشیار
دم خوک، نوعی علف در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی