جدول جو
جدول جو

معنی ذوحاج - جستجوی لغت در جدول جو

ذوحاج
وادیی است به غطفان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
جمع واژۀ وحجه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای نشیب. (آنندراج) ، جمع واژۀ وداج. (غیاث اللغات). جمع واژۀ ودج. رگهای گردن. رجوع به ودج شود:
گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ
بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ.
حکاک مرغزی.
آن شاه که گویند بجنت برد آنرا
از جود که مر خون ورا ریخت ز اوداج.
سوزنی.
مقراضۀ بندگان چه مقراض
اوداج بریده منکران را.
خاقانی.
- فری اوداج اربعه، در اصطلاح فقه دورگی که در دو طرف گردن جاندار است و باید این چهار رگ بریده شود تا ذبح شرعی صورت گیرد
لغت نامه دهخدا
نام وادئی است در بلاد قیس در طریق مکه محاذی مدینه
لغت نامه دهخدا