جدول جو
جدول جو

معنی ذواودات - جستجوی لغت در جدول جو

ذواودات
(اَ)
برقۀ ذی اودات، جایگاهی است بدیار عرب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واردات
تصویر واردات
آنچه از خارج به کشور وارد می شود، در تصوف وارد، برای مثال گشاید دری بر دل از واردات / فشاند سر دست بر کاینات (سعدی۱ - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذووداد
تصویر ذووداد
صاحب وداد، خداوند دوستی، دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
لقب مرثد، ملک یمن که گویند ششصد سال پادشاهی رانده است
لغت نامه دهخدا
(رِ)
یوم واردات، وقعه ای است بین بکر و تغلب و در آن بحیربن الحارث بن عیادبن مره کشته شد و مهلهل درباره آن گفته است:
الیلتنا بذی حسم انیری
اذا انت انقضیت فلاتحوری
فان یک بالذنائب طال لیلی
فقد ابکی من اللیل القصیر
فانی قد ترکت بواردات
بحیراً فی دم مثل العبیر.
هتکت به بیوت بنی عباد
و بعض الغشم اشفی للصدور
و ابن مقبل آورده است.
و نحن القائدون بواردات
ضباب الموت حتی ینجلینا.
(معجم البلدان).
ورجوع به مجمع الامثال میدانی و عقدالفرید ج 6 ص 74 شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ وارده و وارد. رجوع به وارده و وارد شود، اصطلاحی است اقتصادی در برابر صادرات یعنی کالاهایی که از ممالک دیگر به کشور آید. متاعی که از خارج کشور آرند. هر چیزی که از خارج داخل گردد. (ناظم الاطباء) ، حاصل و محصول. خراج و آنچه در خزانۀ دولت داخل گردد، سرگذشت و اتفاق وواقعات و حادثات. (ناظم الاطباء) ، از نظر عرفانی آنچه در دل صوفی درآید از اموری که بر دیگران پوشیده است. (از یادداشتهای مؤلف) :
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر دست بر کائنات.
سعدی (بوستان).
رجوع به وارد شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
جایی است. (منتهی الارب). موضعی است در جانب چپ مکه هنگام رفتن به آنجا. (تاج العروس). معجم البلدان ابوعبید السکونی گفته است. ربائع در چپ و سمیرا و واردات در راست آن قرار دارند و همه آنها دارای درخت سمر است و وجه تسمیۀسمیرا، هم به این مناسبت است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مادران. پدران. جمع واژۀ والده و والد. رجوع به والده و والد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ دَ)
دیه گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جایگاهی به یک ساعتی مدینه در راه تبوک و حضرت رسول اکرم گاه رفتن به تبوک بدانجا فرو آمده است. (المرصع). و رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 480 و 484 شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
خداوند دوستی. دوستار. دوستدار:
گفت صد خدمت کنم ای ذووداد
دست بر دو چشم و بر سینه نهاد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذکاوت. تیزهوشی:
ای بسا علم و ذکاوات و فطن
گشته رهرو را چوغول راهزن.
مولوی
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ واو، رجوع به واو شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مولوده. (یادداشت مؤلف). رجوع به مولود و مولوداتی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
متلون. دمدمی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ وَ دَ)
لقب یزید بن ثروان از بنوقیس بن ثعلبه. و به هبنّقه مشهور است. که به حمق او مثل زنند و از جمله گولیهای وی این که گردن بندی از مهره ها و خزفها و پاره های استخوان بر گردن کرد و چون سبب آن پرسیدند گفت تابا دیگران بدل نشوم و چون گم شوم مرا زود بیابند. شبی برادر او آنگاه که وی به خواب بود عقد وی بیرون کرد و به گردن خویش آویخت بامداد که هبنقه گردن بند خویش به گردن برادر دید گفت: یا اخی انت انا فمن انا. و حکایات دیگر نیز دارد. و احمق من ذی الودعات و احمق من هبنقه از امثال سائرۀ عرب است. و ودعات جمع ودعه مورچه باشد یعنی شبه سپید که از دریا برآرند و شکاف آن همچون شکاف هستۀ خرماست. رجوع به هبنقه شود
لغت نامه دهخدا
جمع وجود. یا وجودات امکانی (امکاینه)، ممکنات است. یا وجود خاصه. موجودات ممکنه اند که هریک درحد وجودی خود دارای خواص و آثار مخصوص اند حقایق عالم همه وجودات خاصه اند و ذات احدیت وجود مطلق است و بالاخره وجودات خاصه عبارت از وجودات مضافه اند که از جهت انتساب بوجود عام قیومی نمودشده اند. یا وجودات فاقر الذات. موجودات ممکنه. یاوجودات مضافه. وجودات خاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واردات
تصویر واردات
کالاهائی که از ممالک دیگر به کشور آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو وداد
تصویر ذو وداد
خداوند دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذکاوات
تصویر ذکاوات
تیز هوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولودات
تصویر مولودات
جمع مولوده، زایان زادگان جمع مولوده (مولود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
مکونات، آفریده ها، کائنات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراوده، خواستن ها در تازی رفت و آمد ها در فارسی مردمجوشی ها جمع مراوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواردات
تصویر تواردات
جمع توارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واوات
تصویر واوات
جمع و او: (... در صحیح لغت دری آن واوات ملفوظ نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توالدات
تصویر توالدات
جمع توالد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واردات
تصویر واردات
((رِ))
جمع وارده، کالاهایی که از خارج وارد کشور می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موجودات
تصویر موجودات
ج. موجود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واردات
تصویر واردات
درون برد
فرهنگ واژه فارسی سره