جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمکارم - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمکارم
(ذُلْ مَ رِ)
خداوند مکرمت ها
لغت نامه دهخدا
ذوالمکارم
جوانمرد
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
فرهنگ لغت هوشیار
ذوالمکارم
((~. مَ رِ))
صاحب مکرمت ها، خداوند کرم ها
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوالاکرام
تصویر ذوالاکرام
خداوند احسان، از صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بُلْ مَرِ)
محمد بن عبدالمنعم بن نصرالله بن جعفر بن احمد بن حواری الشیخ تاج الدین ابوالمکارم التنوخی المعرّی الأصل الدمشقی الحنفی معروف به ابن شقیر و ملقب به هدهد ادیب و شاعر. مولد او بسال 606 هجری قمری و وی برادر ادیب نصرالله محدث است و وفات ابوالمکارم به سال 669 هجری قمری بود. ملک الناصر او را بر ساحل نهر ثور ضیعتی بخشید و جماعتی بر وی حسد بردند و کوشیدند که ضیعت را از دست وی بیرون کنند و او بملک الناصر نوشت:
ما قدر داری فی البناء فسعیهم
فی هدمها قد زاد فی مقدارها
هب انها ایوان کسری رفعه
او ما بجودک کان اصل قرارها.
و برای دیگر اشعار وی رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 229 به بعد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مَ رِ)
شرف الدوله مسلم بن قریش. از سلاطین بنی عقیل در موصل (453- 478 هجری قمری). رجوع به شرف الدوله ابوالمکارم... شود
رویانی. ابراهیم بن علی طبری
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ رَ)
نام کوهی است، و اسم ناقۀ نابغۀ شاعر است. از (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ رِ)
جایگاهی است میان شام و سماوه. کثیر گوید:
و ارعم ما عزمن البین حتی
دفعن بذی المدارع و النجال.
(از المرصع مغلوطخطی)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ اِ)
نامی از نامهای صفات خدای تعالی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
لقب ابرهه بن تبعبن رائس. یکی از ملوک یمن. گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راهها نصب منارها کرد. و در مجمل التواریخ و القصص آمده است که، ملک ابرهه ذوالمنار، مائه و ثمانون سنه. پسر رایش بود و ابراهیم نام بود واصل (کذا) بسیاری بگشت گرد عالم، و هر جایگاه که رسید، میلها فرمود کردن براه اندر، تا آثار سفر او بدانند و بازگشتن در بیابانها آسان تر بود، و به شب اندر، آتش کردندی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی و از این سبب او را ذوالمنار لقب کردند، و اندر معانی شعر گفتند مطلعش این است:
و لقد بلغت من البلاد مبالغا
یا ذوالمنار فما یرام لحاقکا.
وروایت است که بزمین نشناسان بگذشت و فرزندان وبار، آنک گفته ایم و در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود، از سخط ایزد تعالی، نعوذ به، پس ابرهه پسرش را ذوالاذعار، بحرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند، تا ایشان را بعضی هلاک کرد، و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی و اسب و مرد را میربودند، و این به وقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشموئیل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). و نیز رجوع به همین کتاب ص 15 و 158 شود. و در منتهی الارب آمده است: لقب به لأنّه اول من ضرب المنار علی طریقه فی مغازیه لیهتدی بها اذا رجع
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
نام زمینی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذو المکارم
تصویر ذو المکارم
صاحب مکرمتها خداوند کرمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمعارج
تصویر ذوالمعارج
خدای آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالاکرام
تصویر ذوالاکرام
((~. اِ))
خداوند احسان، صفتی است از صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین