جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمطاره - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمطاره
(ذُلْ مُ رَ)
نام کوهی است، و اسم ناقۀ نابغۀ شاعر است. از (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُلْ مَ رِ)
خداوند مکرمت ها
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ ش هََرَ)
و منهم ذوالمشهره ابودجانه سماک بن خرشه کانت له مشهره اذا خرج بها یختال ببن الصفین لم یبق ولم یذر و هؤلاء کلهم انصاریون. (استیعاب ج 1 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ رِ)
جایگاهی است میان شام و سماوه. کثیر گوید:
و ارعم ما عزمن البین حتی
دفعن بذی المدارع و النجال.
(از المرصع مغلوطخطی)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ خ صَ رَ)
لقب عبدالله بن انیس صحابیست. و از آنرو وی را ذوالمخصره ای لقب کردند که رسول اکرم صلوات الله علیه او را مخصرای عطا کرد و فرمود بدین نشان مرا در بهشت یابی. و مخصره عصائی کوتاه شد. یکی از اصطلاحات پرکاربرد در منابع اسلامی، واژه صحابی است. این عنوان به یارانی اطلاق می شود که پیامبر را دیده اند، اسلام آورده اند و مؤمن از دنیا رفته اند. صحابه در شکل گیری اولیه اسلام، پایه ریزی اخلاق اسلامی و تثبیت حکومت اسلامی بسیار مؤثر بودند.
لغت نامه دهخدا
یکی از قریههائی که دومه و سکامه نیز از آنهاست و جمعیت ذوالقاره از همه کمتر است و بالای کوهی است و در آن دژ بلندی است. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
لقب ابرهه بن تبعبن رائس. یکی از ملوک یمن. گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راهها نصب منارها کرد. و در مجمل التواریخ و القصص آمده است که، ملک ابرهه ذوالمنار، مائه و ثمانون سنه. پسر رایش بود و ابراهیم نام بود واصل (کذا) بسیاری بگشت گرد عالم، و هر جایگاه که رسید، میلها فرمود کردن براه اندر، تا آثار سفر او بدانند و بازگشتن در بیابانها آسان تر بود، و به شب اندر، آتش کردندی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی و از این سبب او را ذوالمنار لقب کردند، و اندر معانی شعر گفتند مطلعش این است:
و لقد بلغت من البلاد مبالغا
یا ذوالمنار فما یرام لحاقکا.
وروایت است که بزمین نشناسان بگذشت و فرزندان وبار، آنک گفته ایم و در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود، از سخط ایزد تعالی، نعوذ به، پس ابرهه پسرش را ذوالاذعار، بحرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند، تا ایشان را بعضی هلاک کرد، و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی و اسب و مرد را میربودند، و این به وقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشموئیل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). و نیز رجوع به همین کتاب ص 15 و 158 شود. و در منتهی الارب آمده است: لقب به لأنّه اول من ضرب المنار علی طریقه فی مغازیه لیهتدی بها اذا رجع
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
نام زمینی است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَدَ رَ)
المدره، هر چه از قری از گل و خشت خام بنا شود. و ذوالمدره موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
نام کوهی است. نابغه راست:
و قد خفت حتی ما تزید مخافتی
علی و عل من ذی مطاره عاقل
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمعارج
تصویر ذوالمعارج
خدای آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
((~. مَ رِ))
صاحب مکرمت ها، خداوند کرم ها
فرهنگ فارسی معین