جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمسحین - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمسحین
(ذُلْ مِ حَ)
این کلمه در شعر جریر آمده است:
لاوصل اذ صرفت هند ولو وقفت
لا ستفتنتنی و ذاالمسحین فی القوس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُنْ نَ سَ بَ)
ابوالخطاب عمر بن حسن بن علی بن محمد الجمیل بن فرح بن خلف بن قومس بن مزلال بن ملال بن بدربن احمد بن دحیه بن خلیفه بن فروه الکلبی معروف به ذی النسبین اندلسی بلنسی حافظ. نسبت وی را بدین صورت از خط خود او نقل کردم و گفته اند مادر او امه الرحمن دختر ابی عبدالله بن ابی البسام موسی بن عبدالله بن حسین بن جعفر بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام است او از این رو بخط خود نام خویش را ذوالنسبین دحیه و حسین علیه السلام مینوشت و گاه در نسب خود بهمین منظور سبط ابی البسام مینگاشت ابوالخطاب از اعیان علما و مشاهیر فضلاست در علم حدیث نبوی و آنچه بدان وابسته است اتقانی تمام داشت. و عارف به نحو و لغت و ایام عرب و اشعار آنان بود برای سماع حدیث بیشتر بلاد اسلامی اندلس را بپای طلب بپیمود و با علما و مشایخ آن شهرها دیدار کرد و از آنجا به برالعدوه رفت و بمراکش درآمد و با فضلای آن شهر آمیزش کرد سپس بشام و شرق و عراق رحلت کرد و به بغداد از بعض اصحاب ابن الحصین و بواسط از ابوالفتح محمد بن احمد بن میدانی استماع روایت کرد و سپس بعراق عجم و خراسان و ماورای آن و مازندران نیز سفر کرد و در همه این سفرها بقصد طلب حدیث و آمیزش با ائمۀ حدیث و فراگرفتن از آنان بود و محدثین نیز از او مستفید می شدند در اصفهان از ابی جعفر صیدلانی و در نیشابور از منصور بن عبدالمنعم فراوی حدیث شنود و در سال 604 هجری قمری بشهر اربل رفت و در این وقت قصد خراسان داشت و چون حاکم اربل مظفرالدین بن زین الدین را مولع به تجلیل عید مولد نبی صلی الله علیه و آله دید کتابی بساخت و آنرا بنام کتاب التنویر فی مولد السراج المنبر نامید و خودبر ملک مظفرالدین برخواند و این کار یعنی شنوانیدن کتاب بر ملک مظفرالدین در شش مجلس پایان یافت در ماه جمادی الاخر به سال 626هجری قمری ذوالنسبین کتاب مزبوررا به قصیده ای پایان داده که بیت اول آن این است:
لولا الوشاه وهم
اعداؤ نا ما وهموا.
و در حرف همزه ضمن ترجمه اسعد بن مماتی چگونگی این قصیده را ذکر کردم پادشاه مذکور برای تألیف این کتاب هزار دینار به وی داد. و او را تصانیف بسیار است، ولادت او در آغاز ذی القعده سنه 544 هجری قمری است و روز سه شنبه چهاردهم ربیع الاول به سال 633 درگذشت و در سفح المقطم بخاک سپرده شد. (ابن خلکان ص 415 و ص 416). و رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 69 س 16 شود
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ جَنْ نَ)
لقب عتیبۀ هذلی که در جنگ دو سپر بربستی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ)
علی بن موسی بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. علیهم السلام. مکنی به ابی القاسم و ملقب به ذوالمجدین نقیب الطالبیین بمرو. (السید الشریف...) . (معجم الادباء یاقوت ج 5 ص 127) رجوع به علی... شود. و علی بن الحسین الباخرزی راست در مدیح او:
حیالک من تحت ذیل الحبی
شعاع کحاشیه المشرفی
یقول فیها
و سقت الرکائب حتی أنخن
بسبط الانامل سبط النبی
علی بن موسی مواسی العفاه
ابی القاسم السید الموسوی
و منها
نماه الفخار الی جدّه
علی ففاز بجدعلی
ولا یتأشب عیص السری
اذا هو لم یکن ابن السری
ابا قاسم یا قسیم السخاء
اذا جف ضرع الغمام الحبی
و فدت الیک مع الوافدین
و فودالبشاره غب النعی
و زارک منی سمّی کنّی
فراع حقوق السمی الکنی
فهذی القصیده بکراً تصل ّ
علی نحرها حصیات الحلی
جعلت هواک جهازاً لها
فجاء تک مائسه کالهدی
سحرت بها السن السامرین
و لم اترک السحر للسامری
و لما نشرت أفاویقها
طوی الناس دیباجه البحتری
لقب سید المرتضی ابوالقاسم علم الهدی علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب. رجوع به علی ابن... شود
لغت نامه دهخدا
(ذُرْ رُ حَ)
لقب عبدالله یکی از اشراف اولاد احزم بن ذهل. و صاحب تاج العروس در مادۀ حزم گوید: و احزم بن ذهل فی نسب سامه بن لؤی، من نسله عباد بن منصور قاضی البصره و عبدالله ذوالرمحین احدالأشراف و هو عبدالله بن نعام. و فی التبصیر، عبدالله بن ذی الرمحین
لقب ابوزمعه جد عمر بن ابی ربیعۀ مخزومی است و گویند برای درازی بالای وی این لقب بدو داده اند و برخی گفته اند ازآنروی که در یوم عکاظ با دو نیزه و دو دست جنگ کرد. قاله الکلبی. (نقل از حاشیۀ المرصع خطّی پراغلاط)
لقب مالک بن ربیعه بن عمرو بن عامر که با دو نیزه و دو دست مبارزت می کرد. قاله الکلبی. (از حاشیۀ المرصع خطی پرغلط)
لقب عمرو بن المغیره. از آنروی که هر دو پای باریک و دراز داشت
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ حَ)
لقب جریر بن عبدالله بجلی است
لغت نامه دهخدا