جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمدارع - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمدارع
(ذُلْ مَ رِ)
جایگاهی است میان شام و سماوه. کثیر گوید:
و ارعم ما عزمن البین حتی
دفعن بذی المدارع و النجال.
(از المرصع مغلوطخطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُلْ مَ رِ)
خداوند مکرمت ها
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ رَ)
نام کوهی است، و اسم ناقۀ نابغۀ شاعر است. از (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
لقب ابرهه بن تبعبن رائس. یکی از ملوک یمن. گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راهها نصب منارها کرد. و در مجمل التواریخ و القصص آمده است که، ملک ابرهه ذوالمنار، مائه و ثمانون سنه. پسر رایش بود و ابراهیم نام بود واصل (کذا) بسیاری بگشت گرد عالم، و هر جایگاه که رسید، میلها فرمود کردن براه اندر، تا آثار سفر او بدانند و بازگشتن در بیابانها آسان تر بود، و به شب اندر، آتش کردندی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی و از این سبب او را ذوالمنار لقب کردند، و اندر معانی شعر گفتند مطلعش این است:
و لقد بلغت من البلاد مبالغا
یا ذوالمنار فما یرام لحاقکا.
وروایت است که بزمین نشناسان بگذشت و فرزندان وبار، آنک گفته ایم و در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود، از سخط ایزد تعالی، نعوذ به، پس ابرهه پسرش را ذوالاذعار، بحرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند، تا ایشان را بعضی هلاک کرد، و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی و اسب و مرد را میربودند، و این به وقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشموئیل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). و نیز رجوع به همین کتاب ص 15 و 158 شود. و در منتهی الارب آمده است: لقب به لأنّه اول من ضرب المنار علی طریقه فی مغازیه لیهتدی بها اذا رجع
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
نام زمینی است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَدَ رَ)
المدره، هر چه از قری از گل و خشت خام بنا شود. و ذوالمدره موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمعارج
تصویر ذوالمعارج
خدای آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
((~. مَ رِ))
صاحب مکرمت ها، خداوند کرم ها
فرهنگ فارسی معین