نام اسپی نجیب، معروف به جاهلیت قبیلۀ بنورباح بن یربوع را. جریر گوید: ان الجیاد یبتن حول خبائنا من نسل اعوج او لذی العقال. (کذا) (از المرصع خطی پراغلاط) ، نام اسپی رسول اکرم صلوات الله علیه را
نام اسپی نجیب، معروف به جاهلیت قبیلۀ بنورباح بن یربوع را. جریر گوید: ان الجیاد یبتن حول خبائنا من نسل اعوج او لذی العقال. (کذا) (از المرصع خطی پراغلاط) ، نام اسپی رسول اکرم صلوات الله علیه را
شمشیر، در اصل نام شمشیری است که در اختیار حضرت رسول بود و در غزوۀ احد به علی بن ابی طالب بخشید، چون بر پشت آن خراش هایی شبیه ستون فقرات بوده آن را ذوالفقار نامیده اند
شمشیر، در اصل نام شمشیری است که در اختیار حضرت رسول بود و در غزوۀ احد به علی بن ابی طالب بخشید، چون بر پشت آن خراش هایی شبیه ستون فقرات بوده آن را ذوالفقار نامیده اند
صاحب بزرگی. صاحب بزرگواری. خداوند بزرگواری و بزرگوار کردن. (قاضی خان بدرمحمد دهار). خداوند بزرگواری. دستوراللغۀ ادیب نطنزی. و آن یکی از اسماء صفات خدای تعالی تقدست اسمائه است: خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال. عنصری. بالای مدرج ملکوتند در صفات چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه گوهرند. ناصرخسرو. گر همی عز و جلالت بایدت چون نگردی گرد دین ذوالجلال. ناصرخسرو. شاه جهانیان علی است آنکه ذوالجلال از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد. خاقانی. او آفتاب عصمت و از شرم ذوالجلال نفکنده بر بیان قلم سایۀ بنان. خاقانی. بدرگاه فرمانده ذوالجلال چو درویش پیش توانگر بنال. سعدی. از پای تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی. حافظ
صاحب بزرگی. صاحب بزرگواری. خداوند بزرگواری و بزرگوار کردن. (قاضی خان بدرمحمد دهار). خداوند بزرگواری. دستوراللغۀ ادیب نطنزی. و آن یکی از اسماء صفات خدای تعالی تقدست اسمائه است: خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال. عنصری. بالای مدرج ملکوتند در صفات چون ذات ذوالجلال نه عنصر نه گوهرند. ناصرخسرو. گر همی عز و جلالت بایدت چون نگردی گرد دین ذوالجلال. ناصرخسرو. شاه جهانیان علی است آنکه ذوالجلال از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد. خاقانی. او آفتاب عصمت و از شرم ذوالجلال نفکنده بر بیان قلم سایۀ بنان. خاقانی. بدرگاه فرمانده ذوالجلال چو درویش پیش توانگر بنال. سعدی. از پای تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی. حافظ
لقب ابی بکر بن ابی قحافه رضی الله عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو دادند که رسول صلوات الله علیه به صدقه موعظت فرمود و ابوبکر مجموع اموال خویش یکباره جز جامه ای از پلاس که بر تن داشت، به مسکینان بخشید و چون پیغامبر صلوات الله علیه پرسید اهل خود را چه بر جای ماندی ؟ گفت خدای و رسول او را. و نیز در وجه این تلقیب گفته اند لانه تصدّق بجمیع ماله و خلل کسأه بخلال. هرچند از بحث لغوی ما بیرون است لیکن در اینجا حکایت اسکندر مقدونی مرا بخاطر گذشت: آنگاه که به جنک مشرق میشد و گویند هرچه از زر و سیم و جامه و عطر داشت میان کسان و سپاهیان بخش کرد. از وی سؤال کردند برای خویش چه باقی گذاشتی ؟ گفت امید را یعنی امید فتح و فیروزی را. میان این دو بخشش و دهش فرق تمدن شرقی و غربی یعنی معنوی و مادی پیدا آید. در یکی خودخواهی مطلق و در دیگری مردم دوستی بی شرط. از فیروزی اسکندر انهدام علم یونان و اخلاق و ادب ایران حاصل آمد و از فیروزی محمد مساوات مطلقه بین حبشی و قرشی حاصل شد. رجوع به ابی بکر بن ابی قحافه شود
لقب ابی بکر بن ابی قحافه رضی الله عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو دادند که رسول صلوات الله علیه به صدقه موعظت فرمود و ابوبکر مجموع اموال خویش یکباره جز جامه ای از پلاس که بر تن داشت، به مسکینان بخشید و چون پیغامبر صلوات الله علیه پرسید اهل خود را چه بر جای ماندی ؟ گفت خدای و رسول او را. و نیز در وجه این تلقیب گفته اند لانه تصدّق بجمیع ماله و خلل کسأه بخلال. هرچند از بحث لغوی ما بیرون است لیکن در اینجا حکایت اسکندر مقدونی مرا بخاطر گذشت: آنگاه که به جنک مشرق میشد و گویند هرچه از زر و سیم و جامه و عطر داشت میان کسان و سپاهیان بخش کرد. از وی سؤال کردند برای خویش چه باقی گذاشتی ؟ گفت امید را یعنی امید فتح و فیروزی را. میان این دو بخشش و دهش فرق تمدن شرقی و غربی یعنی معنوی و مادی پیدا آید. در یکی خودخواهی مطلق و در دیگری مردم دوستی بی شرط. از فیروزی اسکندر انهدام علم یونان و اخلاق و ادب ایران حاصل آمد و از فیروزی محمد مساوات مطلقه بین حبشی و قرشی حاصل شد. رجوع به ابی بکر بن ابی قحافه شود
ذوالفقار صاحب فقرات است و فقره هر یکی از مهره های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است و گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراشهای پست و هموار بود ازینرو او را ذوالفقار گفته اند و مجدالدین در قاموس گوید: و سیف مففّر کمعظّم، فیه حزوز مطمئنّه عن متنه، نام شمشیر منبه ابن الحجاج که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم صلوات الله علیه و سلم برای خویش برگزید: و کان ذوالفقار لمنبه ابن الحجاج، استخلصه النبی صلی الله علیه و سلم و اصطفاه لنفسه یوم بدر. (الجماهر فی الجواهر للبیرونی). ذوالفقار سیف رسول الله ، کان لمنبه ابن الحجاج. (امتاع الاسماع). و بعضی آن را نام شمشیر عاص بن منیه گفته اند که بروز بدر کشته شده است و سپس ذوالفقار را رسول اکرم به روز احد به علی بن ابیطالب علیه السلام عطا فرمود. و اینکه گمان برند که ذوالفقار دارای دو تیغه یا دو زبانه بوده است بر اصلی نیست. و در ترجمه تاریخ طبری در ذکر خبر غزوه احد آمده است:... و کافران غلبه میکردند و گرد مسلمانان اندر گرفتند و پیغمبر صلی الله علیه و سلّم برجای ایستاد و بازنگشت و خلق را میخواند و کس اجابت نکرد چنانکه خدای تعالی گفت: حتّی اذا فشلتم و تنازعتم فی الأمر. (قرآن 152/3). پیغمبر صلی الله علیه و سلّم از جای نجنبید و مردمان را بر حرب حریص میکرد و ابوبکر و عمر را هر دو جراحت رسید و بازگشتند و عثمان با دو تن از انصار بگریخت و در پس کوه پنهان شد و علی علیه السلام اندر پیش حرب بود و کارزار میکرد و شمشیری که داشت بر سر کافری زد و کافر به سپر بگرفت و خود داشت از آهن قوی و شمشیر بشکست امیرالمؤمنین علی علیه السلام بازگشت و گفت یا رسول الله حرب همی کردم و شمشیر من بشکست و شمشیر ندارم وبی شمشیر حرب نتوان کردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم زود ذوالفقار به علی داد و گفت: خذها یا علی و پنداشت که علی نستاند و نزند علی ذوالفقار بگرفت و به حرب اندر شد پیغمبر او را دید دلیر و به کارآمد ذوالفقار از راست و چپ و پیش و پس میزد و میکشت و پیغمبر صلوات الله علیه گفت: لافتی الأ علی لاسیف الأ ذوالفقار. چون چلیپای روم از آن شد باغ کابریزست باغ را عسلی ابر چون چشم هند بنت عتبه است برق مانند ذوالفقار علی. شهید بلخی. نه هر تیغی که جنگ آرد هنر چون ذوالفقار آرد. لامعی. ذوالفقار آنکه بدست پدرش بود کنون بکف اوست ازیرا پسر آن پدر است. ناصرخسرو. یکی اژدها بود در چنگ شیر بدست علی ذوالفقارعلی. ناصرخسرو. پردل بود اندر مصاف دانش زیرا که زبان ذوالفقار دارد. مسعودسعد. صدرا بدان خدای که تیغ زبانت را در پنجۀ بیان تو چون ذوالفقارکرد. علأالدین اندخودی. بدانسان که گوئی علی مرتضی همی برکشد ذوالفقار از نیام. سوزنی. حیدر کرّار کو تا به گه کارزار از گهر لطف او آب دهد ذوالفقار. خاقانی. ای ذوالفقار دست هدی زنگ گیر زنگ کان بوتراب علم بزیر تراب شد. خاقانی. شاه جهانیان علی آسا که ذوالجلال از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد. خاقانی. نورضمیر مرا بنده شود آفتاب تیغ زبان مرا سجده برد ذوالفقار. خاقانی. ای حیدر زمانه بکلک چو ذوالفقار نام فلک بصدر تو قنبر نکوتر است. خاقانی. تارک ذوالخمار بدعت را ذوالفقار تو لاجرم بشکافت. خاقانی. و فرخی ذوالفقار را از علی بن ابیطالب گفته که او را از آسمان آورده اند: افسر زرین فرستد آفتاب از بهر تو همچنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار. فرخی. و بعض شعرا مانند منوچهری و ناصرخسرو و مسعودسعد ذوالفقار را به معنی مطلق شمشیراستعمال کرده اند: قوس و قزح کمان کنم از شاخ بیدتیر از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار. منوچهری. تا گوش خوبرویان با گوشوار باشد تا جنگ و تا تعصب با ذوالفقار باشد. منوچهری. پیش عدو خوار ذوالفقار خداوند شخص عدو روز گیر و دار خیار است. ناصرخسرو. حیدری حمله ای ّ و نصرت دین از جهان گیر ذوالفقار تو باد. مسعودسعد
ذوالفقار صاحبِ فقرات است و فقره هر یکی از مهره های پشت است که ستون فقرات از آن مرکب است و گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراشهای پست و هموار بود ازینرو او را ذوالفقار گفته اند و مجدالدین در قاموس گوید: و سیف ُ مفَفّر کمعظّم، فیه حزوز مطمئنّه عن متنه، نام شمشیر منبه ابن الحجاج که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم صلوات الله علیه و سلم برای خویش برگزید: و کان ذوالفقار لمنبه ابن الحجاج، استخلصه النبی صلی الله علیه و سلم و اصطفاه لنفسه یوم بدر. (الجماهر فی الجواهر للبیرونی). ذوالفقار سیف رسول الله ، کان لمنبه ابن الحجاج. (امتاع الاسماع). و بعضی آن را نام شمشیر عاص بن منیه گفته اند که بروز بدر کشته شده است و سپس ذوالفقار را رسول اکرم به روز احد به علی بن ابیطالب علیه السلام عطا فرمود. و اینکه گمان برند که ذوالفقار دارای دو تیغه یا دو زبانه بوده است بر اصلی نیست. و در ترجمه تاریخ طبری در ذکر خبر غزوه احد آمده است:... و کافران غلبه میکردند و گرد مسلمانان اندر گرفتند و پیغمبر صلی الله علیه و سلّم برجای ایستاد و بازنگشت و خلق را میخواند و کس اجابت نکرد چنانکه خدای تعالی گفت: حتّی اذا فَشِلْتُم و تنازعتم فی الأمر. (قرآن 152/3). پیغمبر صلی الله علیه و سلّم از جای نجنبید و مردمان را بر حرب حریص میکرد و ابوبکر و عمر را هر دو جراحت رسید و بازگشتند و عثمان با دو تن از انصار بگریخت و در پس کوه پنهان شد و علی علیه السلام اندر پیش حرب بود و کارزار میکرد و شمشیری که داشت بر سر کافری زد و کافر به سپر بگرفت و خود داشت از آهن قوی و شمشیر بشکست امیرالمؤمنین علی علیه السلام بازگشت و گفت یا رسول الله حرب همی کردم و شمشیر من بشکست و شمشیر ندارم وبی شمشیر حرب نتوان کردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم زود ذوالفقار به علی داد و گفت: خذها یا علی و پنداشت که علی نستاند و نزند علی ذوالفقار بگرفت و به حرب اندر شد پیغمبر او را دید دلیر و به کارآمد ذوالفقار از راست و چپ و پیش و پس میزد و میکشت و پیغمبر صلوات الله علیه گفت: لافتی الأ علی لاسیف الأ ذوالفقار. چون چلیپای روم از آن شد باغ کابریزست باغ را عسلی ابر چون چشم هند بنت عتبه است برق مانند ذوالفقار علی. شهید بلخی. نه هر تیغی که جنگ آرد هنر چون ذوالفقار آرد. لامعی. ذوالفقار آنکه بدست پدرش بود کنون بکف اوست ازیرا پسر آن پدر است. ناصرخسرو. یکی اژدها بود در چنگ شیر بدست علی ذوالفقارعلی. ناصرخسرو. پردل بود اندر مصاف دانش زیرا که زبان ذوالفقار دارد. مسعودسعد. صدرا بدان خدای که تیغ زبانت را در پنجۀ بیان تو چون ذوالفقارکرد. علأالدین اندخودی. بدانسان که گوئی علی مرتضی همی برکشد ذوالفقار از نیام. سوزنی. حیدر کرّار کو تا به گه کارزار از گهر لطف او آب دهد ذوالفقار. خاقانی. ای ذوالفقار دست هدی زنگ گیر زنگ کان بوتراب علم بزیر تراب شد. خاقانی. شاه جهانیان علی آسا که ذوالجلال از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد. خاقانی. نورضمیر مرا بنده شود آفتاب تیغ زبان مرا سجده برد ذوالفقار. خاقانی. ای حیدر زمانه بکلک چو ذوالفقار نام فلک بصدر تو قنبر نکوتر است. خاقانی. تارک ذوالخمار بدعت را ذوالفقار تو لاجرم بشکافت. خاقانی. و فرخی ذوالفقار را از علی بن ابیطالب گفته که او را از آسمان آورده اند: افسر زرین فرستد آفتاب از بهر تو همچنان کز آسمان آمد علی را ذوالفقار. فرخی. و بعض شعرا مانند منوچهری و ناصرخسرو و مسعودسعد ذوالفقار را به معنی مطلق شمشیراستعمال کرده اند: قوس و قزح کمان کنم از شاخ بیدتیر از برگ لاله رایت و از برق ذوالفقار. منوچهری. تا گوش خوبرویان با گوشوار باشد تا جنگ و تا تعصب با ذوالفقار باشد. منوچهری. پیش عدو خوار ذوالفقار خداوند شخص عدو روز گیر و دار خیار است. ناصرخسرو. حیدری حمله ای ّ و نصرت دین از جهان گیر ذوالفقار تو باد. مسعودسعد
و ذوالعین. آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند: آنانکه حق و خلق بهم می بینند بی حق بر خلق یک نفس ننشینند محجوب از این هر دو نباشند دمی از هر شجری میوۀ آن می چینند. (آنندراج). و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوالذی یری الخلق ظاهرا و یری الحق باطنا فیکون الحق عنده مرآهالخلق لاحجاب المرآه بالصور الظاهره. (تعریفات) بالضم. آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینۀ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید (کذا). (آنندراج) : خلق پیدا بیند و حق را نهان این چنین بینند یعنی عاقلان. (از آنندراج)
و ذوالعین. آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند: آنانکه حق و خلق بهم می بینند بی حق بر خلق یک نفس ننشینند محجوب از این هر دو نباشند دمی از هر شجری میوۀ آن می چینند. (آنندراج). و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوالذی یری الخلق ظاهرا و یری الحق باطنا فیکون الحق عنده مرآهالخلق لاحجاب المرآه بالصور الظاهره. (تعریفات) بالضم. آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینۀ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید (کذا). (آنندراج) : خلق پیدا بیند و حق را نهان این چنین بینند یعنی عاقلان. (از آنندراج)
نام شمشیر منبه بن حجاج (عاص بن منبه) که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم (ص) برای خویش گزید و سپس آن را در غزوه احد به علی (ع) عطا فرمود. گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراش های پست و هموار بود، آن را بدین نام خواندند
نام شمشیر منبه بن حجاج (عاص بن منبه) که به روز بدر کشته شد و آن شمشیر را رسول اکرم (ص) برای خویش گزید و سپس آن را در غزوه احد به علی (ع) عطا فرمود. گفته اند که چون بر پشت ذوالفقار خراش های پست و هموار بود، آن را بدین نام خواندند