جدول جو
جدول جو

معنی ذوالعابل - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالعابل
(ذُلْ بِ)
ابن رحیب. یکی از ملوک حمیر است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُلْ عِ)
نام اسپی نجیب، معروف به جاهلیت قبیلۀ بنورباح بن یربوع را. جریر گوید:
ان الجیاد یبتن حول خبائنا
من نسل اعوج او لذی العقال.
(کذا) (از المرصع خطی پراغلاط) ، نام اسپی رسول اکرم صلوات الله علیه را
لغت نامه دهخدا
(ذُشْ شا وَ)
لقب پسر دعام بن مالک همدانی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُسْ سِ)
لقب سعد بن صفیح خال ابوهریره
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ عَ)
و ذوالعین. آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند:
آنانکه حق و خلق بهم می بینند
بی حق بر خلق یک نفس ننشینند
محجوب از این هر دو نباشند دمی
از هر شجری میوۀ آن می چینند.
(آنندراج).
و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوالذی یری الخلق ظاهرا و یری الحق باطنا فیکون الحق عنده مرآهالخلق لاحجاب المرآه بالصور الظاهره. (تعریفات)
بالضم. آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینۀ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید (کذا). (آنندراج) :
خلق پیدا بیند و حق را نهان
این چنین بینند یعنی عاقلان.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذُسْسَ بَ)
لقب پسر حدقه بن بطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ)
نام موضعی یا کوهی به نزدیکی نجد
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ)
خداوند حال. دارای حال. کلمه ای که حال برای اوست: جائنی زیدٌ راکباً، راکباً حال است زید را و زید ذوالحال باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالعقل
تصویر ذوالعقل
خردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والابل
تصویر والابل
فرانسوی ارزنده
فرهنگ لغت هوشیار