- ذو
با، خداوند، صاحب، دارا، مالک، یقال فلان ذوکذا، ای صاحبه، (مهذب الاسماء)، ذوالجلال و الاکرام، ذوذوابه، ذواربعه اضلاع، ذوحب، ذونسب، ذوفن، ذوفنون، ذوالریاستین، ذوالأثر، و در حالت نصب ذا و در حال جر ذی آرند و تثنیۀ آن ذوان، ذوین و جمع واژۀ آن ذوون و ذوین: جائنی ذومال، رایت ذامال، مررت بذی مال، و تانیث آن ذات باشد، و چون همگی لازم الاضافه باشند از آنرو جز ذوا و ذوی و ذوو و ذوی در کلام نیاید، الذی، آن چنان کسی که، آن چنان چیزی که، آنکه، آنچه:
فأن الماء ماء ابی وجدی
و بئری ذوحفرت و ذوطویت،
، یکی از مقولات عشر ارسطو، مرادف له، جده، ملک
فأن الماء ماء ابی وجدی
و بئری ذوحفرت و ذوطویت،
، یکی از مقولات عشر ارسطو، مرادف له، جده، ملک
