- ذو
- دارا، مالک
معنی ذو - جستجوی لغت در جدول جو
- ذو
- صاحب، دارنده. در عربی در حالت رفع «ذو» و در حالت جر «ذی» و در حالت نصب «ذا» می گویند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوانمرد
صاحب مقدمه
دارای دو معنی. (وگاه بیشتر اراده شود مثال: (طلب کرده خوبان چین و چگل چو سعدی وفا از بت سنگدل) (سعدی)
خدای آسمان ها
دارای بزرگی و بزرگواری
بازه هنگام زبانزد خنیا فاصله هنگام (اکتاو) یا ذوالکل و الاربع. یازدهم دست است که از ده فاصله تشکیل میشود. یا ذوالکل و الخمس. دوازدهم دست است که از یازده فاصله تشکیل می شود
چند پساوندی شعری که بیش از دو قافیه دارد
ماه رامش یازدهمین ماه سال ماهی تازی که در آن ماه جنگ را روا نمی دانستند
گیسودار گیسدار بر نام اسکندر
کرگدن دریایی
خویشاوند خویش نزدیک خویش خویشاوند، جمع ذوی القربی
خویشاوند
صاحب وقار و قدر و حرمت
نام شمشیر حضرت علی علیه السلام
صاحب فضل و احسان
سرافراز صاحب افتخار خداوند فخر
بلند پایه صاحب رفعت خداوند بلندی، صفتی است از صفات خدای تعالی
خردمند
ارجمند
دارنده تخت صاحب تخت خداوند سریر، صفتی است از صفات خدای تعالی. یا ذو العرش المجید. صاحب تخت بزرگ، صفتی است از صفات خدای تعالی
خداوند فراوانی خداوند افزونی نعمت صاحب عطا، صفتی است از صفات خدای تعالی. یا ذو الطول و المن. صاحب عطا و انعام: ، صفتی است از صفات خدا: (جمال ملکت ایران و توران مبارک سابه ذوالطول و المن) (منوچهری. د 59 در مدح علی بن عبیدالله صادق)
صاحب خال خالدار خداوند خجک
یک ششم پرده زبانزد خنیا
آنست که در هفت نغمه افتد و بعبارت دیگر فاصله یک هفتم درست است
صاحب گوشه ها، شکلی که دارای زاویه ها باشد
صاحب دو ریاست، خداوند دوسرای
ماه حج، ذی حجه
سمدار
دو باله بر نام جعفر پور ابی طالب
بالدار نام اسپ امام حسین ع
خداوند بزرگ و بخشنده
خداوند بزرگ دارنده بزرگواری از فروزه های خدا یی صاحب بزرگی، بزرگوار کردن