جدول جو
جدول جو

معنی ذهن - جستجوی لغت در جدول جو

ذهن
فهم، دریافت، یاد، قوۀ باطنی که مطالب را به یاد نگه می دارد، هوش
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
فرهنگ فارسی عمید
ذهن
(تَ قَرْ رُءْ)
ذهننی عنه، فراموش گردانید مرا از آن، غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب. (منتهی الارب). و جرجانی در تعریفات گوید: قوه للنفس تشمل الحواس الظاهره و الباطنه، معده لاکتساب العلوم. و باز گوید: هو الاستعداد لادراک العلوم و المعارف بالفکر. (تعریفات جرجانی). قوت استعدادی است نفس را در اکتساب حدود و رایها. (اساس الاقتباس ص 409). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسر ذال و سکون هاء. و هر دو بفتحه نیز آمده. زیرک بودن. و یاد داشتن و قوت و تیزی خاطر چنانچه در کشف اللغات بیان کرده. و اذهان جمع آن است. و در عرف علماء بر چند معنی اطلاق شود. یکی نیروئی است مر روان آدمی را که فراهم شده است برای اکتساب آراء. یعنی علوم تصوریه و تصدیقیه بعباره اخری این نیرو را آفریدگار عز اسمه در روان آدمی فراهم فرموده برای اکتساب یا آنکه بصیغۀ اسم فاعل و گوئیم این نیرو فراهم آورنده است مر روان آدمی را برای اکتساب. چنانچه ازاطول و مطول مستفاد میگردد. و اما آنچه در شرح هدایۀ نحو گفته که ذهن قوه ای است نفسانیه که بواسطۀ آن حاصل میشود تمیز بین امور خوب و زشت و صواب و خطا ویا قوه ای است فراهم شده برای اکتساب تصورات و تصدیقات و یا قوه ای است که نفس را برای اکتساب علوم فراهم میسازد پس باز گشت تمام این گفتارها بسوی همان معنی باشد که در بالا ضمن تعریف ذهن بیان شد. معنی دیگر ذهن نفس است معنی دیگر آن عقل است که در مقابل نفس ایراد میشود. و عقل جوهری است مجرد و غیر متعلق ببدن از حیث تدبیر و تصرف و به هر سه معنی مذکور سید سند در حاشیۀ خطبۀ شرح شمسیه تصریح کرده و گوید: ذهن قوه ای است فراهم شده برای اکتساب آراء و حدود و گاه از آن بعقل و گاه بنفس تعبیر کنند - انتهی. و مقصود از آراء تصدیقات و از حدود تصورات باشد و قید اکتساب برای احتراز از قوای عالیه است چه علوم قوای عالیه حضوری است و مکتسبه نیست. معنی دیگر ذهن مدارک عقل و قوای آن و مبادی عالیه بتمامی است چه وجود ذهنی عبارت از حصول در یکایک از مدارک و قوی و مبادی مذکوره میباشد چنانچه در شرح هدایۀ نحو گفته است و مطلوب بعقل نفس است و اطلاق عقل بر نفس جائز باشد چنانچه در ضمن معنی لفظ عقل شرح آن داده شود و مؤید این معنی است آنچه در پاره ای از حواشی شرح تجرید گفته شده که وجود ظلی تصور نرود جز در قوای دراکه و به این مناسبت باشد که وجود ذهنی نام نهاده شده و وجود اصلی نمی باشد مگر بیرون از قوای دراکه پس لفظ خارج در مقابل ذهن است -انتهی. و قوای دراکه عبارت از قوای عالیه و سافله است چنانچه مولوی عبدالحکیم در حاشیۀ شرح شمسیه در مبحث قضیۀ خارجیه گوید: المقصود بالخارج فی قولهم قد تعتبر القضیه المحصوره بحسب الخارج هو الخارج عن المشاعر. و المشاعر هی القوی الدراکه ای النفس و آلاتها بل جمیع القوی العالیه و السافله -انتهی. و اما آنچه در شرح هدایۀ نحو گفت است که قیل الذهن قوه دراکه تنتقش فیها صور المحسوسات و المعقولات. مرادش به این قوه نفس است نزد کسی که رای او بر آن است که صور محسوسات و معقولات بتمامی در نفس آدمی نقش بندد اما نزد کسانی که رای آنان بر آن است که صور کلیات و جزئیات مجرده در نفس مرتسم میشود و صور جزئیات مادیه در آلات نفس مرادشان به این قوه نفس و آلات و قوای نفس که عبارت از قوای سافله است میباشد و از آنچه علمی در حاشیۀ شرح هدایه در مبحث وجود گفته مفهوم میشود که گاهی ذهن گویند و از آن قوای عالیه طلبند و گاهی هم ذهن گویند و مرادشان مجموع عالیه و سافله باشد
لغت نامه دهخدا
ذهن
(ذِ)
فهم. دانست. عقل. دریافت. (منتهی الارب). هوش. (قاضیخان بدر محمد دهار). خرد. زیرکی. فهم. (منتهی الارب). تیزی خاطر. (منتهی الارب). یاد و هوش. قوت درک. قوه مستعده اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی. (غیاث). قدرت مدرکه. (غیاث). زکن. (زوزنی). ذکاء. یاد. حفظ. یادداشتن. یادداشت قلب. (منتهی الارب). روع. ج، اذهان:
نرود هیچ خطا بر دل و اندیشۀ تو
کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند.
منوچهری.
این همه رنج و غم از خویشتنم باید دید
تا چرا طبع و دلم مایۀ هر ذهن و ذکاست.
مسعودسعد.
لعبتانی که ذهن من زاده است
لهورا از جمال کاشانیست.
مسعودسعد.
ذهن تو بیک فکرت ناگاه بداند
وهمی که نهان باشد در پردۀ اسرار.
؟ (ازکلیله ودمنه).
دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.
خاقانی.
، توانائی. (منتهی الارب) ، پیه. و صاحب غیاث گوید در فارسی بمعنی ته و باطن (؟) و بیت ذیل را از اشرف نامی مثال آورده است:
بسان آینه از ساده لوحیم خبری
بذهن نیست مرا هر چه هست ذر ذهن است.
، کندذهن. بلید، کندی ذهن، بلادت، در لغت نامه های نوشته شده در هند آید که: ذهن کشتی، فارسی است و بمعنی بجا ماندن کشتی باشد بسبب نبودن باد. و بعضی مینویسند، بمعنی خاک دریاست، که لنگر درآن بند شودو کشتی وا ایستد، چه ذهن در محاوره بمعنی خاک خوب است که نهال در آن زود میگیرد و بیت ذیل را از تأثیرشاهد می آورند:
دلیل بود طپیدن بوصل دلبر ما
بذهن کشتی ما سخت خورد لنگر ما.
و نیز محمدعلی ماهر گفته است:
دراصطلاح بی باد کشتی است ذهن یعنی
چون ذهن تو معطل ادراک مدعا را.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ذهن
(ذُ)
ابن کعب. بطنی است از مذحج
لغت نامه دهخدا
ذهن
قوه باطنی که مطالب را بیادگار نگاه میدارد
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
ذهن
((ذِ))
فهم، دریافت، حافظه، یاد، هوش، خرد، جمع اذهان، باطن، درون
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
فرهنگ فارسی معین
ذهن
هوش، اندیشه، یاده
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
فرهنگ واژه فارسی سره
ذهن
خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ذهن
العقل
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به عربی
ذهن
Mind
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ذهن
esprit
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ذهن
akili
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ذهن
دماغ
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به اردو
ذهن
মন
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به بنگالی
ذهن
จิตใจ
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ذهن
מַחְשָׁבָה
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به عبری
ذهن
zihin
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ذهن
마음
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به کره ای
ذهن
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ذهن
pikiran
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ذهن
मन
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به هندی
ذهن
geest
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به هلندی
ذهن
mente
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ذهن
mente
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ذهن
mente
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ذهن
思维
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به چینی
ذهن
umysł
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ذهن
розум
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ذهن
Verstand
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ذهن
ум
تصویری از ذهن
تصویر ذهن
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
مربوط به ذهن، ایجاد شده به وسیلۀ ذهن، مقابل عینی، جا گرفته در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به ذهن درونی باطنی عقلی. یا وجود ذهنی وجود شی در ذهن شخص مقابل وجود عینی وجود خارجی. هوشی، درونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
درونی، باطنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
Subjective
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
субъективный
دیکشنری فارسی به روسی