جدول جو
جدول جو

معنی ذهبیون - جستجوی لغت در جدول جو

ذهبیون(ذَ هََبی یو)
نام جماعتی از محدثین است. ذهبیین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گروهی از فلاسفۀ یونان که فضیلت و سعادت را در ترک لذات و تجملات دانسته و با جامۀ ژولیده و سر و پای برهنه به سر می بردند و آداب ورسوم اجتماعی را تخطئه می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربیون
تصویر فربیون
فرفیون، گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیون
تصویر هلیون
مارچوبه، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هپیون
تصویر هپیون
تریاک، شیرۀ تلخ مزه و قهوه ای رنگی که از پوست خشخاش گرفته می شود، شیرۀ کوکنار، دارای الکلوئیدهای متعدد، از جمله مرفین، کودئین، نارکوتین، پاپاوریم و نارسئین است، در یک گرم آن درحدود پنج سانتی گرم مرفین وجود دارد. در تسکین درد، سرفه و اسهال مؤثر است، ریه و معده را تخدیر می کند، افیون، اپیون، پادزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیون
تصویر ابیون
تریاک، شیرۀ تلخ مزه و قهوه ای رنگی که از پوست خشخاش گرفته می شود، شیرۀ کوکنار، دارای الکلوئیدهای متعدد، از جمله مرفین، کودئین، نارکوتین، پاپاوریم و نارسئین است، در یک گرم آن درحدود پنج سانتی گرم مرفین وجود دارد. در تسکین درد، سرفه و اسهال مؤثر است، ریه و معده را تخدیر می کند، افیون، اپیون، پادزهر، تریاق
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ هََبی یی)
ذهبیون. نام جماعتی از محدثین است
لغت نامه دهخدا
(ذِءْ بَ)
رجوع به ذئبان شود
لغت نامه دهخدا
(رِبْ بی یو)
جمع واژۀ ربّی (در حالت رفع) ، و هم الوف من الناس. قال اﷲ تعالی:و کاءیّن من نبی قاتل معه ربیون کثیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به ربّی و ربیین شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ رَ بَ)
تثنیۀ ذرب. رماه بالذربین، متهم کرد او را ببدی و خلاف
لغت نامه دهخدا
(ذِ / ذُبْ)
قبیله ای است از عرب. و سمعانی گوید نام چند بطن از عرب و از آن قبیله است ذبیانی شاعر معروف مادح نعمان بن منذر زیاد بن معاویه. و رجوع به الموشح مرزبانی ص 66 و 100 و فهارس عقدالفرید ج 1 و ج 2 و ج 4 و ج 6 و عیون الاخبار ج 1 و ج 2 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(ذِبْ)
دسته ای از واحه ها بالجزایر در ایالت قسطنطین بدانسوی اورس
شهری است بدانسوی بلقاء به ودای اردن
لغت نامه دهخدا
ابن ذبیان. در سیرت عمر بن عبدالعزیز تصنیف الحافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی در جواب عمر بن عبدالعزیز بنامۀ عمر بن الولید بن عبدالملک گوید خطاب به او: فامّک بنانه امه السکون کانت تطوف فی سوق حمص و تدخل فی حوانیتها. ثم ّ الله اعلم بها. اشتراها ذبیان بن ذبیان من فئی المسلمین فاهداها لابیک
ابن بغیض یکی از اجداد حذیفه بن بدربن عمرو بن جویه. از اجداد اعصربن سعد بن قیس. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 64 س 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افیون. اپیون. هپیون. مهاتل. مهاتول. تریاک:
بریده هوش جهان هیبت تو چون ابیون.
رجوع به اپیون و هپیون شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بی ی)
طائفه ای از عرب. بطن من بنی الولید. وهم بنوحبه بن راشدبن الولید. (صبح الاعشی ج 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
(ذَ بَ)
موضعی است در شعر نابغه به رضافه
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرفیون. دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان). افربیون. از یونانی اوفوربیون. (حاشیۀ برهان چ معین). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب خوانند. باید که چون فرفیون را از درخت گیرند دهان بربندند تا غبار آن به دندان نرسد که جمله دندانها بریزاند. چون بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزندتا قوه وی نگه دارد و مدتی در ظرف کنند. آنچه تازه بود زرد بود و زود در زیت بگدازد. (اختیارات بدیعی). محمد زکریا گوید: فرفیون صمغ مازریون است و مذب (کذا) او در بلاد انطاکیه است. ارجانی گوید: فرفیون در چهار درجه گرم است و به قوتی که در اوست آب خام را که در امعاء باشد براند و قولنج و علتهای بلغمی را دفع کند و چون آب خواهد که در میان طبقات فرودآید و بینایی چشم را حجاب کند او را خرد بسایند چنانکه سرمه را و در چشم کشند او را از فرودآمدن منع کند و هرچه نیکوتر باشد قوت او تا چهار سال است و به تدریج قوت از او کم شود، چون هفت سال بر او بگذرد قوت از او زایل شود. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ / بِ)
بشیون. فربه باشد که نقیض لاغر است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)... فربه وسمین. (ناظم الاطباء). فربه. (سروری) (شعوری ج 1 ورق 186). فربه باشد، بشیون بحذف بای ثانی نیز آمده است. (از رشیدی). چاق. فربی، هرزه و بی معنی. (جهانگیری بنقل انجمن آرا) :
در ملک تو بسنده نکردند بندگی
نمرود پشه خورده و فرعون بشتلنگ.
سوزنی (از جهانگیری و انجمن آرا).
و رجوع به پشلنگ در همین لغت نامه وبرهان و بشلنگ شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به قبیله ذهل: و قد ربع الذهلیین و اللهازم اثناعشر مرباعاً. و منهم: هانی بن قبیصه بن هانی بن مسعود بن المزدلف عمرو بن ابی ربیعه بن ذهل بن شیبان الذی اجار عیال النعمان المنذر و ماله عن کسری و بسببه کانت وقعه ذی قار. (عقد الفرید ج 3 ص 310)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یو)
اولاد ابوالحسن کلبی که مدت 95 سال از دست خلفای فاطمی در جزیره صقلیه (سیسیل) امارت داشتند و حسن بن علی از نسل ابوالحسن کلبی، مؤسس این سلسله است و او از جانب منصور در 335 مأمور فتح این جزیره شد و آن را تسخیرکرد. پس از مرگ منصور به روزگار معز فاطمی حسن بن علی از صقلیه به مصر بازگشت و پسر وی ابوالحسن احمد بجای او حکم می راند. ده تن از این سلسله در مدت 95 سال امارت صقلیه داشتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبی جعفر بن محمد و کلبی حسن بن علی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
افیون و تریاک. (ناظم الاطباء). به معنی افیون است که تریاک باشد. (برهان) (آنندراج). مهاتل. مهاتول. صورتهای دیگر آن هپیون. اپیون. ابیون. افیون. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ هََ بی یا)
وصیت ذهبیه. نام اشعار حکیمانۀ فیثاغورس
لغت نامه دهخدا
(ژِ بی یُنْ)
ژان فرانسوا. نام کشیش و مبلغ مسیحی از آباء یسوعیین به چین. مولد سال 1654 و وفات در پکن بسال 1707 م
لغت نامه دهخدا
فرفیون. (اختیارات بدیعی). رجوع به فرفیون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هبیون
تصویر هبیون
افیون
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربیون
تصویر کربیون
فرشتگان مقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبیون
تصویر کلبیون
فلسفه کلیبون سگ روشی کلپس: انگلیسی فرو پاشی ریزش، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیون
تصویر ابیون
افیون اپیون هپیون مهاتل مهاتول تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیون
تصویر همیون
فرانسوی تازی گشته گورخر تبتی (جکتای)
فرهنگ لغت هوشیار
مار چوبه از گیاهان این واژه در غیاث اللغات و برخی از فرهنگ ها هلیون نوشته شده مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپیون
تصویر هپیون
افیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهبیه
تصویر ذهبیه
مونث ذهبی. زرینه طلایی، بخور مریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذربین
تصویر ذربین
متهم کرد او را ببدی و خلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هپیون
تصویر هپیون
((هَ یُ))
افیون، تریاک
فرهنگ فارسی معین