جدول جو
جدول جو

معنی ذنانی - جستجوی لغت در جدول جو

ذنانی
(ذُ نا نا)
آب بینی شتر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
عبدالعزیز بن یحیی بن عبدالعزیز الکنانی المکی. وی مردی فقیه و اهل مناظره و از شاگردان امام شافعی بود، وی به علت زشتروئی به غول ملقب شده بود. در ایام مأمون خلیفۀ عباسی به بغداد رفت و بین او و بشرالمریشی مناظره ای در بارۀ قرآن درگرفت. او را تصانیف متعددی از جمله الحیده است. او در 240 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 530)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
مالک بن بحر بن الاحنف بن قیس الواذنانی مکنی به ابوجعفر محدث است و ابواسحاق السرنجانی از وی روایت دارد. (از لباب الانساب). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
شیخ عارف محمد بن احمد بن عمر محدث بود که یوسف شیرازی از وی روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
منسوب به نان، دوست نانی، آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند، که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد، مقابل یار جانی، نوکر و خدمتکاری که به ازای نان خوراک خدمت کند و جز آن مزدی نگیرد، مقابل جامگی، رجوع به جامگی شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
آب بینی تنک. یا آب بینی روان. و یا عام است یعنی مطلق آب بینی از روان و تنک و جز آن. ذنین، آب بینی چون تنک بود. ج، ذنون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ نی ی)
منسوب به مانی. مانوی. منسوب به مانی برخلاف قیاس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مانی و مانوی شود.
- قلم منانی، خطی مستخرج از فارسی و سوریانی که مانی مخترع آن است. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(ذُ با)
دنب طائر. دم مرغ. دنب خروس. و آن هر مرغی. (مهذب الاسماء) ، دمغزه، سپس روندگان، آب که از بینی شتر فرود آید، هریک از چهار پر است در بال مرغان پس از خوافی. و فی جناح الطائر اربع ذنابی بعد الخوافی. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(ذُ نَ)
حاجت، باقی ماندۀ چیزی هلاک شده، باقی ماندۀ وام و وعده. کونه، باقی ماندۀ چیزی ضعیف و سست
لغت نامه دهخدا
(رُ)
ابوالعباس احمد بن محمد بن هاله. منسوب به رنان اصفهان است. وی از قرّاء فاضل بود و قرآن را بر ابوعلی حداد و ابوالعز واسطی بخواند. احادیث فراوانی از غانم بن ابی نصر البرجی و حافظ اسماعیل بن محمد بن فضل استماع کرد و به سال 535 ه. ق. بهنگام بازگشت از مکه در حله درگذشت. (از لباب الانساب ج 1)
ابونصر اسماعیل بن محمد بن احمد بن ابی الحسن الصوفی الاصفهانی. منسوب به رنان اصفهان است. وی برای سماع حدیث مسافرتها کرد و در اصفهان از ابوالعلاء محمد بن عبدالجبار الفرسانی و دیگران حدیث شنیدو به سال 531 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نسبت به شنان می باشد. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
انتساب جمعی از قبایل عرب. (الانساب سمعانی) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُ نا)
عناناک أن تفعل کذا، منتهای جهد و کوشش توست که چنین کنی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
حصین بن یزید بن شداد بن قنان حارثی، ملقب به ذوالغصه صد سال ریاست بنی حرث بن کعب را بعهده داشت. وی صاحب روز مشهوری است در میان اعراب که در آن جنگی میان بنی الحارث و بنی عامر در گرفت ودو طرف بسیار کشته دادند. (لباب الانساب) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قنان. (معجم البلدان). نسبت است به قنان بن سلمه بن وهب بن عبدالله بن ربیعه بن حرث بن کعب، بطنی از حرث بن کعب از مذحج. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آب بینی مانندی که از بینی شتر آید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ نی ی)
رجل زنانی، مرد کافی و پسند ذات خود را. (منتهی الارب). مرد کافی که خود را پسند نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین).
- تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا نی ی)
منسوب به حنّان. حنافروش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یعنی کسی که خداوند او را دوباره نصب میکند، نام کاهنی در زمان داود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
منسوب به واذنان که از دهکده های اصفهان است. (لباب الانساب، الانساب سمعانی ورق 576 الف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذنانه
تصویر ذنانه
نیاز، اندک، مانده، مانده وام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنان
تصویر ذنان
آب دماغ وینیرک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نان. یادوست نانی آنکه بقصدتامین معاش اظهاردوستی کند، خدمتکاری که بازای خوراک خدمت کندو مزدی نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منانی
تصویر منانی
شیوه مانی دبیره مانی منسوب به مانی مانوی. یا خط منانی. خط مانوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنانی
تصویر زنانی
خودپسند: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرانی
تصویر ذرانی
سنگ نمک
فرهنگ لغت هوشیار
اجنه
فرهنگ گویش مازندرانی