جدول جو
جدول جو

معنی ذملقانی - جستجوی لغت در جدول جو

ذملقانی
(ذَ مَلْ لَ نی ی)
مرد فصیح زبان. مرد زبان آور. مرد زودگوی و حاضرجواب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
منسوب است به بملان، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابراهیم (الامام) ابوالامداد برهان الدین بن ابراهیم بن حسن بن علی بن عبدالقدوس بن ولی الشهیر محمد بن هرون اللقانی المالکی. و اللقانی نسبه الی لقانه قریه من قرای مصر، احد الاعلام المشار الیهم بسعه الاطلاع فی علم الحدیث و الدرایه و التبحّر فی الکلام... له: جوهره التوحید منظومه اولها:
الحمدﷲ علی صلاته
ثم سلام اﷲ مع صلاته.
(وفات 1041 هجری قمری). (از معجم المطبوعات ج 2)
از شعرای ایران و از مردم استرآباد است و این بیت او راست:
بر زبانم حرف تیغ دلستان من گذشت
خیر باشد تیز حرفی بر زبان من گذشت.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نرم رفتن
لغت نامه دهخدا
(ذَ مَ لْ لَ قی ی)
مرد فصیح زبان
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
حاج شیخ عبدالله بن محمدحسن بن ملا عبدالله مامقانی الاصل و الشهره. از اکابر و فحول علمای امامیه. در ربیع الاول 1290 هجری قمری در نجف متولد شد و به تحصیلات مقدماتی پرداخت و سپس به فراگرفتن علوم عالی فقهی روی آورد و به سبب روشن بینی و فراست بسیار به تحریر شرح و تألیف کتب مهم دینی روی آورد و آثار بسیار ارزنده از خود برجای نهاد که از آن جمله است: ارشاد المتبصرین، تحفهالخیره فی احکام الحج و العمره، تحفهالصفوه فی الحبوه، تنقیح المقال فی احوال الرجال، الدر المنضود فی ضیغ الایقاعات و العقود، سراج الشیعه، السیف البتار فی دفع شبهات الکفار، مرآه الرشاد فی الوصیه الی الاحبه و الاولاد، مرآه الکمال لمن رام درک مصالح الاعمال، المسائلی البصریه، مطارح الافهام فی مبانی الاحکام، مقیاس الهدایه فی علم الدرایه، مناهج المتقین فی فقه ائمه الحق الیقین، منتهی المقاصد الانام فی نکت شرایع الاسلام، نتایج التنقیح، نهایه المقال فی تکمله غایه الاّمال و بسیاری رسالات. وفات وی در پانزدهم شعبان 1351 هجری قمری در نجف روی داده است. (از ریحانهالادب ج 5 صص 157- 159)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
منسوب به ممقان.
- مثل سرباز ممقانی، سخت مبرم و مصر و متعب در مطالعۀ دین از مدیون. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ نی ی)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ یَ)
دهی از دهستان کل تپه فیض الله بیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
منسوب به شهر ملتان. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ملتان و در روایت، مطلق هندو را ملتانی گوینداز این جهت که هندوان ساکن ولایت اکثر متوطنان ملتان اند و نظیر این لفظ ترک است که هندوان بر مسلمانان اطلاق کنند چه اوّل قومی که به هندوستان آمده و تاخت وتاراج کرده فوج ترک بوده. ملاطغرا گوید:
زحل به راست ادایی چسان برآرد نام
که واژگون صفت افتاده همچو ملتانی.
بدان که واژونی هندو مثل مشهور است در این صورت مراد از ملتانی هندو خواهد بود مطلقاً. (آنندراج). و رجوع به ملتان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مانۀ شهرستان بجنورد می باشد که در باختر بجنورد و کسبایر واقع و موقعیت دهستان و جلگه و در اطراف آن تپه های مرتفعی است که آنرا از سایر دهستان ها جدا مینماید به ترتیب موسومند در شمال و شمال باختری به کوه دوچنگ که جلگه مانه را از سملقان جدا می سازد - در جنوب ارتفاعات پلنگ جنوب خاوری رشته ارتفاع آلاداغ خاور ارتفاعات کانی سالان و کشانک - که سملقان را از کسبایرجدا مینماید. هوای دهستان سملقان معتدل و دارای چشمه های زیادی است مخصوصاً هزار و چشمۀ سالیان تشکیل رودخانه ای را داده، به رود اترک متصل میشود و بواسطۀازدیاد آب محصول فراوانی دارد. این دهستان از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و مجموع نفوس آن در حدود 7771تن است. مرکز دهستان آشخانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کهنه خر. آنکه کالا و متاع کهنه می خرد. (یادداشت بخط مؤلف) (از انساب سمعانی) ، آنکه کالای کهنه می فروشد. کهنه فروش. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
منسوب به سلمقان از قرای سرخس. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَلَ نی ی)
جماهر بن محمد بن احمد بن حمزه... الدمشقی که از هشام بن همار و غیره روایت دارد و ابوبکر المقری از وی روایت کند. (از معجم الانساب ج 1 ص 507)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از خاندانهای قدیم ایرانی در نجف اند و جد ایشان سید حسن معروف به میرحکیم پسر سیدعبدالحسین است که از شاگردان مجلسی در اصفهان و ابن الوندی در کاظمین بوده است. و شیخ علی حزین (متوفی 1183) و آقا احمد کرمانشاهی بر او تلمذ نموده اند. ایشان احوال وی درتاریخ حزین یاد کرده و دومین او را در ’مرآت الاحوال’ آورده است. از فرزندان این مرد دانشمندانی در قرن سیزدهم در نجف سکونت داشته اند مانند سید احمد بن الحسین بن الحسن میرحکیم که ترجمه احوالش در کرام البرره (ص 84) آمده است و سید باقر بن رضا بن احمد بن حسین بن حسن میرحکیم که ترجمه اش در همان کتاب (ص 180) آمده است و سید جعفر بن علی بن حسین بن حسن میرحکیم نیز در همان کتاب (ص 265) و سید جواد بن محمد بن علی بن حسن میرحکیم در همان کتاب (ص 289) و سید حسن بن محمد بن علی بن حسن میرحکیم که در همان کتاب (ص 352) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
منسوب به طالقان، نوعی جامۀ ابریشمی است که آن را اللبود الطالقانیه نامند و در طالقان خراسان ساخته میشود. (یعقوبی ص 65 ج 2). ابریشم مزبور از نوع ابریشم چین نیست بلکه از ابریشم مغرب است و ارزش آن از ابریشم چین کمتر و برابر با ابریشم مغرب باشد. (لطایف ثعالبی صص 128- 127) معهذاشهرت آن در حدود مغرب بیشتر است. (دزی ج 2 ص 19)
لغت نامه دهخدا
(لَ/ لِ)
منسوب بهر یک از دو طالقان، طالقان بین قزوین و ابهر و طالقان بین بلخ و مروالرود، معروف به طالقان خراسان. و رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
احمد بن خلیل بن منصور معروف به ابن خالویه. وی به عراق و شام شد و از قتیبه بن سعید و هارون بن سعید و ابومروان عثمانی و دیگران حدیث نوشت. از وی محمد بن علی بن طرخان صالقانی روایت کند. (الانساب سمعانی) (معجم البلدان)
محمد بن علی بن طرخان. ازاحمد بن خلیل صالقانی روایت کند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نسبت است به صالقان. رجوع به صالقان... شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
ابوالمکارم مجیرالدین. از مردم بیلقان بود که گویا از مادری حبشی نژاد در آنجا بوجود آمد. لقب شاعری وی که ظاهراً مأخوذ از لقب او، مجیرالدین بوده است در اشعار وی ’مجیر’ است و معاصرانش نیز او را با همین عنوان یاد کرده اند. از آغاز زندگانی او اطلاعی در دست نیست ولی این نکته تقریباً مسلم است که تحصیلات ادبی و شعری خود را نزد خاقانی کرده است و این مطلب علاوه بر اشارۀ تذکره نویسان از گفتار خاقانی نیز برمی آید ولی معلوم نیست به چه جهت بعد از بلوغ مجیر در شاعری میان او و استاد کار به دلتنگی و هجو کشید و مجیر در هجو استاد سخنان نابهنجار بیوجه گفته است. وی بدربارهای اتابکان آذربایجان یعنی شمس الدین ایلدگز (531- 568 هجری قمری) ، نصرهالدین جهان پهلوان محمد بن ایلدگز (568- 581 هجری قمری) اختصاص داشته و علاوه بر آنان مدایحی از رکن الدین ارسلان بن طغرل سلجوقی (555- 571) و سیف الدین ارسلان نامی که گویا صاحب دربند بوده است هم در دیوان او دیده میشود. دولتشاه نوشته است که مجیر در خدمت ایلدگز تقرب ونیابت داشت لیکن محسود شاعران شد و او را بجهت تحصیل وجوه از دیوان اتابکی به اصفهان فرستادند. در آنجابا شاعران درافتاد و اصفهان را هجو گفت و از شاعران آن سامان شرف الدین شفروه و جمال الدین اصفهانی او رابباد هجو گرفتند و بیازردند. چون مجیر بار دیگر از جانب قزل ارسلان بالاستقلال مأمور اصفهان شد، جمال الدین از بیم او متواری شد و پس از اطمینان ملاقات کرد و عذر خواست. برخی این داستان را تا بقتل مجیر در اصفهان منجر کرده اند و گفته اند چون مجیر به تعصب اهل اصفهان بقتل رسید مردم آن شهر صدهزار دینار بخونبهای او دادند. عوفی گفته است که مجیر وقتی از خدمت قزل ارسلان تخلف نمود قزل ارسلان فرمود تا اثیر اخسیکتی و جمال اشهری (جمال الدین شاهفوربن محمد اشهری نیشابوری) را طلب کردند و ایشان را بعز نظر خود منظور گردانید. مجیر قطعه یی درین باره نزد قزل ارسلان فرستاد و تقاعد خود را از خدمت او بسفاهت و نادانی خویش منسوب داشت.
هدایت وفات او را بسال 577 هجری قمری نوشته است ولی در منابع دیگر سالهای دیگری مانند: 568، 586 و 589 و594 هجری قمری برای وفات یا قتل او ذکر کرده اند و بر صحت هیچیک از این اشارات دلیلی در دست نیست و اگر قبول کنیم که رابطۀ او با دستگاه قزل ارسلان در دورۀ استقلال آن اتابک یعنی بعد از فوت برادر او محمد بن ایلدگز (581 هجری قمری) بود بنابرین قبول سنین 577 و 568 هجری قمری برای سال فوت شاعر دشوار میشود و چون در دیوان او بعد از قزل ارسلان مدح کسی یافته نمیشود پس بعداز 587 هجری قمری هم احتمالاً زنده نبود و بنا بر این قبول سالهای 589 و 594 هجری قمری هم دور از تحقیق خواهد بود پس باقی میماند سال 586 هجری قمری که با قرائن موجود میتوان آن را سال قریب به تحقیق برای فوت شاعر دانست. قبر او در مقبرهالشعراء تبریز است. دیوان مجیر قریب به پنجهزار بیت و مشحون است به قصائد عالی و غزلهای لطیف و او را باید حقاً از شاعران نیکوسخن و خوش قریحۀ زمان شمرد. در اشعار او اثر سبک خاقانی تاحدی مشهود است منتهی اولاً مجیر سخنی ساده تر دارد و ثانیاً هیچگاه نتوانسته است قدرت کم نظیر استاد خود را در ایجاد ترکیبات بدیع و مضامین و معانی دقیق نشان دهد و ثانیاً اثر این اقتفا در همه قصائد او آشکارنیست بلکه مجیر را در پاره ای از قصائد او در همان مسیر عادی و طریقۀ معتاد شعر و زبان فارسی در اواخر قرن ششم مشاهده میکنیم. (تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 721). و نیز رجوع به آتشکده ص 26، مزدیسنا ص 466، سعدی تا جامی ص 74 و تاریخ گزیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
به زبان آذری. (صحاح الفرس). کبیتا. ناطف. شکرینه. نوعی حلوا که مخصوص شهر بیلقان است. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ناطف شود
منسوب است به بیلقان که شهری است در دربند خزر نزدیک شروان و باکو. (از انساب سمعانی). رجوع به بیلقان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لُ نی ی)
نرم ونازک از مردم و از شاخۀ درخت. رجوع به املد شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به بالقان از دیه های مرو. (از لباب الانساب ج 1 ص 91) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابوالفتح محمد بن ابی حنیفه النعمان بن محمد بن ابی عاصم بالقانی معروف به ابوحنیفه از علمای متفنن بود و عادت به شرب مسکر داشت، (از لباب الانساب ج 1 ص 91)، ابومظفر عبدالرحیم بن ابی سعد سلمانی ازو نام برده است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
مأخوذ از تازی، زن ملا و زن آخوند و معلمه و زنی که داناو معلم باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاّ شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته تالگانی تایگانی منسوب به طالقان از مردن طالقان، لهجه مردم طالقان
فرهنگ لغت هوشیار