- ذمار
- زینهار، عهد، زنهار
معنی ذمار - جستجوی لغت در جدول جو
- ذمار
- آنچه نگهداری و حمایتش بر شخص واجب و سزاوار باشد از زن و فرزند و اهل و خانواده و حرم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلیری، پس سر
دلیری و شجاعت
جمع ذمر، دلیران، زیرکان، یاوران: یاری دهندگان
جمعیت
اشاره
حساب، شماره
هلاک، انقراض، زال، محو شدن، هلاکی، دم و نفس
حق، واجب، حرمت، آبرو
حرکت کردن، جنبیدن حرکت کردن، قوی دل گردیدن، آشکار کردن، قوت دل را، قوت دل باقی جان رمق. جنبیدن جا به جا شدن، نیمه جانی نیمه جان شدن، نیرومندی
جمع ذبر، نامه ها زبان ها سخن ها کوه ها
ایما و اشاره
تعداد، جمعیت
پستان آلای آمیزه ای سرگین و خاک که برپستان مالند تابچگان از شیر خوردن باز مانند
نی زن آواز شتر مرغ نای زن نی نواز. بانگ شتر مرغ
میوه ها
جماعت سنگریزه ها سنگریزه ها
خر، دراز گوش
می زده، شراب زده، مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند جماعت مردم و انبوهی آنها
خرمافروش
جمع سامر، افسانه گویان افسانه سرایان داستان پردازان شیرآبکی، دوخ (گیاهی که از آن بوریا بافند) گونه ای نی بوریاست اسل، علف حصیر، خرزهره سم الحمار
حساب
حق، حرمت، واجب، زینهار
عدد، حساب، نمره، حد و اندازه
مالی که امید به وصول آن نباشد، وام و وعده ای که به آن امید نتوان داشت، وام بی مدت، پنهان، نهان، مال پنهان
روبند، روپوش زنان، چادر، روسری
هلاک شدن، تباه شدن، هلاک، تباهی
آمار، شمار، عدد و حساب، همواره
گماشتن، کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماریدن، گماردن، برگماردن، برگماشتن
ثمرها، بارهای درخت، میوه ها، جمع واژۀ ثمر
سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، کسی که به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر
هر نوع بازی ای که در آن شرط کنند شخص برنده از کسی که بازی را باخته پول یا چیز دیگر بگیرد، منگ، منگیا،
کنایه از کار خطرناک، ریسک
کنایه از کار خطرناک، ریسک