کولی، جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو و مطرب، برای مثال صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲ - ۴۰۴)، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ - ۲۲)
کولی، جوان خوش اندام، بانشاط، سرمست، سرودگو و مطرب، برای مِثال صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی؟ چون است حالش؟ (حافظ۲ - ۴۰۴)، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را (حافظ - ۲۲)
منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد، (از غیاث)، لوری، فیج، غره چی، زط، چیگانه، زنگاری، کولی، غربالبند، غرچه، قرشمال، سوزمانی، توشمال، زنگانه، کاولی، کابلی، کاول، کاوول، بکاوول، بکاول، زرگر کرمانی، گیلانی، حرامی، لوند، غربتی، یوت، الواط، سرودگوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند، (برهان) : این دل سرگشته همچون لولیان بار دیگر جای مسکن میکند، خاقانی، اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند، (کتاب المعارف)، با ترکتاز طرۀ هندوی تو مرا همواره همچو بنگه لولی است خان و مان، کمال اسماعیل، مهبط نور الهی نشود خانه دیو بنگه لولی کی منزل سلطان گردد، کمال اسماعیل، مشک لولی نه لایق طیب است روستائی که می خورد عیب است، اوحدی، حب ّ لولی گر از شکر باشد حبهالقلب را بتر باشد، اوحدی، ز مهر آینه لولی زن سپیده فروش ز فرق خود قصب زرد ماهتاب نهد، بدر جاجرمی، زهی ترک کمان ابرو دو چشمت راست پیوسته سنانهاگرد بر گرد دو لولی طفل بازیگر، بدر جاجرمی، صبا زآن لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چون است حالش، حافظ، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را، حافظ، لولئی با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری ... (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 141)، باده و چنگ و شاهد و لولی عقلها را دهند معزولی، هدایت، تیغ غزا مرد نکو را بود تیغ زبان لولی کو را بود، و رجوع به لولیان شود، ، نازک و لطیف و ظریف، (برهان)
منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد، (از غیاث)، لوری، فیج، غره چی، زط، چیگانه، زنگاری، کولی، غربالبند، غرچه، قرشمال، سوزمانی، توشمال، زنگانه، کاولی، کابلی، کاول، کاوول، بکاوول، بکاول، زرگر کرمانی، گیلانی، حرامی، لوند، غربتی، یوت، الواط، سرودگوی کوچه ها و گدای در خانه ها و در هندوستان زن فاحشه و قحبه را گویند، (برهان) : این دل سرگشته همچون لولیان بار دیگر جای مسکن میکند، خاقانی، اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه روی را اسیر کند، (کتاب المعارف)، با ترکتاز طرۀ هندوی تو مرا همواره همچو بنگه لولی است خان و مان، کمال اسماعیل، مهبط نور الهی نشود خانه دیو بنگه لولی کی منزل سلطان گردد، کمال اسماعیل، مشک لولی نه لایق طیب است روستائی که می خورد عیب است، اوحدی، حب ّ لولی گر از شکر باشد حبهالقلب را بتر باشد، اوحدی، ز مهر آینه لولی زن سپیده فروش ز فرق خود قصب زرد ماهتاب نهد، بدر جاجرمی، زهی ترک کمان ابرو دو چشمت راست پیوسته سنانهاگرد بر گرد دو لولی طفل بازیگر، بدر جاجرمی، صبا زآن لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چون است حالش، حافظ، فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را، حافظ، لولئی با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمی کنی و عمر در بطالت به سر می بری ... (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 141)، باده و چنگ و شاهد و لولی عقلها را دهند معزولی، هدایت، تیغ غزا مرد نکو را بود تیغ زبان لولی کو را بود، و رجوع به لولیان شود، ، نازک و لطیف و ظریف، (برهان)
مأخوذ از تازی، ملالت و حزن و اندوه. (ناظم الاطباء). ملول بودن. به ستوه آمدگی. گرفتگی خاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی بودم ز خدوری چو دل مردم غافل. سنائی (دیوان چ مصفا ص 194). مشتاقی به که ملولی. (گلستان). رجوع به ملول شود. - ملولی کردن، بی تابی کردن. مضطرب شدن. دل آزرده شدن: که چون توشه کم شد ملولی کند وگر پر شود بوالفضولی کند. امیرخسرو
مأخوذ از تازی، ملالت و حزن و اندوه. (ناظم الاطباء). ملول بودن. به ستوه آمدگی. گرفتگی خاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی بودم ز خدوری چو دل مردم غافل. سنائی (دیوان چ مصفا ص 194). مشتاقی به که ملولی. (گلستان). رجوع به ملول شود. - ملولی کردن، بی تابی کردن. مضطرب شدن. دل آزرده شدن: که چون توشه کم شد ملولی کند وگر پر شود بوالفضولی کند. امیرخسرو
مکان هندسی مجموعۀ نقاطی که تفاضل فاصله هر نقطه بر روی آن از دو نقطۀ ثابت در صفحه - به نام کانون - مقداری است ثابت، یعنی: مقدار ثابت = سAF - AF این منحنی از منحنیات درجۀ دوم و از مقاطع مخروطی است و معادلۀ آن به صورت: 1 = y2b2- x2a2 می باشد
مکان هندسی مجموعۀ نقاطی که تفاضل فاصله هر نقطه بر روی آن از دو نقطۀ ثابت در صفحه - به نام کانون - مقداری است ثابت، یعنی: مقدار ثابت = سAF - AF این منحنی از منحنیات درجۀ دوم و از مقاطع مخروطی است و معادلۀ آن به صورت: 1 = y2b2- x2a2 می باشد
هذلولی در فارسی بنگرید به هایپر بول مکان هندسی مجموعه نقاطی است ازیک صفحه که تفاضل فاصله های هریک ازآن نقاط ازدونقطه ثابت درصفحه موسوم به کانون مقداری ثابت باشد
هذلولی در فارسی بنگرید به هایپر بول مکان هندسی مجموعه نقاطی است ازیک صفحه که تفاضل فاصله های هریک ازآن نقاط ازدونقطه ثابت درصفحه موسوم به کانون مقداری ثابت باشد
خلش پذیران خلشگرایان: گروهی که باور داشتند خداوند با جان آدمی در می آمیزد و یا خداوند در تن آدمی می خلد (فضل بن شادان نیشابوری گزارش جنیدی) کسی که معتقد به حلول باشد، کسی که بحلول روح خدا در آدم و پس از او در انبیای دیگر یا محمد بن عبد الله قایل باشد، بعضی از غالیان شیعه بحلول روح خدا در علی و فرزندان او هم قایل شده اند
خلش پذیران خلشگرایان: گروهی که باور داشتند خداوند با جان آدمی در می آمیزد و یا خداوند در تن آدمی می خلد (فضل بن شادان نیشابوری گزارش جنیدی) کسی که معتقد به حلول باشد، کسی که بحلول روح خدا در آدم و پس از او در انبیای دیگر یا محمد بن عبد الله قایل باشد، بعضی از غالیان شیعه بحلول روح خدا در علی و فرزندان او هم قایل شده اند