جدول جو
جدول جو

معنی ذقناء - جستجوی لغت در جدول جو

ذقناء(ذَ)
زن دراززنخ. تأنیث اذقن. ج، ذقن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
بر قتل انگیختن کسی راو کشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قنو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(ذَقْ)
تأنیث اذقی
لغت نامه دهخدا
(قِ)
خوشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، اقناء. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
نیزه گر و صاحب آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صاحب القناه ای الرمح. (اقرب الموارد) ، کاریزکن. (مهذب الاسماء) (دهار) : و قناء آن را بر آن داشت، مالی بسیار بر آن خرج کرد. (تاریخ قم ص 42)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خوشه. ج، اقناء، جانب دیوار که سایه بر وی رجوع کند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
آمیختن شیر را به آب، سیاه کردن ریش را یا خضاب کردن بحنا، کشتن کسی را یا وادار کردن او را بر کشتن دیگری، افکندن پوست را در دباغت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَنْ نا)
تأنیث اذن. و زنی که حیض او بازنایستد. زنی که حیض او نبرد، زنی که آب بینی او از هر دو نای بینی روان باشد
لغت نامه دهخدا