سبک. (مهذب الاسماء). تیز. زود. سریع. سبک بر روی زمین. طاعون ذفیف، مرگامرگی ناگهان کش. وبای در جای کشنده. مرگی جابجای کشنده، خفیف ذفیف، از اتباع است به معنی سریع و زود. تند و فرز. تر و چسبان. چست و چابک
سبک. (مهذب الاسماء). تیز. زود. سریع. سبک بر روی زمین. طاعون ذفیف، مرگامرگی ناگهان کش. وبای در جای کشنده. مرگی جابجای کشنده، خفیف ذفیف، از اتباع است به معنی سریع و زود. تند و فرز. تر و چسبان. چست و چابک
مقابل شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابل ثقیل، سبک
مقابلِ شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابلِ ثقیل، سبُک
حفیف فرس، شنیده شدن آواز رفتار اسپ در دویدن. (اقرب الموارد). شنیدن آواز اسپ وقت مهمیز کردن (؟) ، آواز آمدن از درخت چون باد جهد. (زوزنی) ، شنیده شدن آواز پوست افعی، شنیده شدن آواز پر مرغ، شنیده شدن آواز شعلۀ آتش، بشدت باریدن بدانگونه که از آن آواز حفیف برآید. (اقرب الموارد)
حفیف فرس، شنیده شدن آواز رفتار اسپ در دویدن. (اقرب الموارد). شنیدن آواز اسپ وقت مهمیز کردن (؟) ، آواز آمدن از درخت چون باد جهد. (زوزنی) ، شنیده شدن آواز پوست افعی، شنیده شدن آواز پر مرغ، شنیده شدن آواز شعلۀ آتش، بشدت باریدن بدانگونه که از آن آواز حفیف برآید. (اقرب الموارد)
سبک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). مقابل ثقیل. ضد گران و سنگین. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خفاف، اخفاف، اخفّاء. هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشّی̍ها حملت حملا خفیفاً فمرت به فلما اثقلت دعوا اﷲ ربهما لئن آتیتنا صالحا لنکونن ّ من الشاکرین. (قرآن 189/7) ، شخص سبک. بی قدر. حقیر. بی وقار. خوار. (ناظم الاطباء) : این سخن پایان ندارد وآن خفیف می نویسد رقعه در طمع عفیف. مولوی. ، نرم. آهسته. (یادداشت بخط مؤلف). - مشی خفیف، رفتن نرم. ، آنچه از مرکز بمحیط رود و تا آنجا نرسد نیارامد. (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری) ، خفیف نزد اهل قوافی شعر منهوک را گویند. (از کشاف اصطلاحات فنون). رجوع به منهوک در این لغت نامه شود، (اصطلاح عروض) خفیف نزد عروضیان، اسم بحریست که وزن آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن باشد دو بار، چنانکه در عنوان اشرف گفته شده است در جامعالصنایع آمده: بحر خفیف را دو وزن می باشد: یکی تام و دیگری مجزو، اولین جمیع اجزاء بدین مثال: ز خفیف ار طلب کنی مثلی را تو وزن کن. فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن. دوم دو جزء بر اصل و یکی محذوف و مثال آن این شعر: ز خفیف آن نمونه کش بسخن فعلاتن مفاعلن فعلن. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
سبک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). مقابل ثقیل. ضد گران و سنگین. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خِفاف، اخفاف، اَخِفّاء. هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشَّی̍ها حملت حملا خفیفاً فمرت به فلما اثقلت دعوا اﷲ ربهما لئن آتَیْتَنا صالحا لنکونن َّ من الشاکرین. (قرآن 189/7) ، شخص سبک. بی قدر. حقیر. بی وقار. خوار. (ناظم الاطباء) : این سخن پایان ندارد وآن خفیف می نویسد رقعه در طمع عفیف. مولوی. ، نرم. آهسته. (یادداشت بخط مؤلف). - مشی خفیف، رفتن نرم. ، آنچه از مرکز بمحیط رود و تا آنجا نرسد نیارامد. (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری) ، خفیف نزد اهل قوافی شعر منهوک را گویند. (از کشاف اصطلاحات فنون). رجوع به منهوک در این لغت نامه شود، (اصطلاح عروض) خفیف نزد عروضیان، اسم بحریست که وزن آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن باشد دو بار، چنانکه در عنوان اشرف گفته شده است در جامعالصنایع آمده: بحر خفیف را دو وزن می باشد: یکی تام و دیگری مجزو، اولین جمیع اجزاء بدین مثال: ز خفیف ار طلب کنی مثلی را تو وزن کن. فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن. دوم دو جزء بر اصل و یکی محذوف و مثال آن این شعر: ز خفیف آن نمونه کش بسخن فعلاتن مفاعلن فعلن. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
قریب زمین پریدن طائر یا بر زمین نشسته جنبانیدن هر دو بال را. (از منتهی الارب). حرکت دادن پرنده دو بال خود را، چون کبوتر. و در حدیث است که ’یؤکل ما دف لا ما صف’، یعنی پرنده ای که در پرواز بالهای خود را حرکت دهد، چون کبوتر، نه آنکه بال خود را بهم نزند، چون کرکس و نسر. (از اقرب الموارد). پریدن مرغ بر روی زمین. (تاج المصادر بیهقی). جنبش بال طیر گاه پریدن.مقابل صفیف. بهم زدن بال در طائر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : الثانی (من محرمات الطیر) ما کان صفیفه أکثر من دفیفه. (شرایع محقق حلی). و رجوع به دف ّ شود، نرم رفتن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن با نرمی و سبکی. (از اقرب الموارد)، نرم ازرفتار شتر. (منتهی الارب). حرکت کردن شتران با نرمی. (از اقرب الموارد). دف ّ. و رجوع به دف شود، رفتار نرم. (منتهی الارب)، امکان پذیر و مهیا شدن امر برای کسی. (از اقرب الموارد)
قریب زمین پریدن طائر یا بر زمین نشسته جنبانیدن هر دو بال را. (از منتهی الارب). حرکت دادن پرنده دو بال خود را، چون کبوتر. و در حدیث است که ’یؤکل ما دف لا ما صف’، یعنی پرنده ای که در پرواز بالهای خود را حرکت دهد، چون کبوتر، نه آنکه بال خود را بهم نزند، چون کرکس و نسر. (از اقرب الموارد). پریدن مرغ بر روی زمین. (تاج المصادر بیهقی). جنبش بال ِ طیر گاه ِ پریدن.مقابل صفیف. بهم زدن بال در طائر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : الثانی (من محرمات الطیر) ما کان صفیفه أکثر من دفیفه. (شرایع محقق حلی). و رجوع به دَف ّ شود، نرم رفتن. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). راه رفتن با نرمی و سبکی. (از اقرب الموارد)، نرم ازرفتار شتر. (منتهی الارب). حرکت کردن شتران با نرمی. (از اقرب الموارد). دَف ّ. و رجوع به دف شود، رفتار نرم. (منتهی الارب)، امکان پذیر و مهیا شدن امر برای کسی. (از اقرب الموارد)
زود و سبک بکشتن خسته. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج) (المنجد) ، سبک گردانیدن رخت و بار اشتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، به شتاب رفتن اسب. (اقرب الموارد)
زود و سبک بکشتن خسته. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج) (المنجد) ، سبک گردانیدن رخت و بار اشتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد) ، به شتاب رفتن اسب. (اقرب الموارد)