قتل مجروح. کشتن خسته. ذفاف. مذافّه. تذفیف. اذفاف. الاجهاز علی الجریح. (تاج المصادر بیهقی) ، ذف در امری، سرعت کردن در آن. شتافتن در او. شتاب کردن در وی، خذ ما ذف ّ لک (بصیغۀ مجهول) ، بگیر آنچه را که مهیا و موجود است و زود بدست آید
قتل مجروح. کشتن خسته. ذفاف. مذافّه. تذفیف. اذفاف. الاجهاز علی الجریح. (تاج المصادر بیهقی) ، ذف در امری، سرعت کردن در آن. شتافتن در او. شتاب کردن در وی، خذ ما ذف ّ لک (بصیغۀ مجهول) ، بگیر آنچه را که مهیا و موجود است و زود بدست آید
پس سر و گردن. یا پس گوش شتر که خوی کند یا عام است. آنجا که زیر گوش بدانجارسد از گردن. (مهذب الاسماء). پس گردن اشتر. (مهذب الاسماء) ، بناگوش. (دهار). زیر گوش. ج، ذفریات، ذفاری ̍. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:بکسر ذال بعضی گویند آنجا که گوش بوی رسید از گردن. و در خلاص گفته که: ذفریان هر دو کنار گوش است. و علاّمۀ تفتازانی گوید که ذفری بیخ گوش است. و موضعی که عرق کند در پس گوش. کذا فی بحر الجواهر. و در صراح آمده است: هذه ذفری بدون تنوین، چه الف آن برای تأنیث است. و برخی از علماء عربیت این کلمه را در حال نکره بودن منون خوانند و یجعل الفها للالحاق بدرهم
پس سر و گردن. یا پس گوش شتر که خوی کند یا عام است. آنجا که زیر گوش بدانجارسد از گردن. (مهذب الاسماء). پس گردن اشتر. (مهذب الاسماء) ، بناگوش. (دهار). زیر گوش. ج، ذِفرَیات، ذُفاری ̍. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید:بکسر ذال بعضی گویند آنجا که گوش بوی رسید از گردن. و در خلاص گفته که: ذِفریان هر دو کنار گوش است. و علاّمۀ تفتازانی گوید که ذفری بیخ گوش است. و موضعی که عرق کند در پس گوش. کذا فی بحر الجواهر. و در صراح آمده است: هذه ذفری بدون تنوین، چه الف آن برای تأنیث است. و برخی از علماء عربیت این کلمه را در حال نکره بودن منون خوانند و یجعل الفها للالحاق بدرهم
اسم عربی سداب بری است و هرچه کریه الرائحه باشد و صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از سداب بری است و بوی بد دارد و گل وی زرد و خوشرنگ بود و چون ورق آن را بکوبند (و آب آن) بیاشامند جهت درد اندرون و تب ربع و درد جگر سودمند بود
اسم عربی سداب بری است و هرچه کریه الرائحه باشد و صاحب اختیارات بدیعی گوید: نوعی از سداب بری است و بوی بد دارد و گل وی زرد و خوشرنگ بود و چون ورق آن را بکوبند (و آب آن) بیاشامند جهت درد اندرون و تب ربع و درد جگر سودمند بود
سبک. (مهذب الاسماء). تیز. زود. سریع. سبک بر روی زمین. طاعون ذفیف، مرگامرگی ناگهان کش. وبای در جای کشنده. مرگی جابجای کشنده، خفیف ذفیف، از اتباع است به معنی سریع و زود. تند و فرز. تر و چسبان. چست و چابک
سبک. (مهذب الاسماء). تیز. زود. سریع. سبک بر روی زمین. طاعون ذفیف، مرگامرگی ناگهان کش. وبای در جای کشنده. مرگی جابجای کشنده، خفیف ذفیف، از اتباع است به معنی سریع و زود. تند و فرز. تر و چسبان. چست و چابک