چوب سوختۀ آتش نشانده و کشته که برای بار دیگر سوختن را آماده کنند. فحم. انگشت. زگال. زغال. زوال و برخی آن را با زاء اخت راء نویسند و ظاهراً چنانکه معمول نیز همان است با ذال صحیح باشد چه دغل با دال مهملهنیز به معنی خس و خاشاکی است که در حمامها سوزند
چوب سوختۀ آتش نشانده و کشته که برای بار دیگر سوختن را آماده کنند. فحم. انگشت. زگال. زغال. زوال و برخی آن را با زاء اخت راء نویسند و ظاهراً چنانکه معمول نیز همان است با ذال صحیح باشد چه دغل با دال مهملهنیز به معنی خس و خاشاکی است که در حمامها سوزند
دهی است از دهستان هنام و بسکام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 25هزارگزی جنوب الشتر و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان هنام و بسکام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 25هزارگزی جنوب الشتر و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
در حدودالعالم آمده است: ’ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار، و از وی اسب خیزد و اندر وی معدن هاست و از وی گوسپند بسیار خیزد’. (حدود العالم چ سید جمال الدین تهرانی ص 68)
در حدودالعالم آمده است: ’ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار، و از وی اسب خیزد و اندر وی معدن هاست و از وی گوسپند بسیار خیزد’. (حدود العالم چ سید جمال الدین تهرانی ص 68)
بادغاش، یکی از سرداران سلطان سنجر بود: قارن بن گرشاسف در سال 521 هجری قمری از دژ اروهین در برابر حملۀ بادغاش که یکی از سرداران سلطان سنجر بود دفاع نمود، (ترجمه سفرنامۀ استراباد و مازندران رابینو ص 195)
بادغاش، یکی از سرداران سلطان سنجر بود: قارن بن گرشاسف در سال 521 هجری قمری از دژ اروهین در برابر حملۀ بادغاش که یکی از سرداران سلطان سنجر بود دفاع نمود، (ترجمه سفرنامۀ استراباد و مازندران رابینو ص 195)
بادغیس. جائی آبادانست (بخراسان و با نعمت بسیار و او نزدیک سیصد ده است. (حدود العالم) : سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باذغیسم. سوزنی (از سروری). رجوع به بادغیس، بادخیز و قاموس الاعلام ترکی ج 2 و فرهنگ سروری و معجم البلدان شود
بادغیس. جائی آبادانست (بخراسان و با نعمت بسیار و او نزدیک سیصد ده است. (حدود العالم) : سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باذغیسم. سوزنی (از سروری). رجوع به بادغیس، بادخیز و قاموس الاعلام ترکی ج 2 و فرهنگ سروری و معجم البلدان شود
نقل اهل اصول الفقه عن عباد بن سلیمان الصیمری من المعتزله انّه ذهب الی ان ّ بین اللفظ و مدلوله مناسبه طبیعیه حامله للواضع علی ان یضع و الا لکان تخصیص الاسم المعین بالمسمی المعین ترجیحاً من غیر مرجّح و کان بعض من یری رأیه یقول انّه یعرف مناسبهالألفاظ لمعانیها، فسئل ما مسمّی اذغاغ و هو بالفارسیه الحجر فقال اجد فیه یبساً شدیداً و اراه الحجر. (المزهر للسیوطی ص 31). چنین کلمه در فارسی محاورات و نیز فارسی نظمی و نثری دیده نشد. و رجوع به ادغاغ شود
نقل اهل اصول الفقه عن عباد بن سلیمان الصیمری من المعتزله انّه ذهب الی ان ّ بین اللفظ و مدلوله مناسبه طبیعیه حامله للواضع علی ان یضع و الا لکان تخصیص الاسم المعین بالمسمی المعین ترجیحاً من غیر مرجّح و کان بعض من یری رأیه یقول انّه یعرف مناسبهالألفاظ لمعانیها، فسئل ما مسمّی اذغاغ و هو بالفارسیه الحجر فقال اجد فیه یبساً شدیداً و اراه الحجر. (المزهر للسیوطی ص 31). چنین کلمه در فارسی محاورات و نیز فارسی نظمی و نثری دیده نشد. و رجوع به ادغاغ شود
ذغال معدنی. حجر موسی. حجارۀ قبر موسی. احجارالسود. (الجماهر بیرونی). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است. رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا و لونه لون الطفل تأتی الفیله بالأحمال فیقطعونه قطعا علی قدر قطع الفحم عندنا و یشعلون النار فیه فیقد کالفحم و هو اشد حراره من الفحم و اذا صار رماداً عجنوه بالماء و یبسوه و طبخوا به ثانیه و لایزالون یفعلون به کذلک الی ان یتلاشی. (ابن بطوطه)
ذغال معدنی. حجر موسی. حجارۀ قبر موسی. احجارالسود. (الجماهر بیرونی). و آن چوبهای متحجر تحت الارضی است. رجوع به احجارالسود شود. و جمیع اهل الصین و الخطا انّما فحمهم تراب عندهم منعقد کالطفل عندنا و لونه لون الطفل تأتی الفیله بالأحمال فیقطعونه قطعا علی قدر قطع الفحم عندنا و یشعلون النار فیه فیقد کالفحم و هو اشد حراره من الفحم و اذا صار رماداً عجنوه بالماء و یبسوه و طبخوا به ثانیه و لایزالون یفعلون به کذلک الی ان یتلاشی. (ابن بطوطه)